┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_فرشاد_حسونی_زاده 🌹🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۳
🍃🌹در دوران #دفاع مقدس به عنوان مربی آموزش مقابله با شیمیایی فعالیت می کرد. و در عملیات مختلفی از جمله خیبرو کربلای ۴ و۵ وفاو و… شجاعانه شرکت نمودکه نهایتا در عملیات #فاو دچار عارضه شیمیایی شد تا جایی که حس بویایی خود را از دست دادو سالها با درد و رنج این زخم کهنه و تیغ خشم ونفرت صدام جاهل دست و پنجه نرم کرد. اما هرگز اجازه نداد کسی متوجه این مسله شود.
🍃🌹درسال ۱۳۴۶ ازدواج نمود که #ناصر و #زهرا و #روح الله یادگاران آن بزرگ مرد و خستگی ناپذیر بودند فرشاد در هنگام تولد هر سه فرزندش در جبهه های حق علیه بلاطل حضور داشت.
🍃🌹بعد از پایان جنگ تحمیلی #فرشاد همچنان به فعالیت های علمی و فرهنگی خود ادامه داد و تلاش و مجاهدت و نبوف ویژه ایشان باعث شد که از اطراف فرماندهانش برای خدمت بیشتر عازم شودو اما آخرین برگ زرین زندگی پر از مجاهدت فرشاد زمانی آغاز شد که عوامل کوردل شیطان و #آل سعود برای فتح کشور #سوریه و نابودی حرم #حضرت_زینب (س) و در واقع بریدن شاهرگ حیاطی مقاومت جبهه نبدی دیگر آفریدند.
🍃🌹روح بلندو بی تاب #فرشاد این بار هم آرام ننشست و ندای هل من ناصر امام خویش را لبیک گفت و لباس رزم پوشید و عازم سوریه شد فرشاد که نمی توانست به سالهای مجاهدت خود در دفاع مقدس اکتفا کند و در رفاه و آسایش در کنار خانواده زندگی دنیایی خود را ادامه دهد به پست و مقام دنیا پشت کردو سختی جهاد را بار دیگر به جان خرید و مجاهد فی #سبیل الله شد. و بعد از رشادت ها و فداکاری های بسیار سرانجام در ۲۰ مهر ۱۳۹۴ بعد از ۳ سالل جهاد بی وقفه در منطقه #قنطریه در کشور سوریه بر اثر اصابت خمپاره به مقام رفیع 🕊شهادت نایل آمد.
⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_فرشاد_حسونی_زاده 🌹🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۴
همسر شهید🌹
⚜️موقعی که با شهید حسونیزاده آشنا شدید، ایشان در جبهههای دفاع مقدس حضور یافته بود؟
⚜️بله، سال 1362که فرشاد به خواستگاری من آمد، اوج جنگ بود. من آن موقع 13 سال داشتم. البته ما سال 1364 با هم ازدواج کردیم. ایشان همان زمان از بچههای جبهه و جنگ بود. وقتی با هم صحبت کردیم، شرط اولش برای ازدواج این بود که من غیر از اینکه در خدمت خانواده هستم، تعلق اصلیام برای مردم است نه فقط مردم کشور خودم، بلکه کل مردم جهان.
⚜️ایشان آن زمان 16 سال داشتند و من 14، 15 سال. میگفت نمیخواهم در آینده از نبودنهایم شکایت کنی و ناراحت شوی و من پذیرفتم و گفتم که میتوانم. این صحبتها از یک نوجوان 16 ساله در آن شرایط و اوضاع جنگ چندان بعید نبود. آنها برای اهتزاز پرچم اسلام در آن سوی مرزها مجاهدت میکردند. شور انقلاب در وجود تک تک جوانان و نوجوانان موج میزد. من میدانستم که با یک رزمنده جهادی ازدواج میکنم که هر لحظه احتمال شهادتش وجود دارد.
⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_فرشاد_حسونی_زاده 🌹🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۵
🔅دغدغه #شهید_حسونیزاده چه بود؟
🔅ایشان به عنوان یک همسر در خانه چه رفتاری داشتند؟
🔅#فرشاد مبارزی خستگیناپذیر بود و هیچ وقت خسته نمیشد. من تا امروز کلمه خسته شدهام را از زبانش نشنیدم. ارتباط خیلی خوبی با جوانان داشت و همواره من را به ارتباط با دختران جوان سفارش میکرد. میگفت با رفتار و کردارتان جوانان را به خود جذب کنید و آنها را به حجاب و نماز تشویق کنید. ایشان بسیار باایمان و بااخلاق بود. قبل از #شهادت چند روزی را در کنار ایشان بودم. غذا میپخت، شام و ناهار را مهیا میکرد و من را مثل همیشه شرمنده خود میکرد. میگفتم: مهم این است که در کنار هم هستیم. برای چه زحمت ناهار و شام را میکشی؟
🔅اما #حاجفرشاد میگفت: من باید برای مجاهدم غذا درست کنم. میگفتم حاجی مجاهد تویی نه من! میگفت شما هستید که سالها ما را یاری میکنید.
🔅سردار #حسونیزاده دلتنگ یاران و همرزمان شهید دوران دفاع مقدسش میشد؟
🔅نمیدانم چه سر و رازی در دلتنگی بچههای رزمنده دوران دفاع مقدس بود که از قافله #شهدا و دوستانشان جاماندهاند و نمیتوانند آرامش داشته باشند. آنها تنها منتظر اذن بودند، که بروند و به داد مظلومان مسلمان برسند. بارها گریه و زاری و التماسهای حاجی را به #خدا میشنیدم و معنای این همه دلتنگی را نمیدانستم اما هر بار که راهی منطقه میشد و به خاک #سوریه قدم میگذاشت، شادتر از دفعات قبل بازمیگشت. حاجی #شیمیایی بود و گاهاً دردها امانش را میبرید اما میگفت فرصتی برای درمان و دکتر و... ندارم. این دردها برای من #شیرین است. شما نگران نباشید.
⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_فرشاد_حسونی_زاده 🌹🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۶
🔶کی متوجه شدید که همسفر زندگیتان میخواهد مدافع حرم شد؟
🔹#فرشاد دو سال و شش ماه در سوریه بود. وقتی متوجه شدم که میخواهد به #سوریه برود، گفتم شنیدهام آمادهای و میخواهی بروی، گفت: مخالفی؟ گفتم: نه اگر کاری برای خدا باشد من هم هستم و حاجی خدا را شکر کرد.
🔸بچهها نسبت به تصمیم پدرشان و جهاد ایشان در آن سوی مرزها، عکسالعملی نشان ندادند؟
🔹دختر و پسر کوچکترم برای رفتن #پدرشان بیتابی میکردند و میگفتند پدر اگر تکلیفی داشته تا امروز همه را انجام داده است ولی من به آنها گفتم اگر تکلیف بر گردن کسی باشد، همیشگی است. زمان و انتها ندارد و همچنان ادامه دارد و پایانناپذیر است. شما اگر از #مرگ_پدر میترسید من به شما بگویم میتواند در یک تصادف یا هر اتفاق دیگر پدر از بین شما برود. اگر قرار بر #شهادت هم باشد شهید میشود. بگذارید جهادش را بکند، ما کاری به شهادت نداریم. اگر #شهید شد، #شهادت مزد جهاد #خالصانه پدرتان بوده است.
⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_فرشاد_حسونی_زاده 🌹🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۷
🔺از اینکه همسرتان بعد از 30سال مزد مجاهدتش را گرفت، چه احساسی دارید؟
من از #شهادت سردار به آرامش رسیدم. میدانم چه بود و در دلش چه میگذشت. میدانم چه دردهایی میکشید. خیلی درد داشت از کسانی که از ولایت تبعیت ندارند. این دردها در دلش ماند. از حضرت #زینب (س) خواستم هر چه در دل #همسرم است بدهد. من امروز پسرهایم را در این راه میدهم. امام حسن از علیاصغر، از علیاکبر، از قاسم از همه داشتههایش گذشت. همه چی را داد. باید اسلام زنده بماند. من از حضرت #زینب خواستم که پسرها ادامهدهنده راه پدر شوند و من شرمنده نشو م.
اما در اینجا میخواهم از طریق روزنامه «جوان» به کسانی که گاهاً طعنه و کنایههایشان از حضور نیروهای ما در #سوریه و #عراق دل خیلیها را میسوزاند بگویم که: هر جا اسلام در خطر باشد ما همانجا هستیم. فرقی نمیکند جهاد که فقط در ایران نیست. اسلام ناموس همه ما است. اینها هدفشان نابودی مسلمانان است. اینها برای تضعیف و تسلط بر ایران به سوریه و عراق آمدند. داعشیهای تکفیری امروز همان ابوسفیانها و شمرها و ضدانقلابها و کسانی هستند که از سالها برای #نابودی اسلام برنامه دارند. ریشه همه آنها یکی است.
⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_فرشاد_حسونی_زاده 🌹🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۸
❤️فرزند شهی🕊د
نمیتوانم 33 سال زحمتم را هدر بدهم
🍃ناصر حسونیزاده فرزند #شهید حاج فرشاد حسونیزاده از افتخاری چون پدرش برایمان میگوید: یکی از پاتوقهای همیشگی پدر #گلزار_شهدا بود و #زیارت_عاشورا...
🍃خودم شوق و ذوق شنیدن خاطرات و حرفهایش از دوران #دفاع_مقدس را داشتم و همواره با ایشان به مناطق عملیاتی میرفتم. پدر برایم رفیق بود، خیلی صمیمی بودیم. الان اگر بخواهم از رفیق #شهیدم برایتان بگویم این است که هرگز خسته نمیشد. همواره ما را امیدوار میکرد و میخواست که در همه شرایط به خدا توکل کنیم. پدر خیلی در رفتار و اخلاقش گذشت داشت. به خواهر و برادرم میگفتم که بابا یک لحظه از فکر من خارج نمیشود چون او را در منطقه با نام ابوناصر صدا میزنند.
🍃وقتی به اهواز میآمد، لیستی از دیدارها و ملاقاتهایش با خانواده #شهدا و بستگان آماده میکرد تا کسی را فراموش نکند و صله رحم را به جا آورد. پدرم 33 سال #شهادت را از خدا در ذکر قنوتهایش عاجزانه طلبید. وقتی بچهها میگفتند بابا میشود نروی سوریه، گفت نمیتوانم 33 سال زحمتم را هدر بدهم. پدرم رفت تا اسلام را نجات دهد. جهاد پدر برای حضرت رقیه (س) و #زینب (س) بود. او حرمین شریفین را ناموس خودش میدانست. رفت تا دشمنان قسم خورده به خاک ما تعدی نکنند. آری اینگونه #شهادت در #سوریه پدر را به سمت خودش کشید.
⏮پایان
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_سجادزبرجدی
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_۱
⚜️نیمههای شب اوایل مهرماه بود که صدای پیامک تلفن همراه، خبر #شهادت شهید مدافع حرم #سجاد_زبرجدی را منتشر کرد. با خودم گفتم چه میکنند این جوانان عاشورایی که در ایام عزاداری سالار _شهیدان خود را به قافله کربلائیان میرسانند. کمی که پرسوجو کردم متوجه شدم #شهید_سجاد_زبرجدی همه داشته مادری بود که بعد از فوت همسرش با وجود مشکل شنوایی و عدم قدرت تکلم، فرزندانش را با حب اهل بیت(علیه السلام) پرورش داده تا اینکه یکی از دستپروردههایش #شهید مدافع حرم شده است. #شهید سجاد زبرجدی سهراب اهل تهران و محله خانیآبادنو بود. از بسیجیان دهه هفتادی که حالا خلف شایستهای برای رزمندگان دفاع مقدس شدهاند. از همان سربازان امام زمانی که با شنیدن صوت هل من معین امام زمانشان خود را به قافله زینبیون میرسانند. برای آشنایی با زندگی و شهادت این #شهید مدافع حرم با علی زبرجدی برادر شهید، صفیه کمانی مادر #شهید، آقایان قاسمی و سیفی از دوستان #شهید همکلام شدهایم که از نظرتان میگذرد.
دنبالهروی #داییهایش شد.
⏮ادامه دارد..
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_سجادزبرجدی
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_۲
همکلامیمان با مادر #شهید سجاد زبرجدی شرایط خاصی داشت. مادری که سعی میکرد با زبان بیزبانی برایمان از دردانه #شهیدش بگوید. صفیه کمانی همه صحبتهایش را با #بغضهای ترکخوردهاش درهم میآمیخت و اگر نمیتوانست منظورش را بفهماند، نوشتاری به دستم میداد تا به این ترتیب بتواند روایتگر زندگی تا شهادت فرزند #شهیدش باشد. صفیه کمانی سخنانش را از دردانهاش اینگونه آغاز میکند:
سجاد در یک خانواده #شهیدپرور رشد پیدا کرد. #داییهایش داود و مرتضی کمانی هر دو از شهدای دفاع مقدس هستند. پسرم دوست داشت سپاهی شود و ما هم مشوقش بودیم. از #خصوصیات بارز پسرم میتوانم به محجوب بودن، داشتن ایمان قوی، حب رهبری، پاکدامنی، شجاعت، صداقت، مهربانی، احترام به بزرگترها، ساعی، ورزشکار و بسیار مسئولیتپذیر اشاره کنم. #سجاد اهل صله رحم بود و تمامی خصوصیات خوب یک انسان واقعی را دارا بود. #پسرم با ایمان قوی و علاقه شدید قلبی به اسلام و ائمه اطهار، از میهن و اسلام و کشورش #دفاع میکرد و همواره گوش به فرمان رهبر بود. به نظر من همه این خوب بودنها و خالص بودنهایش، به خاطر علاقهاش به سرگذشت داییهای #شهیدش داود و مرتضی کمانی بود. او مسیر #شهادت را از داییهایش آموخته بود.
⏮ادامه دارد..
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_سجادزبرجدی
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_۳
⚜️از مادر #شهید میخواهم در مورد تربیت فرزندانش بگوید. اینکه چطور بعد از فوت همسرش دست تنها بچهها را بزرگ کرده است. میگوید: من با تمام سختیهای پیش رو در زندگی که عمدهترین آنها از دست دادن #همسرم و نداشتن مسکن و نبود منبع درآمد و مشکل تکلم و شنواییام بود، سه فرزندم را با حب# ائمه_اطهار بزرگ کردم. سجاد در اولین اعزامش به سوریه بسیار خوشحال بود و با شوق تمام روزشماری میکرد تا اینکه در اواخر خرداد ماه سال ۱۳۹۵ برای اولین بار عازم سوریه شد. پسرم سفارشهایی برای خانواده داشت که پیروی از خط رهبری و اتحاد و همبستگی، خواندن #زیارت_عاشورا، نافله، زیارت جامعه کبیره، #دعا برای ظهور حضرت حجت، #نماز اول وقت، #امر به معروف و نهی از منکر، #حفظ حجاب و پاکدامنی از جمله آنها بود. #سجاد هر موقع که میتوانست زنگ میزد و از احوال خانواده باخبر میشد. اعزام #دوم سجادم در تاریخ ۲۰/۶/۱۳۹۵ بود و نهایتاً بعد از گذشت ۱۸ روز، چهارشنبه ۷/۷/۹۵ به درجه رفیع #شهادت🕊 نائل آمد.
⏮ادامه دارد..
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_سجادزبرجدی
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_۴
⚜️از مادر میپرسم به نظر شما چه لزومی برای حضور #سجادها در جبهه مقاومت اسلامی وجود دارد، پاسخ میدهد: به نظر من حضور رزمندگان مدافع حرم برای دفاع و پاسداری از اسلام و میهنمان و همین طور حرم مطهر اهل بیت(علیه السلام) است. ادامه دادن راه #شهدا و بیداری اسلامی و تلاش برای #ظهور آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از کارهایی است که میتوانیم با آن یاد شهدا را زنده نگه داریم. اقوام نزدیک شهید شب قبل از #شهادت ایشان در خواب دیدهاند که پدربزرگ مرحوم #شهید و دو تن از #داییهای شهید در کنار هم بودند. #پدربزرگ شهید ناگهان میگوید میخواهم به سوریه بروم. به ایشان میگویند در سوریه جنگ است، میگوید من حتماً باید به آنجا بروم. تعبیر این خواب #چشمانتظاری پدربزرگ برای به آغوش کشیدن فرزند غیور و رشید خودش بود. #سجادم رفت پیش #برادران #شهیدم
⏮ادامه دارد..
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_سجادزبرجدی
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_۵
⚜️برادر #شهید از قول کتک زدن برادر هم میگوید: قبل از تشییع پیکرش از حال رفته بودم و در بیمارستان #خواب سجاد را دیدم. سجاد به طرف من آمد و گفت آمدم از تو خداحافظی کنم. گفتم کجا؟ گفت باید بروم. گفتم تو قول دادی زود برگردی زود هم برگشتی، اما نباید بروی دیگر. تو مادر داری، خواهر داری، من هم میخواهم به تو تکیه کنم. گفت دیگر نمیتوانم بمانم، باید بروم. هر کاری کردم نگهش دارم نتوانستم و او رفت. روز #تشییع پیکرش سر مزار وقتی روی سجاد را برداشتم تا آن کتکی که قولش را داده بودم بزنم، دیدم جایی برای زدنش نیست. #ترکش خمپاره نیمی از صورتش را برده بود. مراسم بسیار باشکوهی بود. بیش از ۳۵۰۰ نفر مهمان داشتیم. تشییعی که من خودم باورم نمیشد. وقتی جمعیت را دیدم #قوت قلب گرفتم. با خودم گفتم اگر چه سجاد مظلوم شهید شد، اما هستند کسانی که سجاد و راه سجاد را بشناسند. سجاد #دل نترسی داشت و با پای قرص در میدان حاضر میشد. در شرایط سخت خانوادگی هرگز ندیدم که زبان به اعتراض باز کند. هیچ گاه ندیدم مقابل ما حرف زشت بزند. #سجاد واقعاً #شاخص بود.
⏮ادامه دارد..