••🫀🪐
.
.
•| رمان عاشق شو |•
فصل دهم / قسمت پنجاهوپنجم
- بابا سفر خونوادگی که به هم خورد و قراره با دوستاتون برید،
اوضاع هم که درست نیست،
اطلاع هم که دادم تازه من اگر بودم چه کاری از دستم برمیومد؟
- خوبه!
مثل همیشه جسوری!
اوضاع رو کی بههم ریخته؟
جواد چشم بست و لب گزید که تند نشود.
- باباجان،
شما و مامان عاشقانه ازدواج کردید،
الان چی عوض شده که داره اینطوری پیش میره؟
غرش پدرش پردههای گوشش را لرزاند:
- من زنگ زدم تو سوال میکنی؟
بغض راه نفسش را بند آورد و صدایش را خش انداخت.
- چون من و دختر نازدونت داریم له میشیم!
چون من هم بابا میخوام هم مامان!
چون من دلم نبودن شما توی خونه رو نمیخواد، دعوا نمیخواد!
- خوبه همش هم حتما من باید درست کنم چون من مقصرم!
نالید جواد:
- بابا!
صدای فریاد پدرش نگذاشت حرفی بزند:
- این رو باید به مادرت بگی که فضای خونه رو کرده عین سردخونۀ اموات!
من کجای این خونه هستم؟
چه کاره هستم؟
دلش فریاد میخواست اما اشک نشسته گوشۀ چشمش نایی برایش نگذاشته بود.
- من نمیدونم چرا اینطوری شده!
چرا از اوج خواستنتون کوتاه اومدید هم شما هم مامان!
پدرش به تمسخر جوب داد:
- خودت رو اذیت نکن!
مادرت اوج خواستنش تغییر کرده!
خودش رو میخواد نه من رو!
من رو هم اگر داره تحمل میکنه چون هم باعث آبروشم،
هم بانک پول و جعبۀ طلاهاشم!
من نباشم کی هر سال پول عملاشو و تغییر دکوراسیون و سفرای خارجیشو بده.
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#عاشق_شو
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما میری سن فرنسیسکو گلدن گیت ببینی،
ما میریم سن فرنسیسکو که در پیاده روی نمادین اربعین شرکت کنیم. 🖤💚
بلی، ما مثل هم نیستیم.
پ.ن. کلیپ از مراسم سال پیشه. امسال هم برنامه داریم، یکشنبه این هفته عمری بود شرکت میکنم
#نویسنده_نوشت
•
به خبری که هماکنون به دست #ادمین_جان رسیده توجه کنید!⚠️💯
مشاهده شدن جاروی پرندهی پارک شده در درخت، در سطح شهر قم!🧹🌝
@SAHELEROMAN | #سوژهجات
••🫀🪐
.
.
•| رمان عاشق شو |•
فصل دهم / قسمت پنجاهوششم
با کمترین صدا جواب داد:
- کاش هیچوقت اجازه نداده بودید برای این همه تغییر؛
هر بار که بیهوشی گرفته تا یه جا رو عمل کنه حال اعصابش بدتر شده!
- من رو نخندون پسرۀ احمق.
مگه وقتی ازدواج کردیم من عملی شدۀ اونو دیدم و پسندیدم،
من نچرال دوست داشتم اما وقتی قهر میکنه،
وقتی همش توی این پیج و اون پیج سرک میکشه و همۀ دوستای احمقتر از خودش عمل میکنن زرت زرت و فکر میکنه عقب افتاده و گریه و زاری میکنه و زندگی رو میکنه برام زهرمار، چارهای دیگه دارم من؟
سکوت جواد طولانی شد و پدرش غرید:
- باهات حرف میزنم حواست به من باشه!
صدای نفس عمیق جواد در گوشی میپیچد و لب زد:
- باید چه کار کنم من؟
- بیا خفش کن بشینه سر زندگیش!
- میشه شما رو هم سر زندگی ببینیم؟
با این حرفش پدر خلع سلاح شد؛
بیحرف و بیاستدلال!
زمان برد تا دوباره لب باز کند و حقیقتی که در زندگی اتفاق افتاده بود را بگوید.
- من دیگه به اون علاقهای ندارم، این هم که موندم به خاطر شما دوتاس!
درماندگی اگر انسان بود حتما جواد بود و در این حالش!
- الان ما دو تا حالمون خوبه؟
- چی کم گذاشتم براتون!
من از اون زن خستهام برای شما که کم نذاشتم،
کم پول به پاتون ریختم؟
سفر خارجی که آرزوی همه شده کم بردمتون!
امکاناتتو نمیتونی بشمری.
آزادتون هم که گذاشتم که الان تو یه قبرستونی دنبال اون معلم پدر...
و خواهرت هم همراه دوستاش میخواست بره کیش!
دل جواد از توهینی که پدرش در حق مهدوی کرد لرزید اما میدانست مهدوی هیچوقت اجازه نمیدهد او مقابله به مثل کند.
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#عاشق_شو
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
دست بردم كه كشم تير غمش را از دل؛
تير ديگر زد و بردوخت دل و دست به هم...💘
.
#وصالشيرازی
@SAHELEROMAN | #شعریجات
شب و تاریکیاش،
شب و سکوتش،
شب و سکونش،
شب و تنهاییاش،
شب و چهها که دارد و تو نداری و نیازش داری و دنبالش نمیروی،
بینظیر و خاص است!
.
📖- عاشق شو
📽- #ســکـانــسیـــجات
@SAHELEROMAN | ساحل رمان
••
[همین طرفا]، یه تیم اهل حال دارن یه کار خیلی خوشگل میکنن! از اونجا که #ادمین_جان تکخور نیست، گفتم خبرشو بدم بهتون!
ذوق این گوگولیها رو ببین آخه!🥲
••
ساحل رمان
•• 😌خوشذوق بودن اگه عکس بود: #چالش | #آب_حیات
••🫀🪐
.
.
•| رمان عاشق شو |•
فصل دهم / قسمت پنجاهوهفتم
- حالا هم ننهتو جمع کن!
جواد مجبور بود که حرف راست را بزند، آب دهانش را قورت داد و گفت:
- بابا من نه میتونم برای مامان کاری انجام بدم نه برای زندگی کس دیگه!
خیلی هنر کنم خودم و دختر نازنینتون رو توی این ویرونه حفظ کنم!
اگر هم اونجا بودم نه شما خونه بودی نه مامان،
تنهایی میدونید چیه؟
تنها بودم.
- یعنی چی؟
- یعنی زندگی شما که خسته شدی و با دیگرانی و زندگی مامان و اصلا زندگی هر کسی دست خودشه!
نمیشه با اجبار تغییر مسیر بده،
باید خودش بخواد،
شما و مامان هیچ کدومتون خوشحال نیستید ما هم همینیم،
چون ما با دیدن خندههای شما حالمون خوب میشه،
نه با این اوضاع!
- من نگاهم رو به اون زندگی بستم تو هم برای من شعار نده!
مهدوی بود چی بود اسمش؟
برده شما رو شستشوی مغزی داده!
جواد دلش میخواست بگوید که خوشحال است که مهدوی مغزش را از کثافاتی که شما با انتخاب مدل زندگیتان در مغز ما فرو کردید با آب محبت اما دیگر طاقت شنیدن توهین به مهدوی را نداشت!
- کجا رفتی؟
- همین جام بابا!
مامان به حرف من گوش نمیده!
فقط شما میتونی این تلخی رو شیرین کنی!
بابا ما شما رو دوست داریم،
تروخدا خودت یه فکری کن!
بابا من هنوز هجده سالم نشده،
بهت احتیاج دارم،
به شما،
به مامان،
من خانوادم رو کامل میخوام،
بابا توی تمام این کشورهایی که ما رو بردی و گردوندی خودت دیدی که نود درصد تک والدینی بودند من اونا نیستم،
نمیخوام باشم،
من متنفرم از ندیدنت،
نداشتنت،
هیچی نمیخوام خودت رو میخوام کنار مامان.
.
.
.
[ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو
کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ]
ادامه دارد...
کپی اکیدا ممنوع!!!!!
#عاشق_شو
#نرجس_شکوریان_فرد
🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان