eitaa logo
ارشيو ،زندگينامه شهداي نيرو ويژه صابرين
75 دنبال‌کننده
204 عکس
38 ویدیو
10 فایل
ارتباط @Hamadani_52
مشاهده در ایتا
دانلود
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۱ انسان صادق و ساده دلی بودند و از ابتدای زندگی مشترکشان به 🌷 خودشون واقف بودند . 🌸 زندگی ما بعد از چهار ماه از عقد و عروسیمون صورت گرفت و اومدیم تهران . از نعمت این زندگی خدا دو تا فرزند بهمون داد همون اوایل عقدمون بهم گفت خانم من که اسمم 💙 هست شما هم که اسمتون از القاب حضرت 💖 هست از خدا خواستم که دو تا فرزند پسر بهمون بده که اسماش رو بذارم و . عین همین ها رو بهم گفت، البته آقاحسن که دو سال و دو ماهش بود و حسین سه ماهش بود که آقای صیادی به شهادت رسیدند😭😭 . از سال 82 تا 86 ما با همدیگه زندگی کردیم که حدودا چهار سال ، چهار سال و نیم ما با هم زندگی کردیم . همه این زندگی درس بود البته یک سال و نیم این زندگی رو بزنیم چون ایشون همش مأموریت بود ، مأموریتشون هم متنوع :سی روزه ، ده روزه ، پنج روزه بود ، سه روزه بود و... - مأموریتهای طولانی ایشون براتون سخت نبود؟❓❓ من همش گریه 😭می کردم . ایشون یه کیف کوچیکی داشت . بعد وسایل شخصیشون ، ناخنگیرش ، مسواکش ، وسایل شخصی اش رو داخلش می گذاشت. من های های گریه می کردم 😭😭. می گفت خانم اینقدر به من وابسته نشو . با زبون بی زبونی به من می گفت . اینقدر به من وابسته نشو . شما اول و آخرش تنها هستی . تو این دنیا فقط تنها کسی که آدم رو تنها نمی گذاره . اینقدر به من وابسته نشو !😔 من نمی دونستم علی آقا چی داره میگه .😔 ......
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۲ زمانی که حسن شش ماهه بود به من گفت خانم بیا برو رانندگی یاد بگیر . گفتم نه من نمی تونم حسن کوچیکه واقعا مراقبت می خواد. با حسن می اومد پشت می نشست سوپ درست می کردم ، پشت به حسن سوپ می داد که گریه نکنه تا من بتونم رانندگی یاد بگیرم . ایشون همه چی رو داشت تند تند به من یاد می داد ولی خودم نمی دونستم به خاطر چی بود ولی الان به این نتیجه می رسم که می خواست همه چیز رو به من یاد بده . بعضی مواقع که ماموریت می رفت پول ، برق ، گاز ، همه اینها می موند می گفتم علی آقا خودش می یاد پرداخت می کنه .می گفت خانم همش منو نگاه نکن یه موقع تفریحی برو بیرون ، یه هوایی بخور ، اینها را هم پرداخت کن . نمی دونستم برای چی این حرفها رو می زنه ولی یادمه زمانی که یک ماه قبل از ❣️ ایشون بود خیلی نسبت به زندگی سرد شده بود هم نسبت به بچه ها ، هم نسبت به زندگی !‼️ قبل از این جریان ما در اتوبان قزوین تصادف خیلی خیلی بدی کردیم - چیزی هم شده بود ❓❓ خیر حتی باید بگم این چند سالی که با آقای صیادی زندگی کردم ایشون همیشه عادت داشتند پیراهن سفید بپوشن . اگه هم تو عکسهاش نگاه کنید همیشه با لباس سفید بودند ، اون روز هم پیراهن سفید تنش بود ، در آن تصادف که ماشینشون به کلی داغون هم شده بود بطوریکه هرکسی میدید ، میگفت این راننده اش قطعا مرده ولی هیچ چیزیش نشده بود و پیراهن سفیدشون یه لکه خالی هم بر نداشته بود... ‼️‼️! نگو خدا باز هم داشت به من تلنگری می زد ! ....
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۳ -❓ آیا شهید صیادی قبل شهادت خوابی هم دیده بودند ؟❓ ⏮،،همسرگرامی شهید: ماه قبل از شهادتشون تو منطقه مأموریت بودند چادر زده بودند ، بلند میشه از خواب ، میاد بیرون ، یکی دیگه از دوستانش بود . دوستشون گفت علی چرا نمی خوابی ؟❓ گفت نمی دونم خوابم نمی گیره ، فردا شب همین اتفاق براش می افته ، می یاد بیرون دور می زنه ، یکی دیگه از دوستاش می گه بابا بگیر بخواب دیگه . ما اگه جای تو بودیم الان می گرفتیم می خوابیدیم ... اگه یکی دو شب ، سه شب مرتب به مدام بیاد بگه می خواهی بری علی این رفتن نیست ،😔 خودت رو کن تو چکار می کنی ؟🕊🌹 ... یعنی این بگم بهتون بارها بود ساعت 11 از می اومد ، خدای من گواهه . آقای یه دوش می گرفت ، یک حال و احوالی ، چی شد و چی نشد ، بهر حال من خسته بودم ، باید هم منتظر این می بودم که بیاد و هم بچه و اینها ، سخت بود . تا من بگیرم بخوابم ، ایشون داشت می خوند ، می رفتم می گفتم شما تازه از مأموریت اومدی بیا بگیر بخواب . می گفت بگذار این رو بخونم ، ما که هیچی نداریم تو اون دنیا ببریم شاید این به دردمون خورد ، می گفت خانم شما هنوز نخوابیدی می گفتم نه ، می گفت اگه شما هم خوابتون نمی گیره شما هم نماز شب بخونید... ✍️وقتی حضرت امام روح الله(ره)می فرمایند، ۵۰سال عبادت کردیم، یک بار هم زندگینامه وصیت نامه شهدا را مطالعه کنید، وتفکر کنید، به این دلیل است که شهدا چگونه این پاداش را از خداوند متعال گرفتند🌹 روحمان بایادشان شاد❤️ ⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۴ جمعه همش می گفت خانم تا 11 من دربست در خدمت شمام چه کار دارید ؟ انجام بدم ... می خواهید رو نگه دارم ، رو نگه دارم ؟ چکار داری برات انجام بدم ؟ از 11 به بعد اگه کاری من برم تو اتاق خودم ! ایشون ، امام زمان (عج)، غسل جمعه همه رو انجام می داد ، یعنی به هیچ اینها رو ترک نمی کرد ، حتی اگر هم جایی می رفتیم حتی اگه خانه خواهر خودم هم بود ؛ غسل جمعه اش را بدون هیچ خجالتی انجام میداد . علی آقا می گفت الهی به هیچ وجه خجالت نداره ! شهدای صابرین آقای صیادی و شهید بودند که در سال 86 شهید شدن ، ما بعد اونها دیگری هم دادیم ولی همه دوستاشون میگن داغ همه این خیلی سنگین بود ولی داغ دوری از علی صیادی یه چیز دیگه است 😭. دوست و آشنا و فک و فامیل این رو میگن ، خیلی سنگین بود ، حتی الان من چند ساله که آقای صیادی شهید شدند ، هر احساس می کنم که برای من است .😭🕊🌹 25 ساله که داداشم شهید شده ، یه موقع هایی میگه امروز همرزم شهید احمد رضا اومده ، اینقدر مامانم میشه ...✨ الان می فهمم مادرم چی میگن ...🌟 ⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۵ صیادی اوایل هر شب ، یعنی به شما بگم 2 سال مرتب به می اومد. کاملا می دیدمش ، احساسش می کردم ، سایه اش رو می دیدم . اما دوری ایشون برام خیلی سسخت بود و ازشون خواستم کمتر بیان به خوابم . 💢از اخلاق و رفتارهای شهید در زندگیتون : من می گفتم : خدایا میگن زن و شوهر با هم دعوا می کنن . خدایا چرا این یکبار هم تو زندگی ما اتفاق نیفتاده ؟⁉️ یعنی هر زمان هم عصبانی می شد میماند !❗️ اصلا حرف نمی زد !❗️ صبور بود😔 می گفتم علی آقا بالاخره عصبانی میشی یه جور خودتو بریز بیرون دیگه . اینطوری من داغون میشم .😭 می گفت خدای ناکرده یه حرفی بزنم ، اطرافیان ناراحت بشن . همون بهتر اختیار کنم ، بهتره دیگه ، چی بگم ؟.❓ همین !❗️ تمام !❗️ کافیه اون لحظه فقط می دیدش که فقط آدم چشم بزنه می فهمه آدم اون طرف چی گفته . الان مامانم چند تا بچه داره ، واقعا میگه ما رو خدا برد ، خدا گلچین کرده ، راست میگه .🕊🕊 الان مادرشوهرم ، 9 تا بچه داره . می گفت یه چیز دیگه بوده من اینو صبح تا شب پشت کولم می ذاشتم تو باغ مزرعه این ور اون ور کارامو می رسیدم این جیک نمی زد نه می گفت غذا می خوام یا چیزی می خوام ...🌴 خدا همه بنده های رو می بره پیش خودش و بازماندگان را با امتحان میکنه🍃🍃 ⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 هر چیزی هم که ازش می گفتم انگار حرفای منو می شنید ، هر شب ازش می چه جوری رفتی 🕊❓ وقتی که داشتی می رفتی چی ❓ همه رو تو می اومد تو خواب بهم می گفت ، نمی ذاشت به موکول بشه ... در همان ایام یک شب به خوابم اومدن و می گفتن که الان هستن ، جاشو بهم نشون می داد ...🕊🌹😭 نیروهای اول صابرین تعداد نفر زیادی بودند ، این شهید هم جزو گروهای اول بودند . سال 86 چند نفر بودند ، خیلی دوره های سختی را گذروندند ، نمی دونم بیابان گردی ، کوه نوردی ، صخره نوردی ، زندگی در شرایط سخت ، چتربازی و ... ❣️ اینا رو گذروندن ، از اون تعداد زیاد تعداد ویژه ای برای مرحله بعد موندن ؛ دوباره ازشون یه سری آزمون های خیلی سخت گرفتن مثل پاراگلایدر ، پاراموتور ، سقوط آزاد و... و البته بهترین ها ماندند ... یکیش شهید و دیگر نفرات کارآزموده ای که جای شهید رو به سختی ولی به لطف خدا و یاری پر نمودند من خیلی دوست دارم صحبت کنم ولی صحبت می کنم خیلی می ریزم . زندگی با یک شهید همه گوشه گوشه های براش میشه خاطره .❤️ روحمان بایادشان شاد🌹
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۱ گزارش پایگاه اطلاع رسانی سازمان بسیج مساجد و محلات، خلبان بهمن مصائبی ۱۱ آذرماه سال ۱۳۹۵ در سانحه سقوط یک فروند پرنده فوق سبک نیروی زمینی سپاه حین عزیمت به مأموریت در استان سیستان و بلوچستان به شهادت رسید. مصائبی در بهمن ماه سال۶۲ در روستای مزید آباد از توابع بخش سجاسرود شهرستان در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود و از جمله شاگردان سردار شهید "احمد مایلی" فرمانده یگان هوایی قرارگاه سپاه بود که فرمانده‌اش نیز چند ماه پیش در جریان یک سانحه در سیستان و بلوچستان به رسیده بود. ⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۲ وی در خانواده ای پرورش یافت و پس از گرفتن و ورود به امام حسین (ع) ، موفق به دریافت کارشناسی ارشد شد. مصائبی درباره خصوصیات این بزرگوار گفت:" مصائبی لیاقت را داشت و فردی متدین و بسیار مذهبی بود و خانواده اش نیز به این گونه هستند". وی ضمن اشاره به خلوص این اضافه کرد:" مدت زمانی را که در سوریه به جنگ با ها بسر می برد، نزدیک ترین افراد نیز از این امر اطلاعی نداشتند و به من و پدر ومادرش و خانواده گفته بود که به کسی نگوییم که در هستند". ⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۳ شهید ضمن اشاره به جمله ای از آن بزرگوار مبنی بر اینکه “ماهرچه داریم از اهل بیت (ع) بویژه حسین (ع) و زینب (س) است و اگر جان خود را در راه این بزرگواران فدا کنیم باز کاری نکرده ایم"، افزود: "من همسرم را تبریک می گویم چون که واقعا را داشت و به ارزویش رسید”. شهید مصائبی ادامه داد: “ را تقدیم اسلام و انقلاب کردم و سعی می کنم فرزندانم را همانند زینب (س) که خواسته پدرشان بود بزرگ کنم”. در پایان گفت: “من سه دختر کوچک دارم و همیشه همسرم می گفت که تعداد شیعیان کم است و ما باید نسل شیعه را افزایش دهیم و برای زمان (عج) یاور تربیت کنیم”.لبان بهمن مصائبی ۱۱ آذرماه سال ۱۳۹۵ در سانحه سقوط یک فروند پرنده فوق سبک نیروی زمینی سپاه حین عزیمت به مأموریت در استان سیستان و بلوچستان به 🌷 رسید. ⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۴ گفتنی است، مصائبی از جمله شاگردان سردار احمد مایلی فرمانده یگان هوایی قرارگاه قدس سپاه بود که فرمانده‌اش نیز چند ماه پیش در جریان یک سانحه در استان سیستان و بلوچستان به رسیده بود. شهید مصائبی گفتند: بهمن مصائبی در بهمن ماه سال۶۲در روستای مزید آباد از توابع بخش سجاسرود شهرستان خدابنده در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. وی افزود: مصائبی در خانواده ای روحانی بزرگ شد و پس از گرفتن دیپلم وارد امام حسین (ع) شد و موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد شد. ایشان در ادامه فرمودند: مصائبی لیاقت را داشت و فردی متدین و بسیار مذهبی بود و خانواده اش نیز به این گونه هستند. ⏮ادامه دارد،،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹•°°•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ۵ * شهید در خصوص خصوصیات بزگوار فرمودند: ایشان فردی با بود و مدتی را در به جنگ با تکفیری ها پرداخت و نزدیک ترین افراد نیز از این امر اطلاعی نداشتند و به من و پدر ومادرش واعضای خانواده گفته بود که به کسی نگوییم که در سوریه هستند. ایشان همیشه می گفت: “ماهرچه داریم از اهل بیت (ع) بویژه حسین (ع) و زینب (س) است و اگر جان خود را در راه این بزرگواران فدا کنیم باز کاری نکرده ایم. #*همسر شهید مصائبی فرمودند: “من همسرم را تبریک می گویم چون که واقعا لیاقتش را داشت و به ارزویش رسید”. وی در ادامه می افزاید: “من دختر کوچک دارم و همیشه همسرم می گفت که تعداد کم است و ما باید نسل شیعه را افزایش دهیم و برای امام زمان (عج) یاور تربیت کنیم”. شهید مصائبی ادامه داد: “همسرم را تقدیم اسلام و انقلاب کردم و سعی می کنم فرزندانم را همانند (س) که خواسته پدرشان بود بزرگ کنم”. شاد و یادش گرامی باد🌷 ⏮پایان.