سال ۹۶ درگیر نوشتن پایاننامه بودم که خبری کل فضای مجازی را گرفت. داعش به بهارستان حمله کرده بود. لرزش انگشتان دست بعضی دوستان را از پشت صفحهی گوشی هم میتوانستم ببینم. یکیشان میگفت فقط دارد گریه میکند. میدانستیم مدافعان حرم را مدافع بشار میداند ولی با اینحال دلداریاش میدادیم که سپاه هست. مصرانه میگفت: "نه داعش تو هر کشوری رفت دیگه بیرون نیومد." آخر آرامش کردیم که تا شیرمردهایی توی کشور داریم نباید تنش بلرزد و او فقط میگفت: "خدا کنه! خدا کنه!"
دو سال بعد داعش نه فقط از ایران حتی از عراق و سوریه هم جمع شد و کز کرد توی گوشهای کوچک و حکومت سوریه و عراق حفظ شد. اما حالا بعد ۱۰ سال بشار سقوط کرد. دیشب عکسی از فاتح شام دیدم که از زمان عضویت در داعش تا الان ریشش دچار چه تغییراتی شده. هنوز نظر آن دوست قدیمی را نشنیدهام ولی مطمئنم او هم مثل خیلیهای دیگر اتفاق بهارستان را فراموش کرده و تغییرات ریش حسابی تحت تاثیرش قرار داده. اما من مطمئنم ذات آدمها با ماشین اصلاح عوض نمیشود.
میگویند رفتن دیکتاتور هرچه که باشد خوشحالکننده است. میگویم باشه ولی من نمیتوانم از آمدن دیکتاتوری دیگر که خونریزیاش را هنوز یادم است خوشحال باشم.
راستی دیروز فاتح شام توی مسجد اموی ایستاد و جای رجز خواندن برای تانکهای اسرائیلی توی مرزش برای ایران رجز خواند.
✍
#سین_جیم
〰〰〰〰
#خط_روایت
#مقاومت
#حرم
〰〰〰〰
@khatterevayat