#نویسنده_نوشت✍
سلام🌷
امروز من، چند حس را با هم دارد.🌄
لطافت بهار را دارد 🏞
و محبت عیدانهها را🎆
و البته لذت دوستی خاصی که بین ما و شماست!🤝
شروع رمان امروز، عیدی ویژه نویسنده برای چشمها
و ذهنهای شما!💌🎁
خیلی دوست داشتم که رمان رو یکجا خدمتتون بفرستم اما خب
کمی حجم کارها زیاده و شاید هفتهای سه روز بیشتر
مهمان شما نباشیم.🙂
ولی مطمئن باشید که محبت و ارادت ما به شما یه ذره هم کم نشده!😇🦋
خوبه که دوستاتون رو هم دعوت کنید!✨
دوستان گفتند اسم رمان "فرار از جهنمه" اما من براتون میگم که اسم رمان "راز تنهایی " است.🌤
این داستانی که همراه هم میخوانیم شاید واقعیت باشد، شاید هم قرار است به واقعیت برسد!
شاید برای بعضی تکرار باشد و برای بعضی ناب ناب...💫🌻
به هر حال هست که میخوانید.💎
#نرجس_شکوریان_فرد
💡@saheleroman💡
7.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای رسیدن به کیمیای عقل و طلای عشق،💫
نشستن در نسیم ساحل و🌊
لذت از گشایش فکر،🌤
تماشای دنیای قطرات و تلالو خورشد، ☀️
یک مسیر است.🌍
اوج گرفتنی از جنس کلمات، 🕊
سفری از ساحل به عمق دریاها...
و در همین مسیر است که
آرامشِ شیرین می تواند حس شود. ✨
#رمان
#نرجس_شکوریان_فرد
#من_نه_ما
#رنج_مقدس_۲
#راز_تنهایی
🦋@saheleroman🦋
24.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گـاهــے وقـــت ها 🕑
راه زندگــے طـولـــانـے میشود و چَم و خَمش نفس گیر 🚶🏻♀
و دل طالب آرامشـے ست وصف نشــدنـے🌱✨
در هـمین لحظات است که چاے قنـد پهلوے نگاه یار، عجــیب میچسـبد☕️
کافیست تنها چنــد قدم از "مـن" فاصله بگیرے❌
تا شیرینـےِ ضمـیرِ "ما" در کامت جــارے شود🙃
#رمان
#نرجس_شکوریان_فرد
#من_نه_ما
💌@saheleroman💌
6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عاقبت
هجومِ ناگهانِ عشق فتح میکند🔥⚡️
پایتختِ درد را…!🌱
#رمان
#نرجس_شکوریان_فرد
#رنج_مقدس۲
🍃@saheleroman🍃
8.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرار برایش یک انتخاب نبود،❌
اجبار بود.✅
جبری که خودش با انتخاب هایش رقم زده بود
و حالا باید فرار میکرد از خودش و هرآنچه که به او مربوط میشد تا قبل از آنکه....🚶♂🚶♂
#رمان
#نرجس_شکوریان_فرد
#راز_تنهایی
☁️@saheleroman☁️
#ادمین_نوشت✍
یکسال کنار هم خواندیم...💌
شنیدیم...🙃
چشیدیم...
یکسال کنار شخصیتهای رمان غصه خوردیم😢
گفتیم😀
خندیدیم😅
و مهمتر از همه یاد گرفتیم...[][][][][]💡💡💡
دوستداشتن را...♡❤️♡
لذت را...🌱
زیبایی را... 🌻
عشق را...~~~~💞
اما پشت صحنه این یکسال تلاش نویسنده بود✍
مخصوصا برای رمان مننهما💍
هر قسمت این رمان، روزانه یا چند روز یکبار آماده میشد...🌄
و تمام تلاش تیم ما این بود که بدقولی نباشد...😉🙃
غلط ویراستاری نباشد و...
رمان چاپ نشده بعدی ما
یعنی راز تنهایی🔥
هم با همین روند لحظهای پیش میرود.
اگر جابهجایی ساعات یا ایرادی بود، ⏰
بدانید شما برای ما ارزش دارید...🌹
آنقدری که برای هر ایراد کوچک،
تا میتوانیم تلاش میکنیم برای چندین برابر شدن رشد و پیشرفت کانال...🌱🌱
همراهی تک تک شما همیشه برای ما لذتبخش بوده است. 😘
🌱@saheleroman🌱
و حسن ختام:
برای ساحل زیبای خودتان، پیشنهاد بدهید.
ساحل را چگونه بهتر بسازیم و بیاراییم؟!💎✏️🗒
#شما_و_ساحل
🌊@saheleroman🌊
{در هر ماجرایی، داستانی، اتفاقی،
یک نقطه عطف وجود دارد.}
✓نقطه عطف جشن ما هم،
رونمایی از درب جدید ورود است.
ورود به یک دنیای دیگر در اعماق دریا.
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
اولین قسمت از رمان راز تنهایی تقدیم نگاهتان!
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
🌱@saheleroman🌱
ــــــــــــــــــــــــــ🍂🌱🍂ــــــــــــــــــــــــــــ
#راز_تنهایی
#نرجس_شکوریان_فرد
#قسمت_اول
فصل اول
سوز سرمای هوای پاییز که به صورتش خورد، ناخودآگاه دستانش را بالا آورد تا لبۀ پالتویش را صاف کند و گردنش را میان آن فرو ببرد تا با هرم نفسهایش کمی گرما را بیشتر ذخیره کند.
به خاطر مشتری، تا این وقت شب مانده بود و مغازهاش را دیرتر بسته بود و الا متنفر بود از تاریکی و خلوتی شبهای شهرش!
درب مغازه الکتریکی کوچکش را که میبست، نگاهش افتاده بود به چند زن و مردی که کنار خیابان اثاثشان را میانداختند
و برای خواب درون چادر کوچکشان مچاله میشدند؛
همیشه که نگاهش به آنها میافتاد برایش دو حس به وجود میآمد؛ تاسف و خوشحالی.
همین که کاری داشت و درآمدش کفاف زندگیاش را میداد خوب بود.
سوز سرما از خیالات بیرونش کشید و دستانش را تا ته در جیب پالتو فرو برد و مشت کرد.
هنوز داشت دنبال راهحل برای جذب و جمع گرما میگشت که صدای جیغ بلندی توجهش را جلب کرد.
برای لحظهای پاهایش از حرکت ایستاد و زمزمهای که چند لحظه پیش شروع کرده بود را قطع کرد.
صدای جیغ و فریاد کمک خواستن یک زن بود که حالا بلندتر به گوش میرسید.
با گنگی سرش را به طرف ابتدا و انتهای خیابان چرخاند تا واقعی بودن صدا را با تصویر درک کند.
در خلوتی شهر و تاریکی این ساعت بعید بود کسی،
بهتر بود بگوید زنی بیعقلی کند و در خیابان باشد، در بعضی از خیابانهای این شهر روزها هم نمیشد یک زن تنها رفت و آمد کند!
حالا این ساعت شب...
#کپی_ممنوع❌
# ادامه_دارد
🌱https://eitaa.com/joinchat/1299841067Cf9aa36c49c🌱
#شماوساحل🍃
و بعله
بدون شرح😉
پ.ن:
دیگه شما و تلاشتون واسه زودتر خوندن رمان😌
💚@saheleroman🧡
اولین سلااااااام قرن تقدیم نگاه گررمتون.😍✋
عیدتون مبارک.🤗
امیدواریم هر سال، پرشورتر، پرانرژیتر و با تعداد بیشتری کنار همدیگه رمان بخونیم😉
برای عیدی، یک قسمت از رمان نوش جونتون.😋
امااا
قبلش بیاید حسهامون رو نسبت به کتابای خوبی که از کانال معرفی شده و تو قرن قبل خوندیم با هم به اشتراک بگذاریم.🙃
منتظر خوندن حسهای قشنگ و نابتون هستیم.😌
🧡@saheleroman💚