eitaa logo
🌸 زندگی زیباست 🌸
891 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3هزار ویدیو
22 فایل
°•﷽•° 📰 #مجله_ی_مجازی 🌸 زندگی زیباست 🌸 «همه چیز بَـــراے زندگۍ زیــ★ـݕـا» رسانه های دیگر ما: «خانه ی هنر و هنرمندان» http://eitaa.com/rooberaah «ارج» http://eitaa.com/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از رو به راه... 👣
┄═❁๑🍃๑💗๑🍃๑❁═┄ «حسن روح الامین» هنرمند و نقاش مطرح کشور: پانزده روز پیش بود که برای ارائه ی تابلوی جدیدم در حسینیه ی امام خمینی (ره) خدمت حضرت آقا رسیدم. یادگار این زیارت دلچسب هم انگشتری بود، با نگین مشکی که به رسم محبت از این مرد بزرگ به من مرحمت شد. هدیه‌ای که هربار نگاهش می کنم انگار جریان عشق است که چون خون گرم درون رگ‌هایم می‌دود. دیروز نزدیک ظهر بود که گوشی همراهم زنگ خورد. از آن سوی خط مردی با صدای مهربان گفت: «آقای روح‌الامین، از دفتر حضرت آقا تماس می گیرم.» ایشان به بنده فرمودند: «هنرمندها روحیه‌ی لطیفی دارند ؛ انگشتری که دو هفته پیش به ایشان دادم نگینش تیره بود؛ شاید دوست داشته باشند انگشتری با نگین سرخ یا رنگ دیگری داشته باشند که سرزنده‌تر باشد. با آقای روح‌الامین تماس بگیرید و بپرسید اگر دوست ندارند آن رنگ سیاه را، عوضش کنید...»  این‌ همه محبت، فهم هنر و توجه سرشار حضرت آقا، مرا بهت‌زده کرد. در چنین روزهای حساسی برای مسلمانان و یک روز قبل از سخنرانی مهم ایشان به عنوان رهبر شیعیان جهان که چشم تمام رسانه‌های دنیا به این مواضع دوخته شده، و در عین مشغله‌های مدیریت و رهبری کشور و فرماندهی کل‌قوا که بر دوش ایشان است، یک انسان چقدر می‌تواند دقیق، لطیف و متوجه جزئیات باشد که فرزند کوچک و بی‌مقداری مثل من را به اسم و یاد در خاطر نگه دارد؟  🔹این مرد با ایمان اگر نابغه نیست پس چیست؟ 🎁 هدیه‌ای که از سوی شما می‌آید گوهر است؛ سفید و سیاه ندارد که آقاجان. تصدقتان گردم حضرت عشق! که هر چه از دوست رسد نیکوست! 🏡 خانه‌ی هنر ┏━━━━━━━━᭄✿   ✿  https://splus.ir/roo_be_raah ┗━᭄✿
‌┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄   ✨ نجات 💎  ……………………………………… 🌿 «زندگی زیباست» 🍃 @sad_dar_sad_ziba
‌‌‍‌‌‎‎「🍃「🌹」🍃」 ❇️ موفــقیــــت 🌊 آقای روان‌شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba      ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🌱 آغاز کاشت در فصل زراعی جدید بذرافشانی نخود و عدس به روش دستی توسط آقارحمان، همسایه‌ی زمین کشاورزی ما 🌱
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «فرنگیس» ⏪ بخش ۱۱۴: وقتی رادیو اعلام کرد که ایران قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفته، داشتم غذا
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «فرنگیس» ⏪ بخش ۱۱۵: با خودم گفتم بهتر است من هم غذایی برای شب درست کنم. شوهرم خسته بود. باید غذای خوبی درست می کردم. یاد مرغ توی یخچال افتادم. مرغ را از یخچال برداشتم. آن را تمیز کردم و بار گذاشتم. برنج را هم روی گاز پیک نیکی گذاشتم. بوی برنج و مرغ اتاق را پر کرد. رحمان و سهیلا به طرفم آمدند و پرسیدند: «شام چی داریم؟» با خنده گفتم: «مرغ!» لبخند زدند و خوشحال بودند. رحمان پرسید: «غذا کی حاضر می شود؟» دستش را گرفتم و گفتم: «تا یک کم دیگر بازی کنید، آماده می شود.» بچه ها از کنارم که رفتند، دم در ایستادم. دست هایم را زیر بغلم زدم و به دور دست نگاه کردم. احساس کردم صدای داد و فریاد و هیاهو می‌آید. کنجکاو شدم و بهتر نگاه کردم. صدای زنجیر تانک و فریاد نیروها در هم قاطی شده بود. با وحشت به رو به‌ رو نگاه کردم. باورم نمی‌شد. تانک‌های ایرانی، رو به عقب برمی‌گشتند. بعضی از روی تانک‌ها فریاد می‌زدند: «فرار کنید!» تانک‌ها که نزدیک شدند، سربازی را دیدم که روی تانک ایستاده، چوبی را که در دستش بود، از وسط شکست. دلم لرزید. یعنی این که ما شکست خورده‌ایم؟ شکسته‌ایم؟ نظامی‌های خودی، خسته و وحشت‌زده، همه در حال فرار بودند. کلاه‌ها و لباس‌هایشان به هم ریخته بود. هر کس از گوشه‌ای فرار می‌کرد. به گور سفید که می‌رسیدند، فریاد می‌زدند: «فرار کنید... الآن دشمن می‌رسد. دشمن پشت سر ماست، فرار کنید.» چه می‌شنیدم؟ چهطور فرار کنم؟ به کجا؟ مگر جنگ تمام نشده بود؟ یعنی دوباره حمله کرده بودند؟ علیمردان رفته بود سر زمین. حالا با سهیلا و رحمان چه باید می‌کردم؟ جلوی یکی از نظامی‌ها را گرفتم و پرسیدم: «برادر، چه شده؟ چه کار باید بکنیم؟» با وحشت گفت: «فقط فرار کن، خواهر! همین الآن برو. توی روستا نمان. به خاطر آبرو و عزتت، برو... عراقی‌ها و منافقین حمله کرده اند.» چه می‌شنیدم؟ تازه داشتیم فکر می‌کردیم جنگ تمام شده... مردم وحشت زده ی گور سفید، شروع کردند به فرار. از هر طرف، زن و مرد می‌دویدند و به سمت گیلان غرب می‌رفتند. همه فریاد می‌زدند: «دارند می‌آید.» وقتی این صحنه را دیدم، به سینه زدم. هول شده بودم. نگاهی به خانه کردم. رحمان و سهیلا گریه می‌کردند و همه‌ی حواسشان به من بود که چه کار می‌کنم. نگاه به جاده‌ی آوه زین انداختم. با خودم گفتم: «پس مادر و خواهرها و برادرهایم چه؟ شوهرم...» ◀️ ادامه دارد ... ................................. 🔺 : «فرستادن داستان به دیگر رسانه ها تنها با ذکر نشانی همین کانال، مجاز است.» 🌳 💠 «زندگی زیباست» http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
6.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄   ❗️ناامید نباش؛ گمــــراه می‌شوی! 💎  ……………………………………… 🌿 «زندگی زیباست» 🍃 @sad_dar_sad_ziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‍‌‌‎‎「🍃「🌹」🍃」 ✨ باور 🌊 آقای روان‌شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba      ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
بزرگ مادرِ ماهِ همیشه کاملِ عشق! هنوز نور تو در‌حال بیش‌تر شدن است «کاظم بهمنی» 🗓 سالروز وفات حضرت ام‌البنین (درود خدا بر ایشان) را تسلیت می‌گوییم! 🌿 «زندگی زیباست» 🍃 @sad_dar_sad_ziba
🌙 ❇️ خوب دیدن ☘ «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ╔🌸🍃═══════╗
تا حالا هرس کردن درخت خرما رو دیده بودید؟! 🌴🌴🌴
هدایت شده از ارج
2_144260326025554546.ogg
42.25M
🔹 تحلیلی از وقایع سوریه 🎙 «صابر دیانت» 💠 اندیشه + رفتار + جهاد = ارج 💠 http://eitaa.ir/arj_e_ensan