eitaa logo
🌹وصیت شهدا🌹
89 دنبال‌کننده
1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
4 فایل
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ ..هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده ‏اندمرده مپنداربلكه زنده ‏اند..🌹سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۶۹💐 https://eitaa.com/sahdah کپی:حلال #وصیت_شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹وصیت شهدا🌹 https://eitaa.com/sahdah
🌹 🌷ریز به ریز اطلاعات و گزارش‌ها را روی نقشه می‌نوشت. اتاقش که می‌رفتی، انگار تمام را دیده باشی. چند روزی بود که دو طرف به هوای عراقی بودن سمت هم می‌زدند. بین دو جبهه نیرویی نبود. باید می‌شد و نیرو‌ها با هم دست می‌دادند. حسن آمد و از روی نقشه نشان داد. خرمشهر داشت می‌کرد. با بنی صدر بود. بچه‌های سپاه باید گزارش می‌دادند. دلم هرّی ریخت وقتی دیدم یک جوان کم سن و سال، با مو‌های تکو توکی تو صورت و اورکت بلندی که آستین اش بلند‌تر از دستش بود  کاغذ‌های لوله شده را باز کرد و شروع کرد به صحبت. یکی از فرماند‌های ارتش می‌گفت «هرکی ندونه، فکر می‌کنه از نیرو‌های دشمنه.» حتی هم گفت « !» گزارشش جای حرف نداشت. نفس راحتی کشیدم. دیدم از بچه‌های گردان ما نیست، ولی مدام این طرف و آن طرف سرک می‌کشد و از وضع خط و بچه‌ها سراغ می‌گیرد. آخر سر کفری شدم با تندی گفتم «اصلا تو کی هستی ان قدر می‌کنی؟» خیلی آرام جواب داد « .»🌷 ❤️ ❤️ اگه عاشق شهدایی کانال شهداء رو به دوستانتان معرفی کنید 🌹وصیت شهدا🌹 https://eitaa.com/sahdah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدمهدی زین الدین: هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام یاد می کنند. 🌹وصیت شهدا🌹👇 https://eitaa.com/sahdah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 🌷 : اگر به سخنان امام گوش فرا ندهید به زمین خواهید خورد. چون حق است هیچ موقعی پیش آمده بگویید از کجا آمده ایم؟ و به کجا می رویم؟ و یا اینکه همیشه از و صحبت می کنید؟ برادران به باشید تا خدا شما را یاری  کند. همانطور که در آیه شریفه می فرماید :« أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»  گذشته از مسایل عبادی و در مسایل سیاسی هم شما باید آگاه باشید که اگر خدای نکرده یک دقیقه غفلت کنید روزگارتان سیاه خواهد شد شما باید در همه کارهاینان از امام عزیزمان پیروی کنید و ببیند امام چه می گوید چون اگر به سخنان امام گوش فرا ندهید به زمین خواهید خورد. چون امام حق است و مسله دیگر که :«لاََ یُلْدَغُ الْمُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ وَاحِدٍ مَرَّتَیْنِ"» از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود.»🌷 ❤️ ❤️ اگه عاشق شهدایی کانال شهداء رو به دوستانتان معرفی کنید 🌹وصیت شهدا🌹 https://eitaa.com/sahdah
🌹 🌷 « » در 30 تیرماه 1376 مصادف میلاد (ع) در شهرستان بردسیر در به دنیا آمد. او اولین و بزرگترین فرزند خانواده بود و با به دنیا آمدن او شور و شادی در خانواده برپا شد. در کودکی و بود و به خانواده و افراد احترام خاصی داشت، در سن 7 سالگی در دبستان بعثت مهمان شهر بردسیر به فرا گیری علم و دانش پرداخت و تا مقطع سوم راهنمایی ادامه تحصیل داد و بعد از آن ترک تحصیل کرد. وی تمام وقت و انرژی خود را برای خدمت به و می گذاشت و همیشه مسائل و فرائض دینی و مشکلات خود را از امام جماعت می پرسید. در ایام و مجالس عزاداری سرور و سالار شهیدان (ع) و با سایر دوستان در مسجد و هیئت های مذهبی حضور و فعالیت چشمگیری داشت. بعد از اینکه گروهک تکبیری داعش قصد تخریب مقدسات اسلام و شیعیان را داشت همیشه به فکر این بود که باید کاری را انجام بدهد و پیگیر اوضاع و تحولات سوریه بود. دوستانش یکی پس از دیگری برای دفاع از (س) و حضرت رقیه عزم سوریه می شدند و او هم می خواست به جمع مدافعان حرم بپبوندد و از این قافله جا نماند. وقتی در مهمان شهر بردسیر شهدای مدافع حرم را تشییع می کردند، صادق به حالشان غبطه می خورد و می گفت ای کاش من هم بتوانم قدمی در این راه بردارم. پس از اصرار های فراوان بلاخره توانست اذن و اجازه پدر و مادر را بگیرد و در 15 فروردین 1395 با سایر دوستان عازم جبهه های مقاومت اسلامی شد و به جمع مدافعان حرم ورزمندگان لشکر پیوست. وی در پایان دوره ماموریت دفاع از حرم و هنگامی که قصد بازگشت به جمع خانواده را داشت در 14 خردادماه 1395 بر اثر یک حمله انتحاری دشمن به درجه رفیع رسید و پیکر مطهر این شهید والا مقام پس از گذشت هفت ماه در تاریخ 20/10/95 به زادگاهش بازگشت و در میان حزن و اندوه مردم و بردسیر در گلزار مطهر شهدای این شهر به خاک سپرده شد.🌷 ❤️ ❤️ 🌹وصیت شهدا🌹 https://eitaa.com/sahdah
🌹 🌷رفتیم بیمارستان، دو روز پیشش ماندیم. دیدم محسن رضایی آمد و و آمدند یکی یکی. امام جمعه‌ی اصفهان هم هرچند روز یک بار سر می‌زد بهش. بعد هم با هلی کوپتر از یزد آوردندش اصفهان. هرکس می‌فهمید من پدرش هستم، دست می‌انداخت گردنمو ماچ و بوسه و . من هم می‌گفتم «چه می‌دونم والا! تا دوسال پیش که بود. انگار حالا‌ها فرمانده لشکر شده.» تو جبهه هم دیگر را می‌دیدیم. وقتی برمی گشتیم شهر، کم تر. همان جا هم دو سه روز یک بار باید می‌رفتم می‌دیدمش. نمی‌دیدمش، روزم شب نمی‌شد. مجروح شده بود. نگران اش بودم. هم نگران هم دلتنگ. نرفتم تا خودش پیغام داد «بگید بیاد ببینمش. دلم تنگ شده.» خودم هم مجروح بودم. با عصا رفتم بیمارستان. روی تخت دراز کشیده بود. آستین خالیش را نگاه می‌کردم. او حرف می‌زد، من توی این فکر بودم « ؟ بی دست؟» یک نگه می‌کرد به من، یک نگاه به دستش، می‌خندید. می‌پرسم «درد داری؟» می‌گوید « .» - می‌خوای مسکن بهت بدم؟ - نه. می‌گیم « .» لجم گرفته. با خودم می‌گویم «این دیگه کیه؟ دستش قطع شده، صداش در نمی‌آد.»🌷 ✍ : پدر شهید ❤️ ❤️
🌹 🌷 « » دوم شهریور 1325 در شهرستان خوی دیده به جهان گشود. پدرش علی کاسب بود و مادرش فاطمه نام داشت. او تا پایان دوره متوسطه درس خواند و گرفت. سال 1355 ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. به عنوان در حضور یافت و سرانجام در سوم آبان 1362 در سردشت هنگام درگیری با براثر اصابت به رسید. 🌷 ❤️ ❤️ 🌹خاطرات و زندگی نامه شهداء🍃🌺🍃🌹وصیت شهدا🌹 https://eitaa.com/sahdah