🌸 زندگی زیباست 🌸
پای حق تا همیشه همچون میثم 🌷 سالگشت شهادت یار استوار و پای کار حضرت امیر المؤمنین علی، «جناب میثم
9.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پایدار
وفادار
استوار
تا پای جان
انسانی شریف
از دانشگاه شریف
#یکی_از_میان_ما ...🌷...
/یاد یاران
…………………………………
@sad_dar_sad_ziba
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
8.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹🔹💠🔹🔹
🍂 گام به گام تا سقوط
🔸 مرگ تدریجی انسانیت
🌃 #آرمانشهر
/ اجتماعی
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
نشد؟
فدای سرت!
حتما که نباید می شد.
نباید با ضربه ای و اشاره ای
ناامید شی و دست از تلاش برداری!
می دانی؟!
در دنیا خیلی چیزها هست که از توان تو خارج است.
💫 @sad_dar_sad_ziba
🌿🌸🌿
وقتی می گویید:
«من نمی توانم!»
مغز شما بسته می شود.
وقتی می گویید:
«چه گونه می توانم آن را تغییر دهم؟»
مغز شما شروع به کار می کند تا راهکارهای نو را واکاوی و بررسی نماید تا بهترین را برگزیند.
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾
💞 خواهر برادری 😍
@sad_dar_sad_ziba
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─
✍ یکی از حقایقی که هرودوت تاریخ نگار یونانی نتوانسته انکار کند، احترامی است که ایرانیان بعد از ورود به آتن، به ناموس یونانیان میگذاشتند. افسران و سربازان ایرانی که آتن را فتح کردند، حداقل یک سال از خانوادههای خود دور بودند. آنان که در دوره ی جوانی به سر میبردند، هرگز متعرض زنان یونانی نشدند. در صورتی که در عرف قدیم هر ارتشی که وارد کشور مغلوب میشد همان طور که مال آن ملت را از خود میدانست، زنهای آن را هم!
🔹 ایرانیان آن قدر مقید به احترام به نوامیس بودند که هرگز به خود اجازه نمیدادند هنگام تهاجم به یک کشور به زنهای ملت مغلوب تجاوز کنند.
🔹 از پاکدامنی در ایرانیان همین بس که، «کتزیاس» طبیب و مورخ یونانی که مدت ۲۰ سال در دربار ایران به سر برده می نویسد:
«در ایران هیچ زن روسپی وجود ندارد.»
📚 بُنمایه:
سرزمین جاوید
نوشته ی «ارنست هرتزفلد، رومن گیرشمن»
#آینه_ی_عبرت
تاریخ، بدون دستکاری 🎥
………………………………………
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
🌱 @sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🍀🌺🍀
هرگز فکر نکنید که اگر فلان مرحله از زندگی بگذرد، همهچیز درست میشود.
زندگی و سرزندگی خود را معطل یک روز موهوم نیامدنی، نکنید.
از همه ی چالشها لذت ببرید؛
هنر زندگی، دوست داشتن مسیر زندگی است.
─┅═ঊঈ🍃🌳🍃ঊঈ═┅─
#باغچه / خانوادگی
مشاور
💐 [همه چیز برای زندگی زیبا]
@sad_dar_sad_ziba
─┅═ঊঈ🦋🌹🦋ঊঈ═┅─
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بود» ⏪ بخش ۷۵: اشک از روی گونه ام لیز خورد. زخم هایم سوخت. مهلا نزدیک
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «مثـل بیـروت بود»
⏪ بخش ۷۶:
نمی دانستم چه خوابی دیده اما شک نداشتم شر است. نفس هایم تند شد. به سختی نامم را نوشتم. یک... دو... سه...
عناوین مرتبط که بالا آمد، قلبم برای چند لحظه تپیدن را از خاطر برد. زمان و مکان را گم کردم. زهرا، دختر حاج اسماعیل، من بودم؟!
ماتم برد از دیدن عکس ها. عکس هایی مربوط به دیدار اتفاقی ام با پدر سارا در حیاط امامزاده بود؛ همان روز که به عنوان یک دوست قدیمی سراغ دانیال مفقود شده را از من گرفت. این بازی منصفانه نبود. سرخط خبرها چون آهنی گداخته در مردمک هایم فرو می رفتند:
«خیانت یک آقازاده!»
«عکس هایی که نشان از خیانت فرزند یکی از سرداران سپاه دارد.»
«ارتباط فرزند فرمانده سپاه با عضو گروهک منافقین چیست؟»
«فررند یکی از فرماندهان ارشد سپاه به اتهام خیانت و جاسوسی تحت تعقیب است.»
«دلیل متواری بودن فرزند فرمانده سپاه اعلام شد.»
خبرها چون مار افعی به قصد خفگی دور گردنم حلقه می زدند. هر گزارش حکایت از ارتباط دختر حاج اسماعیل با دشمنان نظام و گریزش از چنگال قانون داشت؛ گریزی که چندین بی گناه را به کام مرگ کشیده بود. آبروی پدرم بهانه ای شده بود برای گرد و خاک کردن های سیاسی.
معاندان، ناجوانمردانه می تاختند و خودی های ناخودی، بی معرفتانه عقده گشایی می کردند. واژه ها جانم را به آتش می کشیدند. من نه جاسوس بودم، نه خائن و نه متواری. من فقط دختری بودم که دلشوره ی پدر و مادر داشت؛ همین...
نفس در سینه ام تنگ شد. هر چه بیشتر می خواندم، دنیا بیشتر به دور سرم می چرخید. در عرض چند ساعت، لقب خود فروخته ی خائن بر پیشانی ام داغ شد. این همه قلم کی عزم نوشتن کردند؟ عرق کف دستانم را با لبه ی مانتو گرفتم. حالی در تن نداشتم. چه طور می توانستم به تک تک باخبران ثابت کنم که بی گناهم تا دور آبروی پدرم را خط بکشند و اصلاً فراموش کنند زهرا نامی می زیسته؟
زنی میانسال با چند ساک دستی وارد
نمازخانه شد. دیگر باید از نگاه هر جنبندهای میترسیدم. به سرعت خود را جمع و جور کردم. زن بیتوجه به من، با همان مانتو قهوهای کهنهاش به نماز ایستاد. ذهنم آرام و قرار نداشت. دلیل این دورچینی ها را نمیفهمیدم. باید کاری میکردم، اما میترسیدم.
نماز زن تمام شد. مهر را بوسید و گوشه دیوار گذاشت. با ابروانی گره خورده کیفش را زیر و رو کرد. پاکتی سیگار بیرون کشید. نگاهی به من انداخت و اجازه خواست. سر تکان دادم. دود سیگار که در فضای بسته ی نمازخانه پیچید. زن هم یک به یک جمله بافت از مشکلات زندگی از حقوق بخور و نمیر همسر بازنشسته، از دو پسر تحصیل کرده اما بیکار، از دختری که سازش با خانواده کوک نبود و خون به دل این زن میکرد، زنی که برای تأمین هزینهها مجبور به دست فروشی در مترو بود. راستی سهم اینها از سفره ی انقلاب خلاصه میشد به دست فروشی در اوج امنیت؟
_ امروز دوستم میگفت تو این گوشی ها خونده که بچه ی یکی از فرماندههای سپاه به جاسوس ها و منافقها کمک میکرده. میگفت فیلم و عکسش هم هست. حالا هم که گندش در اومده دختره رو فراری دادن. اینها مگه میذارن پای تولههاشون جایی گیر بیفته؟! قانون فقط واسه امثال من بدبخت چماق به دسته. به آقازاده ها که می رسه می شن دایه ی مهربانتر از مادر. ماها باید شب تا صبح تو گرما و سرما جون بکنیم، تهش هم از گرسنگی گرد بخوابیم و خدا رو شکر کنیم؛ اون وقت اینها از شکم ملت بیچاره میزنند و میریزن تو خندق بلای بچههاشون. لقمه ی حروم هم جاسوس و خائن تحویل می ده دیگه. فقط موندم چه طور میخوان جواب خدا رو بدن؟
⏪ ادامه دارد...
.................................
🌳 #بوستان_داستان
💠 «زندگی زیباست»
http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
🔹 کار زیبای یک مغازه دار
🔹 یک تبلیغ ساده
✋🏽 #همه_با_همیم!
🌿 @sad_dar_sad_ziba
🌧
اگر یک شخص غنی که به او اطمینان و اعتماد داری؛ به تو بگوید نگران نباش و غصه بدهیهایت را نخور، خیالت راحت باشد، من هستم، ببین این حرف او چه قدر به تو آرامش میبخشد و راحت میشوی!
خدای مهربان که غنی و تواناست به تو گفته است:
«أَلیسَ الله بکافٍ عبدَه؟»
«آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟»
یعنی ای بنده ی من!
برای همه کسری و کمبودهایِ دنیوی و اُخرويت، من هستم. این سخن خدا چه قدر انسان را راحت میکند و به او آرامش میبخشد!
برای این است که فرمود:
«ألا بذکر الله تطمئن القلوب»
«دلها تنها با يادِ خدا آرامش مییابند.»
«حاج محمد اسماعیل دولابی»
#نردبان
/دینی، اخلاقی
………………………………………
💐 @sad_dar_sad_ziba
صبح را زودتر بیدار میشوم،
تا بیشتر دوستت بدارم.
🕊 «زندگی زیباست»
🌿 @sad_dar_sad_ziba
📖
«آگاه باشيد نام نيکى که خداوند پس از درگذشت انسان براى او در ميان مردم قرار مى دهد بهتر از مالى است که انسان آن را به ارث براى کسانى مى گذارد که هرگز سپاسش را نمى گويند.»
[خطبه ی ١٢٠]
🌌 #راه_روشن
/ نهج البلاغه
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠 ☀️ 💠ঊঈ═┅─