┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_سجادزبرجدی
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_پایانی
⚜️جالب است شب اول تنها نماندم. یکی دیگر از دوستانمان که با سجاد عهد کرده بود هرکس زودتر #شهید شد آن یکی باید شب اول سر مزارش برود و بخوابد، آمد پیش من. البته او هم با یکی دیگر از دوستانش آمده بود. شب اول (شب شنبه) قبل اذان مغرب سر مزار بودیم با چند تا از بچهها. نماز مغرب و عشا را خواندیم و حدود ساعت ۱۱ بچهها رفتند و من میخواستم بخوابم که یکی از بچهها آمد. صبح هم که شد رفتیم. شب دوم یعنی شنبه شب بعد از کلاس با مترو آمدم حدودهای ساعت ۹ و نیم بود. دو نفر از بچهها منتظر بودند تا بیایم و بعد رفتند. لحظه ورود به قطعه ۵۰، صلی الله علیکم یا اولیاء الله، صلی الله علیکم یا #شهداء الله….. صلی الله علیک یا #شهید، صلی الله علی روحک و بدنک… خواندم.
آن شب خیلی خوب بود تا رسیدم شروع کردم خطبه غدیر را خواندم، #شهید حول موضوع #امیرالمؤمنین (علیه السلام) سیر مطالعاتی داشت. شب سوم خلوت بود بین من و سردار غریب شب عشاق بود. زیبا، دلچسب و طولانی سردار غریب لقبی بود که به سجاد دادیم. سجاد خیلی مظلوم بود. صبح که شد موقع رفتن به #سجاد گفتم من به قولی که به تو دادم وفا کردم. الان دلم میسوزد که چه کسی را از دست دادم.
⏮پایان
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_محمد_ظهیری🌹🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_اول
🕊تکاورپاسدارستوان سوم #شهید_محمد_ظهیری درخانواده مذهبی در روز 10 بهمن ماه سال
68در محله منبع اب اهواز چشم به جهان گشود ،پدر وی جانباز ورزمنده 8 سال دفاع مقدس
پاسدار رمضان ظهیری است.#شهید فرزند سوم خانواده بودند که دوران دبیرستان خود را در
هنرستان شوراب در رشته ی کامپیوتر تحصیل نمودند وعضو کانون پرورشی هنری مسجد
سیدالشهدا ع بودند که در سال 87 به عضویت سپاه پاسداران یگان تکاور #صابرین تهران
در امدند که چند سالی در تهران به انجام وظیفه مشغول بودند سپس به یگان صابرین
تیپ #زرهی حضرت حجت کلانشهر اهواز منتقل و انجام خدمت میکردند.
🕊#شهید_محمد_ظهیری در عملیات های نبرد با پژاک در شمال غرب (قلعه های جاسوسان)
⏮ادامه دارد...
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_محمد_ظهیری🌹🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_دوم
🕊همچنین اشرار شرق در سیستان وبلوچستان حضور فعال داشتند و در این عملیات ها
بسیاری از همرزمان خود را که به فیض #شهادت نایل امدند از دست دادن، شهیدمحمد
ظهیری از قافله شهادت ودوستان #شهید خود جا نماندن ودر ظهر اول ابان سال 94
مصادف با ظهر تاسوعای حسینی در شهر حلب سوریه ودر نبرد با جبهه ی تروریستی
وتکفیری داعش و جبهه النصره وبرای دفاع از حرم عقیله اهل البیت حضرت زینب س
از ناحیه سر وگردن مورد اصابت تیر قرار میگیرند وبه درجه رفیع #شهادت نایل امدند
⚜️پیکرپاک ومقدس شهید مدافع حرم ستوان سوم محمد ظهیری در روز جمعه 8 ابان در
حرم علی بن مهزیار اهوازی و در جوار 8 شهید گمنام دفاع مقدس به خاک سپرده
وزیارتگاه #عاشقان و#دلدادگان به #ابا_عبدالله_ع می باشد.
⏮ادامه دارد
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_محمد_ظهیری🌹🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_سوم
🕊همچنین سید علیرضا شفیعی، شاعر حماسه سرای خوزستانی نیز غزلی را برای شهید محمد ظهیری، سرود که در زیر تقدیم میشود.
#شد بسته راه تابش چشمان دیگر
#بر سینه آمده غم هجران دیگری
#لبریز گریه ام که از سمت آسمان
#نازل شده ست سوره باران دیگری
#رفتی که باز راه نیفتد بی پناه
#با دست های بسته اسیران دیگری
#رفتی که چشم دشت نبیند رها شده ست
#در دست باد موی پریشان دیگری
#سر داده ای که باز نبینی به روی نی
#رفته ست پیش چشم تو قرآن دیگری
#می شد هزار بار فدای مسیر دوست
#در پیکر تو بود اگر جان دیگری
#میخواستی که سر نگذاری به وقت مرگ
#جز دامن حسین به دامان دیگری
#در امتداد راه شهیدان کربلا
#دارد حسین فاطمه یاران دیگری
#یک لحظه هم سلاح تو روی زمین نماند
#دارد حرم همیشه نگهبان دیگری
⏮پایان
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#جاویدالاثر_سید_احسان_میرسیار🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_اول
🔶از زبان برادر ایشان
#شهید متولد سال ۵۹ و پسر بزرگ خانواده بودند. پدر ایشان اهل #سادات محله لاهیجان و مادر گرامی ایشان اهل شهرستان لنگرود هستند.
وی درباره #اخلاقیات این شهید مدافع حرم افزود: به تقوا و احکام اسلامی و نماز اول وقت #حساسیت ویژه ایی داشتند و از سن پانزده سالگی که به سن تکلیف رسیدند شروع به نوشتن #وصیت نامه کردند.
موقعی که شهید در مقطع راهنمایی بودند #روزه می گرفتند و حتی یکبار به خاطر ضعف جسمانی حالشان بهم خورد و به خانه ایشان را آوردند.
برادر شهید درباره نحوه #ازدواج و آشنایی ایشان با همسر خود گفت: پدر خانم ایشان هم محلی پدر ما بودند و با هم آشنا شدند و برای خواستگاری به خانه ها آن ها رفتند.
شهید از #زمان عقد درباره شهادت خود و ضعیت کاریشان می گفتند و حتی دست نوشته هایی را به هم سهمسر خود دادند و همیشه تاکید می کردند که به ماندن من عادت نکنید.
⏮ادامه دارد
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#جاویدالاثر_سید_احسان_میرسیار🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۲
🔶شهید وقت آزاد خود را به #تحصیل می پرداختند و تا کارشناسی ارشد علوم سیاسی تحصیل کردند و باقی وقت آزاد خود را با #خانواده می گذراندند.
برادر شهید در ادامه گفت: ایشان #سه فرزند به نام #زهرا که ششم ابتدایی #زینب پیش دبستانی،
#رقیه یک سال و سه ماه دارند که به آموزش تعلیماتی دینی و تربیتی برای فرزندان خود اهمیت خاصی می دادند.
از #خصوصیات شهید می توان به بصیرت خاص سیاسی اشاره کردند که اکثر کسانی که سوال و شبهه ایی داشتند از #ایشان می پرسیدند و شهید هم سعی می کردند وقت کافی را برای شفاف سازی شبهات صرف کنند.
برادر شهید مدافع حرم شهید #سیداحسان_میر_سیار در ارتباط با نحوه اعزام شهید به سوریه گفت: یک گروه قرار بود از لشکر محمد رسول الله اعزام بشود وقتی شهید متوجه شدند بسیار #تکاپو کردند تا بتوانند اعزام بشوند و در نهایت در گروه دوم ثبت نام کردند. اما با توجه به اینکه یک نفر از گروه اول انصراف داد ایشان توانستند با گروه اول به سوریه اعزام بشوند.
⏮ادامه دارد
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#جاویدالاثر_سید_احسان_میرسیار🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۳
🔶ایشان دو اعزام به #سوریه داشتند که دراعزام اول در اربعین حسینی برگشتند که از دو ناحیه ترکش خوردند و #جانباز شدند و در دومین اعزام خود شهید شدند.
وی در درباره آخرین دیدار خود با شهید گفت: آخرین دیدار ما قبل از اعزام دوم در دی ماه سال ۹۴ ا بود که برای بدرقه ایشان به فرودگاه رفتم.
برادر
شهید مدافع حرم درباره خبر شهادت شهید گفت: اولین سه شنبه بعد تعطیلات بود که مسوولین لشکر ۲۷ محمد رسول الله خبر شهادت ایشان را به ما دادند و گفتند: ایشان #مفقودالاثر هستند. بعد از آخرین مکالمه ایشان با بی سیم تقریبا ۱۶ دقیقه بعد بی سیم دست دشمن بود.
⏮ادامه دارد
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#جاویدالاثر_سید_احسان_میرسیار🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۴
🔶#حضرت_زهرا (س)الگوی گمنامی
سید احسان میر سیار عاشق مادرش حضرت زهرا (س)بود، و#گمنامی این شهید عزیز نیز به طور قطع ارزوی دیرینه احسان عزیز بوده که مانند #مادرش تا ظهور منجی عالم بشریت گمنام بماند،
#مطالب زیر خود گواه اشکار از ارادت ایشان به صدیقه طاهره (س)می باشد که از زبان همسنگر وهمراه زندگیش بیان شده است،
حتی سال پیش در ایام #فاطمیه در سه مراسم که به نام همسرم بود به جای صحبت از همسرم روضه حضرت #زهرا (س)خونده شد در اولین شب شهادت مراسم سالگرد همسرم بود اونشب 5 دقیقه هم از همسرم خونده نشد #روضه حضرت زهرا خونده شد در وسط ایام فاطمیه یه شب جمعه و در شب شهادت اصلی حضرت هم همینطور
همچنین در#خواب درخواست دوروضه دیگر برای حضرت در منزلمان کرد که #شرایط طوری شدبه طور اتفاقی که روز قبل وبعد وفات #ام_البنین این مراسمها برگزار شد
⏮ادامه دارد
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#جاویدالاثر_سید_احسان_میرسیار🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۵
🔶#راویت_همسر🌸1️⃣
16مهر 1394 اولین اعزام ایشون به سوریه بود که 15 آذر 94 از این ماموریت برگشتند با دو ترکش در #کتف راستشون که سعی کردن این موضوع از بقیه پنهان بماند چرا که دوباره قصد دفتن داشت فقط آمده بود که قدری بچه ها وخانواده از دیدنش آرام شوند و دوباره برودکارهای نیمه تمامش را کرد و در 13 دی دوباره عازم #سوریه شد
اواخر رمضان سال 94 بود که به من گفت: میخام برم سوریه عید فطر که شد تصمیمش قطعی شد میگفت: نمیتونم بشینم واز تلویزیون ببینم حرم حضرت #زینب(سلام الله علیها) محاصره بشه ومن اینجا توی آرامش باشم اخبارهای مربوط به #سوریه رو گوش میکرد و از این ناراحت بود که توی خونه نشسته توجای امن ولی اونجا اطراف حرم #ناامن هست.
⏮ادامه دارد
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهيدسید_احسان_میرسیار🕊
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۶
🔶#روایت_همسر🌸2️⃣
آسید #احسان میگفت: تاامن زنده ام نمیزارم حرم محاصره بشه نمیزارم دوباره کربلا تکرار بشه دیدم تصمیمش جدیه اوایل گِریَم میگرفت؛ ولی بعد گفتم بادلیل بگم بهش نیاز دارم یه روز دیگه شروع کرد گفتن که مردم آنجا همه در ظلم قرار گرفتن #زن و #بچه ها اسیر دست حرامی شدن باید برم؛ میخندید گفتم مگه مرد درقبال خانوادش مسئول نیست پس ما چی گفت چرا درقبال خانواده مسئول هست اما قبلش در مقابل خدا مسئوله این طور نیست؟
گفتم چرا ولی #گِریَم گرفت گفت: #محکم باش و #مقاوم شما رو میسپارم به #خدا
گفت: اونجا #امنیت نیست بچه ها درمقابل پدرو مادر؛ پدرو مادر درمقابل بچه همه دارن قتل عام میشن اینجا ولی چه من باشم چه نباشم شما درامنیت بسر میبرید .. دیدم #راست میگه بهر حال تااون روزای آخر هم #گریه میکردم وصیت مینوشت برام میگفت که اگه اتفاقی افتاد چی کار کنم امادیگه انگار دلم #محکم شد نمیدونم چرا ولی دیگه میگفتم نرو ...
⏮ادامه دارد