eitaa logo
🌸 زندگی زیباست 🌸
1.2هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3هزار ویدیو
22 فایل
°•﷽•° 📰 #مجله_ی_مجازی 🌸 زندگی زیباست 🌸 «همه چیز بَـــراے زندگۍ زیــ★ـݕـا» رسانه های دیگر ما: «خانه ی هنر و هنرمندان» http://eitaa.com/rooberaah «ارج» http://eitaa.com/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
تا به روی زندگی لبخند نزنی، زندگی به تو لبخند نخواهد زد. این قانون جهان آفرینش است که هر چه بکاری، دیر یا زود، این‌جا یا آن ‌جا همان را درو خواهی کرد. 🌱 تا می‌توانی خوبی بکار! 🌸 «زندگی زیباست» 🌱 @sad_dar_sad_ziba
5.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ 🌓 غم و شادی دنیا 🌌 / نهج البلاغه ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═ঊঈ💠 ☀️ 💠ঊঈ═┅─
🍃 بدون تو... ☘ «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ╔🌸🍃═══════╗
شاید پشت زیباترین لبخند بیش‌ترین رازها نهفته باشد. چه بسا که زیباترین چشم بیش‌ترین اشک‌ها را ریخته و مهربان‌ترین دل بیش‌ترین دردها را کشیده باشد. «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba 🍃🍂 🍂🍃
‌‌‍‌‌‎‎「🍃「🌹」🍃」 💡 چراغی روشن کن! 🌊 آقای روان شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
7.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇩🇪 صحنه‌هایی جالب از برلین آلمان ┄┅┅┅┅♦️┅┅┅┅┄ /غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁 ╭─┅═💠🌏💠═┅─ ‌ ‌ @sad_dar_sad_ziba ╰─┅═💠🌎💠═┅─
🌹 🇮🇷 ایران در المپیادهای علمی جهانی سال ۲۰۲۴ میلادی سوم شد. ❇️ با پایان المپیادهای علمی سال ۲۰۲۴ میلادی، در ۵ المپیاد با بیشترین کشور شرکت‌کننده (۱ز ۵۳ تا ۱۱۰ کشور) ایران با کسب ۱۰ نشان طلا، ۱۰ نقره و ۲ برنز در جایگاه سوم جهان قرار گرفت. 🌱 امید 🌳 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼🍃🌹🍃✼══┅┄
「📿」 💚 معبودا تو چه گونه معشوقی هستی که خود، دعوت می‌کنی و فرامی‌خوانی؟ 🌿 کدامین معشوق می‌گوید: صد بار اگر تــوبه شکستی بازآ! 🤲🏼 🌳 @sad_dar_sad_ziba
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «فرنگیس» ⏪ بخش ۲۸: هر وقت پدرم برای دیدن من به گور سفید می‌آمد، تا نیمه‌های راه با
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «فرنگیس» ⏪ بخش ۲۹: ابراهیم و رحیم همان اوایل انقلاب، وقتی که سپاه تشکیل شد، رفتند و عضو شدند. تفنگ را که توی دستشان می‌دیدم، با حسرت نگاهشان می‌کردم و می‌گفتم: «خوش به حالتان!» سال ۱۳۵۹ بود. تازه نوزده سالم شده بود. روی مزرعه ی مردم مشغول کار بودیم. تابستان تازه تمام شده بود. خرمن ها را جمع کرده بودیم و می‌خواستیم برای پاییز آماده شویم. گه گاه صدای دامب و دومبی از دور می‌شنیدیم. مردهای ده که جمع می‌شدند، می‌گفتند: «صدامی‌ها می‌خواهند حمله کنند.» برادرهایم رحیم و ابراهیم رفتند و دوره ی آموزش نظامی دیدند. رحیم بیست و یک سالش بود و ابراهیم شانزده سال داشت. هر دو شبیه هم بودند؛ هم از نظر قیافه و هم رفتار. هر دو قد بلند و قوی هیکل بودند. اصلاً خانوادگی همگی قد بلند و قوی هیکل بودیم. با همان لباس‌های کردیشان می‌رفتند. گاهی که می‌آمدند، با نگرانی از شروع جنگ حرف می‌زدند. مادرم نگران بود و دائم به آن دو تا می‌گفت: «کم این طرف و آن طرف بروید. می‌ترسم بلایی سرتان بیاید.» رحیم و ابراهیم چیزی نمی‌گفتند، ولی معلوم بود نگران هستند. یک بار از رحیم پرسیدم: «چرا جنگ؟ مگر ما چه کرده‌ایم؟» رحیم خوب از این چیزها سر در می‌آورد جواب داد: «عراق می‌خواهد از مرز قصر شیرین حمله کند.» ترسیدم. به سینه زدم و گفتم: «براگم، مواظب خودتان باشید.» رحیم که انگار ترس‌ را توی صورت من دیده بود گفت: «مگر بمیریم و اجازه بدهیم این نمک‌ به حرام‌ها خاک ما را بگیرند.» قصر شیرین به گیلان غرب نزدیک بود و گاهی صدای بمب‌هایی را که در قصر شیرین می افتاد، می‌شنیدیم. مردها عصبانی بودند و ناراحت. زن‌ها و بچه‌ها هم دلهره داشتند. مردها می‌گفتند: «مگر ما بی‌غیرت باشیم که سربازهای عراقی این قدر راحت بخواهند کشور ما را بگیرند.» دیگر دست و دلمان به کار نمی‌رفت. شب و روزمان شده بود حرف زدن درباره ی صدای بمب‌ها و توپ‌هایی که می‌شنیدیم. گاهی مردمی را می‌دیدیم که از قصر شیرین می‌آمدند و با مقداری وسایل، از روستای ما رد می‌شدند. چون گور سفید مابین قصر شیرین و گیلان غرب بود، زیاد آن ها را می‌دیدیم. یک بار خانواده‌ای را دیدم که هراسان بودند. خسته و خاکی و پیاده بودند. مرد آن ها با ترس گفت: «خواهر، می‌شود آب و نان به ما بدهید؟» سریع رفتم خانه و برایشان آب و چند تا نان ساچی آوردم. بچه‌هایشان با حرص، نان‌ها را می‌خوردند. تعارفشان کردم بیایند خانه. قبول نکردند. گفتند باید بروند. پرسیدم: «چه خبر است؟» زن که بچه‌اش را بغل کرده بود، گفت: «خواهر، خدا کند که نبینی. تمام شهر شده خرابه. دارند جلو می‌آیند. اگر به شما برسند، دیوانه می‌شوید. تا خبری نشده، فرار کنید. نمانید این جا.» ◀️ ادامه دارد ... ................................. 🔹 : «فرستادن داستان به دیگر رسانه ها تنها با ذکر نشانی همین کانال، مجاز است.» 🌳 💠 «زندگی زیباست» http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
🍀🍁🍀 گامی به راه و گامی در انتظار دارم سرگشته روزگاری پَرگاروار دارم دلبسته‌ی امیدی در سنگلاخ گیتی رَه بی‌شکیب پویم، دل بی‌قرار دارم یک عمر می‌زدم لاف از اختیار و اینک چون شمع، اشک و آهی بی‌اختیار دارم گو ابرِ غم ببارد تا همنشین عشقم از غم چه باک دارم کاین غمگسار دارم نبود روا که گیرم جا در حضیض پَستی سیلم که هستی خود از کوهسار دارم سرشارم از جوانی هر چند پیر دهرم چون سرو در خزان نیز رنگ بهار دارم از خاک پاک مشهد نقشی است بر جبینم شادم «امین» که از دوست، این یادگار دارم «امام خامنه ای» (سایه اش پایدار) فارسی   ┏━🦋━━•••━━━━┓ 🦋 @sad_dar_sad_ziba 🦋 ┗━━━━•••━━🦋━┛