🌹امام حسین علیه السلام میفرمایند : برای چشم مومنی حلال نیست که معصیت خدا ببیند و نه با دست و نه با زبانش اقدامی نکند (یعنی برای ما حرامه که گناهی رو ببینیم و سکوت کنیم )
🌹یا اینکه امام صادق علیه السلام میفرمایند: بها تقام الفراءض یعنی اقامه واجبات دیگر هم مثل نماز بستگی به اجرا و انجام امر به معروف و نهی از منکر داره.
و ما که مسلمانیم باید و وظیفه داریم برای حفظ دینمون و خصوصا خصوصا حالا که جامعه اسلامی دچار انحرافات و گناهان بسیاری شده و از طرفی ما منتظران ظهور امام زمانمون وظیفمون زمینه سازی ظهور امام زمانمون هست و برای این زمینه سازی باید جامعه آماده سازی بشه برای آمدن اماممون و ماهم باید نقش خدمت گذاری برای اماممون رو اگر میگیم بعد از ظهور هستیم همین حالا باید نشون بدیم و اثبات کنیم که خواهان ظهور امام زمانمون هستیم و در راه اهداف حضرت ماهم تلاش کنیم تا در نتیجه ظهور نزدیک تربشه و این جز با امر به معروف و نهی از منکر میسر نیست.
نظیر این احادیث و این بحث ها در دوره ها آموزش داده میشه الحمد لله و شرایط برای مومنینی که با خبر میشن از این دوره ها و آموزشها برای یادگیری این دو واجب فراموش شده فراهمه و اگر کسی اقدام نکنه برای یادگیری واجبش و انجامش خدایی ناکرده فردای قیامت رضای خدای متعال و اهل بیت علیهم السلام رو نخواهد داشت ومثل کسانی که مسیحی یا یهودی بودند محشور میشه چون واجبی از واجبات اسلام رو بجا نیاورده 🚫❌
السَّلامُ عَلیڪ یا اباعبدالله علیه السلام🖤
✨#امام_حسین علیه السلام
براۍ چشـم مؤمـن حلال نیست ڪه مشاهـدھ ڪند نافرمانـی خدا میشـود، مگــر اینڪه قبـل از پلکــ زدن، آن عصیـان و گناھ را تغییــر دهــد و محــو سازد.
«وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص۱۲۶»
😍آمــوزش مجـازی امــر بہ معــــروف😍
💫جهـت ثبـت نام ڪلمـهٔ "معـــــروف" را بہ آیدۍ زیر ارسـال کنید👇🏼
@vajeb123
در پیامرسانهای: ایتا🌟سروش🌟گپ🌟آیگپ🌟بله🌟روبیکا🌟واتس آپ
https://eitaa.com/joinchat/1655439360C3ac9fe7eda
با تدریس استاد توانمند کشوری، مدرس حوزه و دانشگاه🔰
#دکتر_علی_تقوی
🗓طول دوره : ۲۵ روز
⏰ با صرف روزی : ۱۵ دقیقه
🔔شروع دوره : ۱۵ ام هرماه
هزینهۍ دورھ در ازاۍ👇🏼
🌿ارائه محتوای آموزشی
🌿بهره مندی ازپشتیبان آموزشی
🌿ارائه گواهی الکترونیکی معتبر
🌿عضویت در باشگاه کاربران
🌿شرکت در جلسات آنلاین استاد
🌿اپلیکیشن(برنامه کاربردی) رایگان آموزشی
🌿دریافت فایل کتاب دوره
فقط 0⃣5⃣ هزار تومان🤩
و طرح #رایگان👇🏼
فقط ارائهۍ محتواۍ آموزشی
💥گواهی به عنـوان دوره ضمـن خدمـت در ادارات قابل پذیـرش است.
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده...
╔═💎💫═══╗
@aamerin_ir
╚═══💫💎═╝
به کانال آمرین بپیوندید👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدف قیام امام حسین(ع)⁉️🤔
#کربلا #اربعین
#یا_حسین
نشرحداکثری✅
💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده...
╔═💎💫═══╗
@aamerin_ir
╚═══💫💎═╝
به کانال آمرین بپیوندید👆
♦️کاشت ناخن بلای جان بیماران
💢این روزها کاشت ناخن تبدیل به یک روتین زیبایی شده است و هر سالن آرایشی یک ناخنکار دارد که به دلیل تقاضا برای کاشت یا ریمو (حذف ناخن قبلی) و کاشت ناخن با طرح جدید، وقت ندارد سرش را بخاراند.
🖌به گزارش مشرق، شاید در نگاه اول این کاشتها زیبایی ناخن را دوچندان کند اما این کار باعث شده صدای پزشکان و عوامل بیمارستانی هم دربیاید. کاشت ناخن باعث اختلال در اندازهگیری اکسیژن خون(پالس اوکسیمتر) میشود و از طرفی در شرایط جراحی اورژانسی و نبود وقت برای حذف ناخنها ممکن است بیمار تاوان سنگینی بپردازد.
❗️در این مطلب بیشتر درباره این مشکلات و عوارض کاشت ناخن نوشتیم. مانع اندازهگیری اکسیژن لاک ناخن را میتوان با استن یا پد پاک کرد، اما کاشت ناخن را فقط ناخنکارها باید بردارند.
🔻چند روز پیش یک پزشک متخصص نوشته بود: «خانم جوانی برای یک عمل اورژانسی در بیمارستان بستری شد. دستگاه اوکسیمتر باید به انگشت بیمار وصل میشد اما ناخنهای کاشت شده روند اندازهگیری اکسیژن را در او مختل کرده بود.
🔺خانواده بیمار یک ناخنکار را به بیمارستان آوردند تا ناخنها را ریمو (حذف) کند. این زمان می توانست صرف سلامتی بیمار شود».
🔺پزشکان معتقدند اگر فردی اصرار به کاشت ناخن دارد حداقل باید دو انگشت دست و پای خود را برای مواقع اضطراری آزاد بگذارد. عوض شدن محور ناخن از بین رفتن صفحه اصلی ناخن از عوارض دیگر کاشت ناخن است.
🔺چنانچه جزو مشتریان پروپا قرص کاشت ناخن و استفاده از ناخنهای مصنوعی برای زمان طولانی هستید باید بدانید که به مرور زمان ناخنهای طبیعی نازک و مات میشود و در مواردی منجر به عوض شدن جهت و محور ناخنها خواهد شد.
🔺اگر اصراری برای استفاده از کاشت وجود دارد، این ناخنها باید هر سه ماه یک بار برداشته شوند تا اجازه داده شود ناخنهای طبیعی استراحت کنند. تغذیه و رژیم غذایی صحیح در رشد و سلامت ناخنها نقش مهمی دارد.
🔺خطر طبیعیتر کاشتن جدا از هزینه بالا و شارژ هرباره آن،کاشت ناخن عوارض جدی را به دنبال دارد. برای کاشت، سطح هر ناخن به وسیله سوهان برقی آنقدر تراشیده میشود تا لایه نازکی از ناخن روی آن باقی بماند.
🔺بعضی وقتها نازکی بیش از حد این لایه اجازه نمیدهد از ناخن طبیعی شناخته شود. این کاشتها خطرناکترند چون در صورت شکستن ناگهانی، آسیب جدیتری را برای فرد به دنبال دارد. عفونتهای قارچی دردناک در کاشت، با خالی شدن تدریجی زیر ناخن، مکان مناسبی برای رشد و نمو عفونتهای قارچی مهیا میشود.
🔺محلولهای ضدعفونی و قارچکش که بعضی از ناخنکارها هنگام کاشت ناخن روی استفاده از آن تاکید دارند اثر موقتی و لحظهای دارد و نمیتواند از بروز قارچ به صورت دایمی پیشگیری کند. عفونت قارچی بیشتر با درد و تورم گوشه ناخنها یا برآمده شدن ناخنها همراه است.
🔺اگر چنین علایمی داشتید باید ناخن کاشت شده را به سرعت حذف و اقدامات درمانی ضد قارچی مناسب را زیر نظر متخصص پوست شروع کنید. مشکلات ادامهدار کاشت مشکلات کاشت ناخن حتی بعد از برداشتن آن، دست از سر فرد برنمیدارد چون برای برگشتن ناخنها به حالت طبیعی باید مدت زمان زیادی بگذرد.
🖍برای مثال، در انگشت شست دست، دوره رشد کامل شش ماه و در انگشت شست پا این زمان ۱۲ ماه است که این مدت زمان، برای فردی که وضعیت سلامت او در حالت عادی و طبیعی باشد در نظر گرفته میشود و در دیگر افراد میتواند بسیار طولانیتر باشد. پس از برداشتن ناخن مصنوعی، باز هم شانس ابتلای مجدد به عفونتهای گوناگون همچنان بالاست. درتهیه این مطلب از« مجله پزشکی مادر» کمک گرفتیم.
🖌منبع: روزنامه خراسان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|°🦋°|
#پای_درس_استاد🌱
#استادپناهیان
اربعینهیچچیزشقطعۍنیست،باورکن❗️
نہرفتناونۍکہهمہچیزشآمادهاستو
میخوادبرهنہرفتناونۍکہنمیتونہبره
پسدستازدعابرندار..🤲🏻🚶♂🚶♂
"تایارکہخواهدومیلشبہکہباشد"(:👀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا ابا عبدالله
آقا جان❤️
ما را هم بپذیر
همه درگذشتگان و حق داران را با
سلامی به حضرت سید الشهدا
یاد کنیم
•┈┈••✾•🌿🏴🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 الهی عظم البلا | نماهنگ ویژه دعای فرج الهی عظم البلا با صدای دل نشین علی فانی
🍃أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیِڪْ الْفَرَج🍃
#قرار_عاشقی
🌷 هرشب
صالحین تنها مسیر
#قسمت_هشتاد_وششم کوچ غریبانه💔 سلام خان داداش،خوش اومدی.عیدت مبارک. -عید تو مبارک آبجی.دستت درد نک
#قسمت_هشتاد_وهفتم
کوچ غریبانه💔
قیافۀ عمه و زهرا وارفته بود.انگار انتظار رد این پیشنهاد را نداشتند.عمه گفت:
-خیلی دلم می خواست تو همدمم بشی عمه،ولی حالا که تو نمی یای مجبورم همون کاری رو که حبیب گفت بکنم.
-چی کار می خوای بکنی عمه؟
-می خوام اون دوتا اتاق اونور حیاطو بدم دست مستاجر که روزا تو خونه تنها نباشم.این جوری زهرا دیگه مجبور
نیست هر روز بیاد پیش من بمونه.
یک آن پشیمان شدم که به درخواستش جواب رد دادم.به هر حال چاره ای نبود،باید از آنچه عقلم می گفت پیروی
می کردم نه آنچه احساسم.
با آمدن آقا حبیب و مسعود که جعبه های شیرینی و بسته های میوه را حمل می کردند،جمع مان کامل شد.سحر به
محض دیدن مسعود به سویش دوید و با خوشحالی از سر و کولش بالا رفت.گوشت گوسفند بین همسایه ها و
مقداری هم برای نیازمندان تقسیم شد.روز آفتابی قشنگی بود.در نیمه های فروردین هوا کمی سرد به نظر می
رسید.در کنار زهرا سرگرم نوشیدن چای بودم که سر صحبت را باز کرد:
-از ناصر چه خبر؟بالاخره برنامه ش چی شده؟
-راستش نمی دونم منم موندم بلاتکلیف.چند روز قبل الهه اومده بود پایین پیش مامان.دیدم مامان از تو حیاط داره
سحر و صدا می کنه.فرستادم بره پیش عمه ش.وقتی برگشت چند تا بسته دستش بود،می گفت اینا رو عمه الهه
واسم آورده.واسش لباس و کفش و یه مقدار اسباب بازی گرفته بودن.داشت بسته ها رو باز می کرد پرسید: مامان
عمه می گه اجازه می دی فردا باهاش برم پیش بابا ناصر؟نمی دونستم چی بگم ازش پرسیدم دلت واسه بابا تنگ
شده؟انگار خجالت می کشید راستشو بگه گفت: دلم خیلی تنگ نشده،ولی دوست دارم برم ببینمش.بهش گفتم
باشه برو.فرداش وقتی از دیدن ناصر برگشت روحیه اش پژمرده شده بود.می گفت بابا خیلی لاغر شده!مثل آدمای
مریض شده!(می گفت)بابا از اینکه رفته بودم دیدنش خیلی خوشحال شد.ازم قول گرفته هر هفته برم بهش سر
بزنم ازش پرسیدم،خوب بابا دیگه چی می گفت در جواب گفت اووه...ازم کلی سوال کرد...در مورد تو هم
پرسید.گفت مامانت چی کار می کنه،کجاها می رین باهم؟کیا میان دیدنتون؟اینقده سوال کرد.گردنبندمو که
دید،گفت چه قشنگه!اینو مامان واست خریده؟وقتی بهش گفتم اینو عمو مسعود برام خرید،خیره نگاش کرد و گفت
خوب،پس عمو مسعود هم بیکار ننشسته؟
-عجب آدم موذی و آب زیر کاهیه این ناصر!یواش یواش همه چیزو از زبون بچه کشیده.
-بذار بکشه من که چیز پنهونی ندارم.ناصر بدترین فکرا رو درمورد رابطۀ من و مسعود می کنه.بذار تو همین فکرا
باشه.کسی که پرونده ش در درگاه خدا سیاهه اونه،نه من.تازه فکر می کنی فقط ناصر این جوری فکر می کنه؟تک
تک خانواده ش،حتی مامان خود منم در مورد ما بد فکر می کنه.من همه شونو می سپرم به خدا فقط اونه که می تونه
جزای آدمای بدبینو بده.
-با این حرفایی که زدی می بینم حق داری پیشنهاد عزیز و رد کنی.اگه منم جای تو بودم سعی می کردم گزک دست
مردم ندم.
-ترس منم از همینه.نمی خوام بهانه ای دست این و اون بیفته که بازم درمورد رابطۀ ما دونفر بدگویی کنن.مسعود
طفلک که تا به حال جز دردسر و زحمت چیزی از طرف من عایدش نشده،منم که دارم با هر بدبختی که به سرم
اومده می سوزم و می سازم،این وسط حرفای مردم مثل همون آش نخورده و دهن سوخته ست.
-جریان آش چیه؟
مسعود بود که توی آشپزخانه سرک می کشید.زهرا گفت:
-این همون آشیه که فوضولا رو باهاش می سنجن.تو باید از همه چی سر دربیاری پسر؟
-هر چی مربوط به مانی باشه خود به خود به منم ارتباط پیدا می کنه.
-اتفاقا این جریان آشم مربوط به شما دونفره.مانی داشت می گفت،اگه قبول نکرد بیاد پیش عزیز زندگی کنه،چون
می ترسه جریان اون آش نخورده و دهن سوخته بشه.
-مانی درست می گه.هر چند منم خیلی دوست داشتم بیاد با ما زندگی کنه،ولی بهش حق می دم این درخواست و رد
کنه.
جملۀ زهرا با لبخند همراه بود:
-من مردۀ این همه تفاهمم!
ضربۀ من به شانه اش آهسته بود.مسعود هم متعاقب او لبخند زد و گفت:
-حالا کجاشو دیدی؟
سحر از اتاق مهمانخانه بیرون دوید و صدا کرد:
-مامان،بابابزرگ می خواد بره؟می گه تو نمی یای؟
از کنار زهرا بلند شدم:
-چرا،بگو منم دارم میام.
زهرا گفت:
#قسمت_هشتاد_وهشتم
کوچ غریبانه💔
-تو کجا می ری؟خان دایی کار داره،تو به این زودی می خوای بری چی کار؟
سحر هم دستم را گرفت:
-راست می گه مامان،ما حالا نریم،من دارم با بچه ها بازی می کنم.بازی مون تازه شروع شده.
مسعود گفت:
-ما که پیش تو خاطری نداریم،لااقل به خاطر سحر زود نرو.
نگاه ملالت بارم به او افتاد:
-برو به بابا بزرگ بگو ما آخر شب میایم،ولی در عوض فردا باید ناهار حاضری بخوری ها.
داشت از خوشحالی بالا و پایین می پرید:
-باشه مامان جونم...،مرسی که موندی.
سرگرم رنگ آمیزی یکی از نقاشی های کتاب تازه اش بود. صدا کردم: سحرجان...سحرم؟سرش را از روی نقاشی
بلند کرد: بله مامان.
_ واسه فردا ناهار چی دوست داری درست کنم؟
ته مداد را به گونه اش چسباند. داشت فکر میکرد: واسه فردا...کباب تابه ای.
_ چه خوب. غذای راحتیه...الان گوشتشو آماده می کنم می ذارم تو یخچال. فقط برنجو می پزم ، بعدشم با هم میریم
خیابون
یه کم خرید می کنیم. از نقاشیت خیلی مونده؟
_ نه داره تموم میشه ، فقط آسمونش مونده.
_ خوب پس تمومش کن تا راه بیفتیم.
داشتم گوشت و پیاز رنده شده را با هم ورز می دادم که صدای زنگ در بلند شد. بی حوصله در حالیکه گفت : " آه "
،
مدادش را انداخت و از پله ها سرازیر شد.
_ یواش برو پایین نیفتی مادر.
_ مواظبم.
کمی بعد صدای خوش و بش او با شخصی تازه وارد توجه ام را جلب کرد. از پنجره نگاهی به حیاط انداختم. الهه بود!
ظاهر ناآرامی داشت و علی رغم لبخندهایش با سحر چهره اش غمگین به نظر می آمد. احتمال دادم برای دیدن
مامان آمده
باشد ، ولی بر خلاف همیشه به جای طی کردن طول حیاط همراه سحر از پله ها بالا آمد.
سرپوشی روی ظرف گذاشتم و دستم را داخل ظرفشویی که پدرم در اولین پاگرد پله ها برای آسایش من نصب
کرده بود ،
آب کشیدم. همزمان نگاهم به آنها افتاد:
_ سلام مانی جون.
_ سلام علیکم الهه خانوم. خوش اومدی بفرما بالا
_ مزاحم نیستم؟
_ اختیار داری چه مزاحمتی ... ما هم تنها بودیم. بفرمایید ، فقط ببخشید که جا خیلی تنگه.
_دلتون باز باشه. این جا از سر ما هم زیاده.
_ خواهش میکنم. چه عجب از این ورا؟ خاله اینا چطورن؟ همه خوب هستن؟
_ ای، به لطف شما. حقیقتش این روزا هیچکدوم حال و روز درستی نداریم.
فنجان را از چای پر کردم و همراه با ظرف پولکی مقابل او گذاشتم: خدا نکنه، مگه چی شده؟
_ یعنی شما خبر نداری؟
_ می بینی که ، من مشغول زندگی خودم هستم و از همه جا بی خبرم.
_ فکر می کردم خاله بهت گفته که ناصر مریضه. الان چند وقته که تو بیمارستان بستری شده. از شنیدن این خبر
کمی جا
خوردم ولی متاسف نشدم. بلا دوره! انشاالله خوب میشه. مگه من نبودم چهل روز تو بیمارستان خوابیدم؟ خدا رو شکر
خوب شدم اومدم بیرون. بیمارستان واسه همینه دیگه ، روزی چند نفر میرن اون تو بستری میشن ، روزی چند نفرم
مرخص میشن.
_ ولی مورد ناصر فرق میکنه.
_نمی دونم این بلا دیگه از کجا اومد سراغش؟ اون سنی نداره تازه امسال میشه سی و دو سالش. حالا خیلی زوده
که...
گریه امانش نداد. هق هقش به صورتی بود که انگار از تمام وجودش بر می آمد.
_ سحر پاشو واسه عمه یه لیوان آب بیار...منظورت چیه؟ مگه ناصر چه بیماری داره؟
رطوبت صورتش را گرفت. به حالت مظلومانه ای نگاهم کرد و با صدای بغض آلودی گفت: ناصر سرطان گرفته!
باورت
میشه مانی؟ داداشم سرطان گرفته، داره پرپر میشه.
شنیدن این خبر چنان غیر مترقبه بود که در وهله اول نمی توانستم آن را باور کنم.
_ ناصر سرطان گرفته؟!!! مگه میشه؟ تا چند ماه پیش که هیچیش نبود؟!
_ حالا که شانس ما شده. مریضی که خبر نمیکنه. دو سه ماه پیش احساس میکنه که کشلاه رانش موقع نشستن و پا
شدن
درد می گیره. میگه اولش به روی خودم نیاوردم ولی دیدم روز به روز بدتر میشه. خلاصه میره با دکتر زندان در
میون
میذاره ، بعد از کلی معاینه و آزمایش میفهمن سرطان پروستات گرفته.
سحر که تمام حواسش به صحبتهای ما بود قیافه اش حالت نگرانی پیدا کرد . مامان سرطان یعنی چی؟
هنوز از شنیدن این خبر گیج بودم. دستی به سرش کشیدم: چیزی نیست عزیزم اسم یه نوع بیماریه، انگار بغض
کرده بود : یعنی بابا
ناصر می میره؟
_نه مادر... این چه حرفیه؟ چند وقت دیگه که خوب دوا درمون شد صحیح و سالم از بیمارستان میاد بیرون. حالا
پاشو برو ببین دایی
مجید از کلاس برگشته یا نه؟
_ چی کارش دارین؟
_کارش دارم. پاشو.
#سلام_امام_زمانم
🔹السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیَاءِ الدَّوْلَةِ الشَّرِیفَةِ...
🔸سلام بر تو و بر امید فرح بخش آمدنت،
آنگاه که حکومت خدا را نشانمان میدهی و خشکسال آرزوهای ما را با باران مهربانیات سیراب میکنی؛
آنگونه که بعد از آن هیچ عطشی، هرگز بی تابمان نکند.
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص۶۱٠.
💠 رهبر انقلاب: خوشا به حال آن کسانی که به زیارت اربعین خواهند رسید و آن زیارت خوش مضمونِ روز اربعین را انشاءالله خطاب به حضرت خواهند خواند.
#اربعین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رهبر انقلاب: بدخواهان جمهوری اسلامی خوراک مار و مور شدند؛ ترامپ هم خاک و خوراک کرم خواهد شد
🔰ملکه پر کلک انگلیس هم رفت ، اما داستان جمهوری اسلامی همچنان ادامه دارد ...