eitaa logo
🌸 زندگی زیباست 🌸
682 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
22 فایل
°•﷽•° 📰 #مجله_ی_مجازی 🌸 زندگی زیباست 🌸 «همه چیز بَـــراے زندگۍ زیــ★ـݕـا» رسانه های دیگر ما: «خانه ی هنر و هنرمندان» http://eitaa.com/rooberaah «ارج» http://eitaa.com/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
همــــــه‌ی خـــــوبی‌ها 🌷 «زندگی زیباست» 🌱 @sad_dar_sad_ziba
✔️ کمی که بیش‌ از زیاد است! 🌿 «زندگی زیباست» 🍃 @sad_dar_sad_ziba
༺◍⃟☀️჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ انسان‌ها مثل کتابند؛ 📚 از روی بعضی ها باید مشق نوشت و آموخت. از روی بعضی ها باید جریمه نوشت و عبرت گرفت. بعضی ها را باید نخوانده کنار گذاشت و بعضی ها را باید چندبار خواند تا معنیشان را فهمید. 🌃 / اجتماعی 💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»@sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «فرنگیس» ⏪ بخش ۸۶: به مادرم گفتم: «چه طور دلتان آمد و نگذاشتید من ببینمش؟» مادرم نا
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «فرنگیس» ⏪ بخش ۸۷: از جا پریدم. یعنی سیما پشت سر من آمده بود؟ به سینه کوبیدم و دویدم. هزارتا فکر کردم. توی دشت می‌دویدم و فریاد می‌زدم: «کجایی سیما؟» همه جا تاریک بود. با خودم گفتم نکند خدایی نکرده روی مین برود؟ نکند گرگی او را بدرد؟ او امانت بود. می‌دانستم اگر دنبالم راه افتاده باشد، می‌داند که به سمت چشمه رفته‌ام. توی راه، برادر شوهرم قهرمان را دیدم. پرسید: «چی شده؟» گفتم: «سیما گم شده.» تفنگش روی دوشش بود. رفته بود برای شکار. نگرانی‌ام را که دید گفت: «ناراحت نباش. برویم سمت چشمه. حتماً آن جاست.» توی تاریکی شب راه افتادیم. سیما را صدا می‌زدم که دیدم یک سیاهی توی دشت آرام آرام می‌رود. دویدم طرفش. سیما بود. اول که دیدمش، زدم زیر گریه. از ناراحتی، با دست به پشتش زدم. بعد بغلش کردم. بوسیدمش و گفتم: «سیما، با من چه کردی؟ نگفتی از ناراحتی می‌میرم؟ نگفتی ممکن است بروی روی مین؟ مگر نمی‌دانی دشت خطرناک است؟» از قهرمان خداحافظی کردیم. دست سیما را گرفتم و برگشتم خانه. آن قدر ترسیده بودم که احساس می‌کردم قلبم دارد از حرکت می‌ایستد. موقع خواب، سیما را کنار خودم خواباندم. طنابی آوردم و یک سر طناب را به پای خودم بستم و سر دیگرش را به پای سیما! ناراحت شد و پرسید: «چرا پایم را می‌بندی؟» گفتم: «به خاطر این که دیگر جایی نروی!» نق می‌زد و ناراحت بود، اما اهمیتی ندادم. آن شب آن قدر ترسیده بودم که دیگر حاضر نبودم اتفاقی بیفتد. فردا صبح سیما و جبار را بردم و تحویل مادرم دادم. ---------- مرداد ماه ۱۳۶۳ بود. ساعت ۶ صبح بود که صدای در آمد. باز کردم و دیدم پسر عمویم است. پرسیدم: «چی شده؟» گفت: «چیزی نیست. جبار کمی زخمی شده.» رنگش پریده بود. فهمیدم اتفاق بدی افتاده. گریه کردم و گفتم: «حتماً جبار مُرده. راستش را بگو.» قسم خورد و گفت: «نه، به خدا نمُرده. فقط زخمی شده. بیا برویم و ببینش. او را برده‌اند کرمانشاه.» با عجله لباس‌هایم را پوشیدم. همراه پسر عمویم به طرف کرمانشاه حرکت کردیم. توی راه آن قدر پسر عمویم را قسم دادم تا راستش را گفت. تعریف کرد: «پدرت به جبار گفته برو و گوسفندها را ببر تا آب بخورند و آن‌ها را برگردان.» جبار که آن وقت‌ها ده سالش بیشتر نبود، گوسفندها را برده بوده تا آب بخورند. از آن طرف، یک دفعه صدای فریاد بلند شده و مردم فریاد زده بودند که خرمن حیدرپور آتش گرفته. دود و انفجار از سمت خرمن پدرم بوده. وقتی رفته بودند خرمن را نگاه کنند، می‌بینند جبار سر تا پا خونی است؛ مخصوصاً دست‌هایش. لیلا، جبار را بغل کرده و دیده دستش زخمی و پر از خون است. جبار نمی‌توانسته حرف بزند. لیلا روسری‌اش را به دست جبار بسته و بغلش کرده و برده خانه. با نگرانی پرسیدم: «الآن کجاست؟ باز هم مین بوده؟» پسر عمویم سرش را تکان‌ داد و گفت: «آره مین بوده. توی دستش ترکیده و دستش خیلی آسیب دیده.» به سینه‌ام چنگ انداختم و خودم را زدم. توی راه بیمارستان همش دعا می‌کردم. از خدا می‌خواستم حال جبار خوب باشد. مرتب نذر و نیاز می‌کردم. راه به نظرم خیلی طولانی شده بود. دلم برای مظلومیت این بچه‌ها می‌سوخت. ◀️ ادامه دارد ... ................................. 🔹 : «نشر داستان تنها با ذکر نشانی همین کانال، مجاز است.» 🌳 💠 «زندگی زیباست» http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
‌‌دل گـــــشته چــو گــــل ســـبز به خــــاک ســر راهــــت 🌳«زندگی زیباست» 🌱 @sad_dar_sad_ziba
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ 😌 کمی آسوده باش! 🌌 / نهج البلاغه@sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠 ☀️ 💠ঊঈ═┅─
هدایت شده از رو به راه... 👣
زنده است آن که عشق می ورزد دل و جانش به عشق می ارزد 💠 هنرڪده‌ی «رو به راه» https://eitaa.com/rooberaah ┄┄┅┅┅❅🪴❅┅┅┅┄┄
‌‌‍‌‌‎‎「🍃「🌹」🍃」 زیبــــاترین هندسه‌ی زندگی این است که پلــی از امیــــــد بســـازی روی دریـــــای ناامیدی. 🌊 آقای روان‌شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹✼═══┅┄
🌳🍃🍁🍃🌲 🍂 پاییز زیبا  🌿 ༻‌🍄 @sad_dar_sad_ziba 🍄༺  ‎‎‌‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✈️ فرود در فرودگاه مهرآباد را از اتاقک خلبان ببینید. 🌱 «زندگی زیباست» 🌱 @sad_dar_sad_ziba
10.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤔 توپ می‌خواین یا دیگ‌غذا؟ 🔹 داستانی از دوران صدارت امیر کبیر 🌱 «زندگی زیباست» 🌱 @sad_dar_sad_ziba
‌‌‍‌‌‎‎「🍃「🌹」🍃」 🪼 عروس دریایی 🌊 آقای روان‌شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄