┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_سجاد_طاهر_نیا 🕊🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۳
#ویژگی_های_اخلاقی
به #نماز اول وقت خیلی تاکید داشتند،
همه #همکاران به او علاقه ای قابل تأمل داشتند 💞
و احترام ویژه براش قائل بودند ، #همرزمانش با او زیاد درد دل میکردند و او #محرم اسرار خیلی ها بود.بسیار راز دار و قابل #اعتماد بود اگر هم در پیشش غیــــــــــبت میکردی #دگرگونی در چهره اش نمایان میشد ،😔
کلیه خانواده او را دوست داشتند و بسیار به آنها محبت میکرد ویک #ارادت خاصی به #امام_خامنه ای داشتند،
#همیشه به محرمات دقت میکرد
دائما از #فراموش شدن به فریضه امربه معروف ونهی ازمنکر #ابراز ناراحتی میکرد،
به #نیازمندان کمک میکرد و
بسیار #دقیق بودند،مشکلات دیگران را بر مشکلات خود ترجیح میداد و در حل
آن مشکل #تلاش میکرد.
#احترام_به_سادات
احترام #ویژه ای به سادات میگذاشت وقتی تو مسیر تهران قم #روحانی با عمامه مشکی میدید بلافاصله میگفت بزن کنار سوارش کنیم...
#همین که ماشین توقف میکرد سریع از ماشین پیاده میشد و #سید روحانی رو با اصرار صندلی جلو سوار میکرد و #خودش عقب مینشست....
#همه این احترام به خاطر عشق به حضرت #زهرا(سلام الله علیها) بود ،که از آقا #سجاد نشأت میگرفت
شب عملیات #اتیکت ش که متن زیر #نوشته شده بود همراه داشت:
«میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم»😭
#علاقمند_به_استاداحدی
آقا سجاد علاقه زیادی به #استاداحدی داشت آخر هفته ها توفیق داشت پای درس استاد #حاضر شود و خیلی مواقع همراه استاد میشد تا تهران و #مسولیت بردن استاد تا جلسه تهران رو به درخواست خودش قبول کرده بود هر چند #وقتی یکبار استاد مبلغی به ایشان میداد که #بابت ایاب و ذهاب این مسیر باشد و ایشان این مبالغ رو در گوشه ای نگه داشته تا ایام #فاطمیه میرسید و همه مبالغ جمع شده را به دفتر استاد #میبرد و از استاد میخواست این مبالغ را برای #مراسم بی بی که هر ساله در دفتر برپا میشد هزینه #مجالس بی بی کند .
ادامه دارد،،⏮
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_سجاد_طاهر_نیا 🕊🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۴
#کمک_به_مستمندان
#عاشق کمک کردن به مستمندان بود #گاهی با خرید اقلام و مایحتاج زندگی و گاهی پرداخت هزینه دارو و حتی #پرداخت مبالغ قرض الحسنه به بدهکاران برای حل مشکل آنها #قدم برمیداشت.
#خاطره
با آقا #سجاد دو خانواده بی سر پرست و#یتیم میشناختیم که در قم ساکن و وضعیت مالی #مناسبی نداشتند آقا سجاد از دوستانش پول #جمع میکرد و #مقداری هم خودش میگذاشت و برنج، گوشت، مرغ و.... تهیه میکردتا به این خانواده ها #برسانیم...
اکثرا شب ها این موادغذایی را میبردیم و #خیلی دقت میکرد تا کسی تو کوچه نباشد وآبروی آن خانواده نرود چون طرف #مقابل خانم بود آقا سجاد وسایل را بمن میداد تا #تحویل بدهم یک شب که برای تحویل هدایا رفتیم #فاطمه رقیه توی بغلم خواب بود از طرفی گونی برنج هم #سنگین بود بنابر این نتوانستم پیاده شوم به آقا #سجاد گفتم شما برو... ✨✨✨🌱
کمی #مکث کرد بعد پیاده شد درب صندق عقب ماشین را باز کرد گونی برنج را زمین گذاشت #عینکش را برداشت و داخل جیبش گذاشت بعد #زنگ خانه را زد.
از برداشتن عینکش #تعجب کردم و به فکر رفتم.
از این کارش دو #منظور به ذهنم رسید:
1️⃣میخواست #نامحرم را نبیند
2️⃣.میخواست #خانم نیازمند وقتی بعدها او را در خیابان دید #نشناسد و خجالت نکشد...
#دلیل دوم بذهنم #قویتر بود چون چشمان آقا سجاد آستیکمات بود و دید #نزدیکش مشکلی نداشت.
هیچ وقت از او #نپرسیدم چرا اینکار را کرد چون منظورش را #فهمیده بودم و او را بهتر از هر کسی #میشناختم مطمئن بودم که میخواست آن خانم نیازمند او را #نشناسد و خجالت نکشد..
خیلی #حواسش به همه چیز بود.✅
#نقل_قول_ازهمسربزرگوار
شهید🕊🌹
با همکاری مدیرمحترم کانال شهید #طاهرنیا🌹
✍️باید گفت،شهد شیرین #شهادت گوارای وجودت باد،
⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_سجاد_طاهر_نیا 🕊🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۵
#عاشق_شهیدابراهیم🌹
عاشق شهید #ابراهیم هادی بود💞
به هرکسی از دوستان میرسید یک جلد #کتاب ابراهیم رو میداد میگفت بخون بعد بهم بده
چند جلدشو تو #ماشین داشت همین طور گردشی میدادش به دوستاش و آشناها...
#گاها خواننده کتاب از بس عاشق کتاب میشد که دیگه بازگشتی تو کار نبود و آقا سجاد اون کتاب رو #هدیه میداد بهش...
#خاطره
#شهید مجتبی بابایی زاده 🕊🌹در کنار شهید آقا سجاد در منزل شهید #نوزاد بعد مراسم تدفین نشسته بودند #مادر شهید نوزاد بسیار صبور بود و به صحبت های آقا مجتبی گوش میداد آقا #سجاد که کمی عقب تر از آقا مجتبی نشسته بود آرام آرام #اشک از چشمانش جاری بود..😭
#مجتبی از سخت بودن تحمل فراق برای مادر گفت و در آخر کلام از #مادر شهید نوزاد درخواست کرد تا برای #شهادت باقی دوستان دعا کند...🕊🌹
#مادر شهید با تامل در پاسخ گفت شما #بمانید شما روح الله من هستید من دعا میکنم آقا امام #زمان بیاید چون او با سپاهی از #شهیدان می آید و قطعا ما دوباره روح الله را خواهیم ...🕊🕊🌹
#نقل_قول_همرزم_شهید
⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_سجاد_طاهر_نیا 🕊🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۶
#شعرموردعلاقه
شهید #طاهرنیا از این شعر که بر روی جلیقه ضدگلوله اش نوشته بود #روحیه میگرفت و حتی بارها گفته بود به این شعر حس عجیبی دارد #میگفت از این شعر خوشم میاد و به من روحیه میده
درد شیعه غم زهراست
غم یاس خم زهراست
بخدا سوز دل من
همه از ماتم زهراست
و من #مطمئن هستم نوشتن این شعر بر روی لباسی که قرار بود در روز عملیات بپوشه هدفی جز گرفتن روحیه نبود و برای #انتقام از این داغ وارد صحنه جنگ شد...
ایام #فاطمیه همیشه خودش رو به مراسمات عزا مادر میرسوند 🏴
و تا جایی که از دستش بر می آمد به برگزاری این مراسمات #کمک مالی میکرد.
حتی در روز درگیری #اتیکت ی که همراه داشت جمله #معروف
میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
نوشته شده بود.
#نقل_قول_ازهمرزم_شهید
💠 #خاطره
یادم میاد #مقداری از موهای اطراف سرش کمی #سفید شده بود...هر وقت جلوی آینه می ایستاد و خودش را می دید
آه #حسرتی می کشید و میگفت: #آخر_پیر_شدیم_و_شهید_نشدیم...
آنقدر با حسرت ونگرانی این جمله را #بیان میکرد که اشتیاق بشهادت را در کلامش میدیدم، او با این #جملات مرا آماده میکرد و خودش مهیا میشد برای پرواز....🕊🌹
#نقل_قول_ازهمسرشهید
💠 #بهشت_زهرا🕊🌹
سال 85رفتیم بهشت زهرا
نزدیک غروب بود...
#اتفاقی رسیدیم اینجا...
فانوس ها روشن بودن میان این درخت ها یک صحنه ای #خلق شده بود که هردو مانده بودیم نگاه های خیره به #نورفانوسها....قبورشهدای #گمنام....و درختها.....
صحنه ای تکرار نشدنی برایمان رقم خورد...
آقاسجاد #ارادت زیادی به شهدای گمنام داشت در میان قبور مطهر قدم میزد و گاها می ایستاد و به قبر #نگاه میکرد و دوباره قدم میزد گاها می نشست بالای قبری...
منم هم گوشه ای #ایستاده بودم...
حال و هوای این محل مرا #گرفته بود و زیر چشم به آقا #سجاد نیز توجه داشتم...
زمان به سرعت سپری میشد مدت زیادی بودیم ولی هیچ #نفهمیدیم...
آقا سجاد راضی نبود آنجا را ترک کند هنوز از بین قبرها بیرون نشده بود #گفت باز هم بیایم...
من هم به نشانه تایید حرفش سرم راتکان دادم...#دوباره گفت باید زیاد اینجا بیایم حال و هوای #عجیبی دارد،
اینجا انگار قطعه ای از #بهشت بود...🕊🌹
#نقل_قول_ازدوست_شهید
✍️مطالب به همت برادر ولایی ومدیرمحترم کانال شهید طاهرنیا تهیه گردیده است
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_سجاد_طاهر_نیا 🕊🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۷
#عشق_به_حضرت_رقیه(س)
🍃پر کشیدن سمت کرببلا...
🌱عاشقونه رفتن تا بخدا...
🍃حالا تو این دنیای غریبی...
🌱دلخوشی مونه یاد شهدا...
🍃چفیه و سربندو...گرمی لبخندو...
🌱نیمه شب سنگر...شور نافله ها...
🍃رفتن و ما موندیم...عمریه جا موندیم...
🌱کی میره از یادم کوچ قافله ها...
یادش بخیر آقاسجاد...
هیئت #فاطمیون...حاج مهدی سلحشور...
همیشه خودش رو به مراسمات حاج مهدی سلحشور می رسوند و ماه محرم هم اگه #ماموریت نبود همه کارهاشو تعطیل میکرد و حسابی دلی از عزا در می آورد...😭
یه سال محرم دهه اول باهم رفتیم هیئت حاج مهدی سلحشور...شب حضرت #رقیه(سلام الله علیها) بود...گوشیش زنگ خورد، کار واجبی برای یکی از #دوستاش پیش اومده بود، مجبور شد از مراسم بره بیرون ، خیلی #مهربون بود همیشه برای مشکلات دیگران از بهترین لحظه هایی که دوست داشت هم #گذشت میکرد...میدونستم که #عاشق حضرت رقیه(سلام الله علیها)است...دلم مونده بود پیشش و میدونستم که دلش تو #هیئته...❤️
وقتی برگشت مراسم تموم شده بود...😔
به اتفاق هم برگشتیم....
#فردا شب دوباره رفتیم هیئت، با اینکه شب حضرت رقیه(سلام الله علیها) نبود اما مداح #بازروضه حضرت رقیه(سلام الله علیها) رو خوند و بعد روضه دیگه ای رو شروع کرد...
انگار روضه ی بی بی سه ساله #رزقش بود وقتی برمی گشتیم گفتم: چقدر بی بی بهت #توجه داره...دیشب بخاطر اون بنده خدا رفتی امشب #ویژه دوباره برات روضه خوندن...
"آقا سجاد...#عاشق حضرت رقیه(سلام الله علیها) بود.
#شهید_از_زبان_پدربزرگوارش
#پدر شهید طاهرنیا با بیان اینکه سجاد یک نیروی زبده و آموزش دیده #عملیاتی بود گفت:
کارهای او همیشه #زبانزد مسئولان و فرماندهانش بود.
روحیه کاری قوی و حس #مسئولیت پذیری داشت و تا هنگامی کارش به اتمام نمیرسید محل کارش را #ترک نمیکرد.
در اکثر اوقاتی که با منزلش در قم #تماس میگرفتم #همسرش بزرگوارش میگفت که هنوز در محل کار است و به خانه #نیامده.
پدر شهید میگوید:
#روحیه شهادت طلبی در سجاد به #وضوح پیدا بود ، به گونهای که فرماندهان و دوستانش به #شوخی از او میخواستند که از آنها فاصله بگیرد و به او #میگفتند؛
که چهرهاش #نورانی است و اگر کنار ما قرار بگیری ممکن است ترکشی به ما اصابت کند.
#پدر شهید طاهرنیا #سادگی در پوشش و قناعت را از اصول اخلاقی پسر #شهیدش عنوان کرد و افزود:
همیشه در پوشش و غذا کم خرج بود و #قناعت در زندگی را موجب برکت میدانست و در #تمام زندگی قناعت و ساده زیستی را پیش میگرفت.🕊🌹
ادامه دارد،،⏮
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_سجاد_طاهر_نیا 🕊🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_پایانی
#ازدواج_اقاسجاداززبان_همسرش
هشت اردیبهشت سال 87 بنده توفیق #همسری شهید سجاد طاهرنیا رو پیدا کردم، ما در #مسجد مقدس جمکران به هم محرم شدیم و زندگیمون رو از خونه #امام_زمان(عج) شروع کردیم. یکسال بعد در نیمه شعبان سال 88 تو خونه امام زمان، #مهدیه رشت مراسم عروسی گرفتیم و زندگیمون رو برای امام زمان شروع کردیم و برای امام زمان ادامه دادیم و خدا رو شکر #نتیجه زندگیمون در راه امام زمان خرج شد و مابقی زندگیمون که عمر من و بچهها باشه به #لطف امام زمان ان شالله خرج امام زمان شود.🌹
#خواب_مادر_شهید
از زبان #مادربزرگوار شهید:🕊🌹
به گوش من رسونده بودن که سجاد لب #تشنه شهید شده،🌹🕊
موقعی که مجروح شده بود،داشت ازش خون میرفت،😔
درخواست #آب کرد ولی همرزمانش مانع شدن و بهش گفتن که اگه بهت آب بدیم،تو سریع جون میدی و #فعلا آب واسه جسمت خوب نیست...
لذا بهش ندادن و #سجاد لحظات بعد به #شهادت رسید🕊🌹
وقتی این موضوع رو شنیدم خیلی #غمگین شدم،همش به خودم میگفتم که پسرم #لب_تشنه شهید شده و کاش بهش آب میدادن...😔
لذا یکی دو هفته پیش این #خواب رو دیدم:
خواب دیدم که تو یک مکان #بزرگی هستم و یک کوه در مقابل منه،سجاد من بالای کوه #افتاده بود و منم داشتم میرفتم #سمتش که بهش آب بدم...😭
تا یکم رفتم جلو دیدم که یک #خانم چادری باعصا داره میره #سمتش...😭(یازهرا(س)
#ایستادم و نگاه کردم دیدم سر #سجاد رو گذاشت رو دستانش و داره به سجاد #آب میده...😭😭
من خواستم برم پیشش ازش #تشکر کنم که یه وقت دیدم واسم دست تکون داد که #برگردم😔
(#منظورش این بود که بچه ات رو #سیراب کردم و نگران نباش و برگرد)
از #وقتیکه این خواب رو دیدم،خیالم راحت شده که سجاد من #سیراب شده
✍️#فدای لب تشنه ات یا حسین(ع)
بدین ترتیب زندگینامه این شهید بزرگوار را موقتا به پایان می بریم ،به امید گوشه چشمی به همه ارادتمندان🌹
#تشکر ویژه از مدیر محترم کانال شهید سجاد طاهرنیا🕊🌹اللهم الصابرین
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_رضا_الوانی🕊🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۱
#سردار سید مرتضی #میریان در مراسم وداع با پیکر شهید #محمدرضازارع_الوانی،🕊🌹
با لحنی #صمیمی از این شهید بزرگوار مدافع حرم با نام « #آقارضا» یاد کرد و اظهار کرد: #نخستین بار است که همدان بدون آقا رضا میآیم؛😭
#نسبت من به آقا رضا مثل پدر و پسر بود.💞
#وی با بیان اینکه این شهیدان #انتخاب شدند و در سختترین شرایط، از امتحان #سربلند بیرون آمدند، افزود: این افراد #بهترینها بودند و در هیچ شرایطی تحمل خود را از #دست ندادند.
#رئیس اداره عملیات زمینی ستاد کل سپاه پاسداران با اشاره به اینکه این #شهید بزرگوار در عملیاتی که انجام شد، دشمن را در کمین انداخته بود، #تصریح کرد: شهید زارع تا صبح در خط به نیروها #روحیه میداد و به همین دلیل دشمن نسبت به او کینه داشت.
وی با بیان اینکه آقا #رضا مرد روزهای سخت بود، ادامه داد: آقا رضا از #بزرگ مردهای جمهوری اسلامی بود و برای همه به ویژه #رزمندگان الگو بود.
✍️باتوکل بر خداوند متعال ویاری شهدا #بویژه ،سردار سرافراز سپاه اسلام ،شهید مدافع حریم ال الله ،فرمانده دلها حاج #رضاالوانی،عزیز ،که خود صاحب این کانال می باشد ،ولی تا شهدای دیگر صابرین معرفی نشدند ،میلی برای معرفی خود نداشته است،
درروزهای اتی به تشریح #زندگینامه پر ازعشق این دلاور مرد می پردازیم،
به امیدگوشه چشمی بر محبان شهدا ،وجاماندگان از غافله عشق🕊🌹
⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_رضا_الوانی🕊🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۲
،،،⏪سردار#میریان با اشاره به اینکه لشکر حضرت #آقا در حال آماده شدن است، خاطرنشان کرد: #آقارضا فدایی امام #زمان(عج) شد؛ او در محضر اهل بیت(ع) #روسفید است.
✨✨✨✨🍃
وی با بیان اینکه امروز #میلیونها نفر در سراسر جهان به ویژه اهل سنت آماده جانفشانی برای #اهل_بیت(ع) هستند، گفت: #شهدا در نزد خداوند عزیزند و زنده ابدی.
✨✨✨✨🌹
#رئیس اداره عملیات زمینی ستاد کل سپاه پاسداران با بیان اینکه امروز #میهمان شهدا هستیم و دست خالی برنخواهیم گشت، اظهار کرد: دنیای استکبار به دنبال این است که #انقلاب را زیرسؤال ببرد، چراکه شعار ما این است که زیر بار ظلم نمیرویم و از #مظلومان جهان حمایت میکنیم.
✨✨✨✨✨✨⭕️
وی با بیان اینکه تکفیریها براساس #اعتقادات وهابیت به دنبال از بین بردن #شیعیان هستند، گفت: گروهک تروریستی داعش تیغ دولبهای است که اروپایی و آمریکاییها #ایجاد کردند.
✨✨✨✨✨✨♨️
وی با بیان اینکه #محمدرضا زارع الوانی #شهید شد تا اسلام به غلط به دنیا #معرفی نشود، ادامه داد: امام #حسین(ع) نیز ایستاد تا اسلام بنیامیه را به نام اسلام #پیامبر(ص) معرفی نکنند و اسلام #واقعی را نشان دهد.
✨✨✨✨✨✨🇮🇷
وی با بیان اینکه #شهدا از ما میخواهند که پشتیبان #ولایت باشیم، گفت: تا زنده هستیم باید #پیرو و گوش به فرمان رهبر خود باشیم.
✨✨✨✨✨✊️
میریان با بیان اینکه #قرآن گمشده ما است و ما حق آن را به خوبی #ادا نکردیم؛ در #ادامه گفت: #شهیدزارع_الوانی، همواره نسبت به #نماز اول وقت مقید بود و احترام #مادر خود را حفظ میکرد؛ پس باید در #مسیر ایشان حرکت کنیم
⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_رضا_الوانی🕊🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۳✨
#همسرگرامی شهید مدافع حرم #محمدرضاالوانی:
💢دست به دامان شهدا شد تا دستش را گرفتند🕊🌹
✨✨✨✨✨🍃🌹
صحبتهای سرکارخانم #فتحی همسر شهید مدافع حرم محمدرضا الوانی با بغضها و #اشکهایی همراه بود و من مات و مبهوت نمیدانستم چه پاسخی به ایشان بدهم تا کمی #آرامشان کنم. 😔
روایت #زینبگونه همسران شهدا از لحظات شهادت همسرانشان دلی #پرتوان میخواهد.(اللهم الصابرین)
به گزارش گروه رسانه های #خبرگزاری تسنیم،
شماره منزل #شهید محمدرضا الوانی که به دستم رسید، تماس گرفتم. کمی طول کشید تا پاسخ تماس داده شود. خانمی آن طرف خط با حالتی سراسیمه و نفس نفس زنان جوابم را داد. بعد از سلام و احوالپرسی، خطاب به من گفت: امروز بعد از چند روز که از #شهادت رضا میگذرد تصادفی به خانه آمدم. کلید را که به قفل در انداختم صدای گوشی را شنیدم، سراسیمه در را باز کردم به #گمان اینکه « #رضای من پشت خط است»
که نبود...😭
صحبتهای خانم فتحی همسر شهید مدافع حرم محمدرضا الوانی با #بغضها و اشکهایی همراه بود و من مات و مبهوت نمیدانستم چه پاسخی به ایشان بدهم تا کمی آرامشان کنم. #روایت زینبگونه همسران شهدا از لحظات شهادت همسرانشان دلی پرتوان میخواهد. آنها را که در یک خط #قرار میدهم میبینم همهشان از قبیله #زینبیون هستند. زنانی که آرزو دارند #عمه سادات اذن بدهد تا حتی فرزندانشان هم مدافع حرم شوند تا شاید #اسلحهای در جبهه مقاومت اسلامی بر #زمین نماند.
ادامه دارد⏮
✍️همسرانی از جنس #صابرین
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_رضا_الوانی🕊🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۴
،،،⏪❓برای آنهایی که لباس رزم و نظام بر تن دارند، احتمال #شهادت و هر اتفاقی دیگر در ذهن تداعی میشود. ابتدای آشناییتان #نگران شهادت همسر آیندهتان نشدید؟❓
✨✨✨🍃🌹
پیش از اینکه من با آقا رضا صحبت کنم خواهرشان که واسطه وصلتمان بود به من گفتند آقا رضا #شهیدزنده است!❗️
و شما قرار است با یک شهید زنده #وصلت کنید. وقتی آقا رضا به خواستگاری آمد در همان صحبتهای اولیه به من گفت 13 تا از #بهترین دوستان من شهید شدهاند ما هم در خط #پرواز هستیم.🕊 من این راه را با تمام وجود #پذیرفتم و اگر شما هم این مسیر را میپذیرید، یا علی و گرنه من به دنبال کسی هستم که هم همسرم باشد و هم #همسنگر من. من هم در پاسخ ایشان گفتم من به این طرز تفکر و عقیده #افتخار میکنم. این نوع نگاه با توجه به شرایط کنونی که در آن زندگی میکنیم، بسیار ارزشمند است و من به #شخصیتی چون شما افتخار میکنم. در حقیقت دوست دارم با صاحب این طرز تفکر ازدواج کنم چراکه همه فکر و ذکر خودم هم همین #مسائل است. اما حیف که برای ما زنان جهاد تعریف دیگری دارد و تنها با #همراهی و همسنگری با شما به منصه ظهور خواهد رسید.🕊🌹
آن روزها که من و آقا رضا با هم آشنا شدیم سال 1393 بود. او 32 سال داشت و اوضاع و احوال سوریه هم #بحرانی بود. خوب به یاد دارم که مراسم عقد ما به خاطر #مأموریتهای آقا رضا در سوریه به تأخیر افتاد. قرار بود در روز عید #غدیر عقد کنیم که در نهایت 3 روز بعد از عیدغدیر یعنی در روز 4 مهر ماه سال 1393 مراسم عقد و ازدواجمان #برگزار شد. وقتی عقد ما به خاطر حضور رضا در سوریه و دفاع از حرم #حضرت_زینب (س) به تأخیر افتاد دوستانم به شوخی میگفتند آقا رضا میخواهد به تو ثابت کند آنقدر به #اعتقادات و کارش تعهد دارد که مراسم ازدواج خود را هم به #خاطر حضرت زینب (س) و اهل بیت (ع) به عقب انداخته است. زندگی مشترک من و آقا رضا به دو سال هم نرسید و حاصل این زندگی #محمدقاسم یک سال و سه ماهه است.😔
اللهم الصابرین✨
همسنگرانی از جنس #صابرین🌴
✍️ادامه دارد،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_رضا_الوانی🕊🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۵
نام #محمدقاسم را هم خودش برای فرزندمان انتخاب کرد. ابتدا قرار بود اسم ایشان را محمد یا علی بگذاریم. #رضا گفت انشاءالله تا زمان به دنیا آمدن بچه، ببینیم چه اتفاقی پیش میآید. اما گویی قبل از ازدواج ما یکی از همرزمان و دوستانش به نام #قاسم_قریب به شهادت رسید.🌹
آقا رضا خیلی به ایشان ارادت داشت و بعد از شهادت این دوستش نام #محمدقاسم را برای فرزندمان انتخاب کرد. گفت من این نام را به عشق #دوست شهیدم، محمدقاسم انتخاب کردم.❣️
❓پس از همان ابتدای همراهی میدانستید با یک #مدافع حرم وصلت میکنید؟❓
✨✨✨✨🍃🌹
#بله. زمانی که من با ایشان ازدواج کردم #بارها به سوریه اعزام شده بود. هر بار هم بعد از یک دوره 45 روزه بازمیگشت و کمی بعد راهی میشد. در این مدت تعدادی از #بهترین دوستانش به شهادت رسیده بودند🕊🕊
اما ایشان هرگز در جلوی چشمان من بیتابی دوستانش را نکرد و خم به ابرو نیاورد. البته در #وصیتنامهاش نوشته بود: «چقدر از داغ برادرانم #سوختم و دلتنگ #لقایشان هستم» من تا یک هفته قبل از آخرین اعزام هم اشک آقا رضا را ندیده بودم. تا اینکه یک روز به #زیارت قبور شهدا رفتیم و آنجا آقا رضا بیتابی کرد.🕊🌹
ادامه دارد⏮
همسرانی از جنس #صابرین🌴
⏮ادامه دارد،،،