✨
بنام خدا✨
📝خاطراتی از عملیات کربلای ۵(برادردوقلوی کربلای_۴بخش اول )
🔹{حرکت به طرف خط مقدم}
پس از عملیات کربلای۴ که بنوعی باعث فریب دشمن شده بود،( عدم فتح در آن عملیات باتوجه به بزرگی اهداف ومنطقه انتخاب شده، و اینکه دشمن فکر می کرد که این تنها عملیات بزرگ ایرانیها در آن سال می باشد.)
لشکرها ، تیپها وگردانها به سرعت، نیروهای خود را جمع وجور کرده،به منطقه جدید عزیمت نمودند، لشکر ما(لشکر۷ولی عصر عج)، به منطقه ای واقع در گروهان پل درجاده اهواز خرمشهر ودر نزدیکی دژبانی لشکر۹۲ زرهی خوزستان عزیمت کرد. چند روزی درآنجاسپری شد، آموزشهای فشرده وجلسات وسخنرانی ها انجام شد، از حساس بودن منطقه ی عملیاتی ،تا عنوان عملیات عاشقانه برای آن همه از عملیاتی مهم وفراگیر حکایت داشت، نیروها چندروزی به مرخصی رفته وبرگشتند، سازماندهی های مجدد انجام شد، رزمهای شبانه،توجیه منطقه جدید ودرنهایت توجیه عملیات جدید انجام شد، ۲۰ دی ماه ۱۳۶۵ بود که ساعت ۸شب وارد منطقه عملیاتی کربلای 5 شدیم، شبانه به شلمچه اعزام شدیم، ابتدا درمنطقه ای پشت خاکریز دوم از ماشینها پیاده شدیم، پشت یک خاکریز بلند،که پشت آن مستقرشدیم، ظاهرآ ساعتی قبل آنجا مورد حمله شیمیایی دشمن، قرارگرفته بود وبا ورود ما چندنفراز بچه ها شیمیایی شدند و پوست بدنشان، تاول زد، هیجان وشورو نشاظ یچه ها همه بیادماندنی بود،هرکس ذکری می گفت ،نوحه ای می خواند یا سرود حماسی سرمی داد،شوخی می کرد ، حلالیت می طلبید و وصیتی می نوشت، ترس ودلهره دربین بچه ها جایی نداشت، تردد نیروها و ادوات خودی در آنجابسیار بود،آتش توپخانه ها وخمپارهها گاهگاهی وجود داشت ، در این عملیات نیروهای گردان سلمان تقریباُ همان نیروهای عملیات کربلای 4 بودند (گروهان فجر رزمندگان مسجدسلیمان، گروهان فتح نیروهای اندیکا ولالی وگروهان نصر از نیروهای هفتکل) برخی از نیروها اعزامی دو برادر ازیک خانواده بودند که باهم در این گردان حضور داشتند: برادران یزدی(من و حاج آرش) ، برادران یزدانی، برادران قاسمی ، برادران عشرتی، برادران بردبار ، برادران رشیدی، برادران شیری، برادران براتی، برادران توژی،برادران منصوری،برادران توکلفر، برادران طاهری و تعداد دیگری که در خاطرم نمانده است.
از خاکریز دوم به سمت کانالها حرکت کردیم،ابتدا از میدان مین و تله های خورشبدی عبور کردیم و در یک کانال باریک، قرار گرفتیم ،صدای تیراندازیها متعددوفراوان را می شنیدیم، منطقه آبگرفتگی وگلی بود کمی بعد، بر بلندای یک جاده شنی حرکت کردیم،گولوله های زیادی اهم از عادی ورسام (گلوله های قرمز وآتشین) ازبالای سرما ویا از بین بچه ها عبور می کرد وصدای صفرگلوله ها به راحتی شنیده می شد،یکی از بچه ها برگشت وبه من گفت صدای عبور تیرها را که از لابلای بچه ها رد می شود، می شنوی؟ بشوخی ،بهش گفتم نگران نباش جلو، تظاهرات شده تیر هوایی درمی کنند تا متفرق شوند، پس از دقایقی به پشت جاده، که حالت خاکریز مانند داشت رفته ومسیرمان را ادامه دادیم تا به خط رسیدیم، جنازههای عراقی درمسیر عبورمان دیده می شد، .
صادق یزدی
کارشناس ارشد م
📌
ادامه دارد...
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#لبیک_یا_خامنه_ای #شهید_گمنام #جان_فدا
🌐گروه فرهنگی
#شهیدحسن_باقری #مسجدسلیمان
🆔
@shohada_masjedsoleiman