eitaa logo
❤️کانال شهید مصطفی صدرزاده❤️
4.3هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
9.6هزار ویدیو
93 فایل
خــودســازی دغــدغــه اصــلی شــمــا بــاشــد و زنــدگــی نـامــه شــهــدا را بــخــوانــیــد.🌹 شهــیـد صــدرزاده لینک اینستاگرام https://instagram.com/shahid__mostafa_sadrzadeh2 خادم کانال @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
اردیبهشت 93 که باهم رفتیم خوزستان، 😔 دربین راه می خواست نهایت استفاده را ببرد، انگار فهمیده بود که ،فرصت زیادی برای در کنار پدر بودن نداره .💕😔 درطول مسیر هرجا که می ایستادیم برای بنزین و یا خرید، فاطمه سریع می پرید تو ، 😭 جایی که ایستاده بودیم برای نهار و نماز ، اسباب بازی هم داشت، فقط با باباش بازی می کرد 👏 آن قدر باهم کردن که نهارشون رو داخل ماشین خوردن ...❣ چه روز بود، فاطمه بر شانه های وبه دور از 😭 🌹 خاطراتی از کودکی تا شهادت شهید مصطفی صدر زاده از زبان مادر بزرگوار و عزیزشان🌷 ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾        @sadrzadeh1 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
اردیبهشت 93 که باهم رفتیم خوزستان، 😔 دربین راه می خواست نهایت استفاده را ببرد، انگار فهمیده بود که ،فرصت زیادی برای در کنار پدر بودن نداره .💕😔 درطول مسیر هرجا که می ایستادیم برای بنزین و یا خرید، فاطمه سریع می پرید تو ، 😭 جایی که ایستاده بودیم برای نهار و نماز ، اسباب بازی هم داشت، فقط با باباش بازی می کرد 👏 آن قدر باهم کردن که نهارشون رو داخل ماشین خوردن ...❣ چه روز بود، فاطمه بر شانه های وبه دور از 😭 🌹 خاطراتی از کودکی تا شهادت از زبان مادر بزرگوار شهید مصطفی صدرزاده 🕊🌸 ╭━━⊰⊰⊰⊰⊰🕊🌷⊱⊱⊱⊱⊱━╮ ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾        @sadrzadeh1 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
12.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم رب الشهدا🌹 خرداد ۶۹ مصطفی تقریبا چهار ساله بود . مرتضی (برادر شهید) چهل روز داشت بیماری آبله مرغون شیوع پیدا کرده بود آقا مصطفی اولین نفر بود دربین بچه ها که مبتلا شد طرح آبیاری (شهرستان شوشتر )بودیم. ومحمد حسین دست به دونه های زخمی عمه می زدن، آنقدر این کار را تکرار کردن که خودشون خیلی شدیدتر مبتلا شدن😕 در بدترین شرایط دچار بیماری شدن زمانی بود که باباشون دانشجو بود تهران . زلزله رودبار ومنجیل بود.😔 اولین امام 😔 دراین موقعیت وآبی هم سوخته بود......😔 نه برنامه کودکی بود، نه می شد ببرمشون جایی، چون همه بچه داشتن می ترسیدن که بقیه مبتلا بشن😕🌹 تنها کاری که ازدستم بر میومد، در حیاط شیلنگ آب روشون بگیرم هم بود هم میشدن وسوزش وخارششون کم می شود .. یکی ازسرگرمیهای این بود مینشست دونه های خودش شمارش میکرد، بعد بادونه های داداش وآبجیش مقایسه میکرد😊😐 واین شروع یک دعوا بود دونه های خیلی کمتر بود آنقدر با این دونه ها بازی میکرد تا زخمی میشدن😕 بعد با آبجی و یک دعوا داشتن که الان کی وضعش بدتر از بقیه است....🌹☺️ ╭━━⊰⊰⊰⊰⊰🕊🌷⊱⊱⊱⊱⊱━╮ ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾        @sadrzadeh1 ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾