eitaa logo
🌸 زندگی زیباست 🌸
683 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
22 فایل
°•﷽•° 📰 #مجله_ی_مجازی 🌸 زندگی زیباست 🌸 «همه چیز بَـــراے زندگۍ زیــ★ـݕـا» رسانه های دیگر ما: «خانه ی هنر و هنرمندان» http://eitaa.com/rooberaah «ارج» http://eitaa.com/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
از بزرگی پرسیدند: سخت می گذرد، چه باید کرد؟ گفت: خودت که می گویی سخت «می گذرد» سخت که «نمی ماند»! امروزت خوب یا بد، سهل یا سخت، «گذشت» و فردا روز دیگری است. 🌷 «زندگی زیباست» 🌱 @sad_dar_sad_ziba
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «فرنگیس» ⏪ بخش ۸۸: وقتی به کرمانشاه رسیدیم، به بیمارستان طالقانی رفتیم. هراسان از م
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «فرنگیس» ⏪ بخش ۸۹: بعدها خواهرم لیلا با گریه ماجرا را تعریف کرد: «اولین نفری که به جبار رسید، من بودم. انگشت‌هایش روی زمین افتاده بود. انگشت‌های جبار را یکی یکی جمع کردم. بعد انگشت‌ها را به پدرم نشان دادم. گفت باید بروی و انگشت‌ها را خاک کنی.» خواهرم لیلا رفته بود توی گورستان ده. گریه کرده بود و دانه دانه انگشت‌های برادرمان جبار را خاک کرده بود. وقتی لیلا این چیزها را تعریف می‌کرد، او را به سینه‌ام می‌چسباندم و سعی می‌کردم آرامَش کنم. اشک‌های خودم هم از صورتم پایین می‌ریخت. گفتم: «لیلا جان جنگ این سختی‌ها را هم دارد.» از ناراحتی، شب‌ها دیگر خوابم نمی‌برد. جبار و لیلا هر دو کوچک بودند و برایشان سخت بود این دردها را کشیدن. آن ها چیزهایی را دیده بودند که حتی آدم بزرگ‌ها هم تاب و تحملش را ندارند. حال جبار که بهتر شد، کنار تختش نشستم. با لحن بچگانه‌اش پرسید: «کی از بیمارستان می‌رویم؟» سعی کردم زورکی لبخند بزنم. گفتم: «زودی خوب می‌شوی و به ده خودمان برمی‌گردیم.» پرسیدم: «چرا مین را برداشتی؟ چرا دقت نکردی، جبار؟» اخمی‌ کرد و گفت: «فرنگیس، باور کن خودکار بود. من فکر کردم خودکار است. آن را برداشتم و نگاه کردم.» به روستا که برگشتیم، ابراهیم و رحیم و نیروهای رزمنده، بسیج شدند برای جمع کردن مین‌ها. نیروهای بازسازی هم که برای بازسازی خانه‌ها مستقر بودند، به کمک رزمنده‌ها آمدند. تصمیم گرفتند به مردم کمک کنند تا زودتر مین‌ها جمع شوند. اطراف آبادی و تپه‌ها را گشتند و مین‌ها را پیدا کردند. برادرم رحیم پیشرو بود. قسم خورده بودند تا جان در بدن دارند، مین جمع کنند؛ حتی اگر کشته شوند. هر روز با ماشین تویوتا و فلاکس آب به کوه‌های آوه‌زین و دشت‌های اطراف می‌رفتند و با کوهی از مین برمی‌گشتند. مین‌ها را کومه می‌کردند وسط ده یا کنار روستا روی هم می‌چیدند. آخر سر مین‌ها را بار ماشین می‌کردند و به پادگان می‌بردند و تحویل می‌دادند. اما هر قدر مین جمع می‌کردند، باز هم مینی بود که باقی مانده باشد. انگار صدام توی دشت، تخم مین کاشته بود که تمامی نداشت. دفعه ی بعد پسر دایی‌ام «علی‌شیر گله‌داری» روی مین رفت. توی ده نشسته بودیم که فریاد مردم بلند شد: «علی‌شیر رفت روی مین.» رحیم که مثل همیشه آماده بود، دوید و رفت. وقتی برگشت نفس نفس می‌زد. علی‌شیر روی کولش بود. مسافت زیادی او را با خودش آورده بود. همه ی مردم ده بالا سر علی‌شیر شیون و واویلا به راه انداخته بودند. علی‌شیر را همه دوست داشتند و حالا شهید شده بود. جلوی چشم همه پرپر شد. هر دو پایش قطع شده بود و گوشت بدنش تکه تکه بود. رحیم در حالی که گریه می‌کرد، گفت وقتی به علی شیر رسیده، دیده که خون زیادی از او رفته. او را کول کرده تا بیاورد. وسط راه، علی‌شیر گفته: «رحیم، کمی آب به من بده. تشنه ام.» برادرم گفته آب برایت ضرر دارد، باید تحمل کنی. علی شیر التماس کرده و گفته من دارم می‌میرم. برادرم او را روی زمین گذاشته. اول خواسته به او آب ندهد، اما وقتی نگاه او را دیده، کمی آب توی دهانش ریخته و بعد پسر دایی‌ام نفسی کشیده و... تمام. ◀️ ادامه دارد ... ................................. 🔹 : «نشر داستان تنها با ذکر نشانی همین کانال، مجاز است.» 🌳 💠 «زندگی زیباست» http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
6.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 همچنان زندگی... نجات پسر بچه‌ی فلسطینی از زیر آوار، هفت ساعت بعد جنایت اسرائیل 🌿 «زندگی زیباست» 🍃 @sad_dar_sad_ziba
برای یادگیری، با افرادی که از خودتان آگاه‌تر و موفق‌تر هستند، معاشرت کنید! هر نشستی، تأثیری دارد.  این افراد، ناخودآگاه، جوانه‌ی رشد و پیشرفت را در وجودتان بارور می‌کنند. 🌊   آقای روان‌شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba      ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 💓 ساخت دریچه‌ی قلب از بافت بدن بیمار / شیراز 🌱 امید 🌳 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼🍃🌹🍃✼══┅┄
هدایت شده از رو به راه... 👣
ای در میان جانم و جان از تو بی خبر از تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر 💠 هنرڪده‌ی «رو به راه» https://eitaa.com/rooberaah ┄┄┅┅┅❅🪴❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 حال‌وهوای پاییزی جاده‌ی املش به هالیدشت /گیلان / نَمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
ما در هیاهوی روزگار، آرامیم چون دلمان به خــدا گرم است. 🌷 «زندگی زیباست» 🌱 @sad_dar_sad_ziba
▪️◾️◼️⬛️◼️◾️▪️ دهه‌ی سوم آبان‌ماه امسال، چهارمین سالگشت کوچ پدر ماست؛ پدری جهادگر، مؤمن و مردم‌دار. 🔲 امسال به دلیل شرایط ویژه‌ی مردم مظلوم فلسطین و لبنان تصمیم گرفتیم هزینه‌های چند میلیونی برگزاری آیین سالگشت کوچیدن پدر را به این برادران و خواهران ستمدیده هدیه کنیم. از شما همراهان گرامی خواهشمندم در صورت امکان برای پدر این‌جانب و همه‌ی درگذشتگان، «صلوات و فاتحه‌ای» بفرستید. با سپاس از شما داغدار ابدی پدر «صابر دیانت» ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️
🌸 زندگی زیباست 🌸
▪️◾️◼️⬛️◼️◾️▪️ دهه‌ی سوم آبان‌ماه امسال، چهارمین سالگشت کوچ پدر ماست؛ پدری جهادگر، مؤمن و مردم‌دار.
🌿 در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست می‌رسم با تو به خانه از خیابانی که نیست می‌نشینی روبه‌رویم خستگی در می‌کنی چای می‌ریزم برایت توی فنجانی که نیست باز می‌خندی و می‌پرسی که حالت بهتر است؟ باز می‌خندم که خیلی! گرچه می‌دانی که نیست شعر می‌خوانم برایت واژه‌ها گل می‌کنند یاس و مریم می‌گذارم توی گلدانی که نیست چشم می‌دوزم به چشمت، می‌شود آیا کمی دست‌هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟ وقت رفتن می شود با بغض، می‌گویم: نرو! پشت پایت اشک می‌ریزم در ایوانی که نیست می‌روی و خانه لبریز از نبودت می‌شود باز تنها می‌شوم با یاد مهمانی که نیست رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است باور این که نباشی کار آسانی که نیست 🍃🍃🥀🍃🍃
「📿」 🪴 خدایا به یادم بیاور... 🤲🏼 🌳 @sad_dar_sad_ziba