eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
5.1هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ حکایت رفتن در خدمت شیر به شكار قسمت اول 👈 شیر و گرگ و روبهی بهر شکار رفته بودند از طلب در کوهسار تا به پشت همدگر بر صیدها سخت بر بندند بار قیدها هر سه با هم اندر آن صحرای ژرف صیدها گیرند بسیار و شگرف گرچه زیشان شیر نر را ننگ بود لیک کرد اکرام و همراهی نمود این چنین شه را ز لشکر زحمتست لیک همره شد جماعت رحمتست این چنین مه را ز اختر ننگهاست او میان اختران بهر سخاست امر شاورهم پیمبر را رسید گرچه رایی نیست رایش را ندید در ترازو جو رفیق زر شدست نه از آن که جو چو زر جوهر شدست روح قالب را کنون همره شدست مدتی سگ حارس درگه شدست چونک رفتند این جماعت سوی کوه در رکاب شیر با فر و شکوه گاو کوهی و بز و خرگوش زفت یافتند و کار ایشان پیش رفت هر که باشد در پی شیر حراب کم نیاید روز و شب او را کباب چون ز که در پیشه آوردندشان کشته و مجروح و اندر خون کشان گرگ و روبه را طمع بود اندر آن که رود قسمت به عدل خسروان عکس طمع هر دوشان بر شیر زد شیر دانست آن طمعها را سند هر که باشد شیر اسرار و امیر او بداند هر چه اندیشد ضمیر هین نگه دار ای دل اندیشه‌خو دل ز اندیشهٔ بدی در پیش او داند و خر را همی‌راند خموش در رخت خندد برای روی‌پوش شیر چون دانست آن وسواسشان وا نگفت و داشت آن دم پاسشان لیک با خود گفت بنمایم سزا مر شما را ای خسیسان گدا مر شما را بس نیامد رای من ظنتان اینست در اعطای من ای عقول و رایتان از رای من از عطاهای جهان‌آرای من نقش با نقاش چه سگالد دگر چون سگالش اوش بخشید و خبر این چنین ظن خسیسانه بمن مر شما را بود ننگان زمن ظانین بالله ظن السؤ را گر نبرم سر بود عین خطا وا رهانم چرخ را از ننگتان تا بماند در جهان این داستان شیر با این فکر می‌زد خنده فاش بر تبسمهای شیر ایمن مباش مال دنیا شد تبسمهای حق کرد ما را مست و مغرور و خلق فقر و رنجوری بهستت ای سند کان تبسم دام خود را بر کند 🔅 برنامه ی - - 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
❇️ حکایت رفتن در خدمت شیر به شكار قسمت دوم 👈گفت شیر ای گرگ این را بخش کن معدلت را نو کن ای گرگ کهن نایب من باش در قسمت‌گری تا پدید آید که تو چه گوهری گفت ای شه گاو وحشی بخش تست آن بزرگ و تو بزرگ و زفت و چست بز مرا که بز میانه‌ست و وسط روبها خرگوش بستان بی غلط شیر گفت ای گرگ چون گفتی بگو چونک من باشم تو گویی ما و تو گرگ خود چه سگ بود کو خویش دید پیش چون من شیر بی مثل و ندید گفت پیش آ ای خری کو خود خرید پیشش آمد پنجه زد او را درید چون ندیدش مغز و تدبیر رشید در سیاست پوستش از سر کشید گفت چون دید منت ز خود نبرد این چنین جان را بباید زار مرد چون نبودی فانی اندر پیش من فضل آمد مر ترا گردن زدن کل شیء هالک جز وجه او چون نه‌ای در وجه او هستی مجو هر که اندر وجه ما باشد فنا کل شیء هالک نبود جزا زانک در الاست او از لا گذشت هر که در الاست او فانی نگشت هر که بر در او من و ما می‌زند رد بابست او و بر لا می‌تند 🔅 برنامه ی - - 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
❇️ حکایت رفتن در خدمت شیر به شكار قسمت سوم 📜 گرگ را بر کند سر آن سرفراز تا نماند دوسری و امتیاز فانتقمنا منهم است ای گرگ پیر چون نبودی مرده در پیش امیر بعد از آن رو شیر با روباه کرد گفت این را بخش کن از بهر خورد سجده کرد و گفت کین گاو سمین چاشت‌خوردت باشد ای شاه گزین وان بز از بهر میان روز را یخنیی باشد شه پیروز را و آن دگر خرگوش بهر شام هم شب‌چرهٔ این شاه با لطف و کرم گفت ای روبه تو عدل افروختی این چنین قسمت ز کی آموختی از کجا آموختی این ای بزرگ گفت ای شاه جهان از حال گرگ گفت چون در عشق ما گشتی گرو هر سه را بر گیر و بستان و برو روبها چون جملگی ما را شدی چونت آزاریم چون تو ما شدی ما ترا و جمله اشکاران ترا پای بر گردون هفتم نه بر آ چون گرفتی عبرت از گرگ دنی پس تو روبه نیستی شیر منی عاقل آن باشد که عبرت گیرد از مرگ یاران در بلای محترز روبه آن دم بر زبان صد شکر راند که مرا شیر از پی آن گرگ خواند گر مرا اول بفرمودی که تو بخش کن این را که بردی جان ازو پس سپاس او را که ما را در جهان کرد پیدا از پس پیشینیان تا شنیدیم آن سیاستهای حق بر قرون ماضیه اندر سبق تا که ما از حال آن گرگان پیش همچو روبه پاس خود داریم بیش امت مرحومه زین رو خواندمان آن رسول حق و صادق در بیان استخوان و پشم آن گرگان عیان بنگرید و پند گیرید ای مهان عاقل از سر بنهد این هستی و باد چون شنید انجام فرعونان و عاد ور بننهد دیگران از حال او عبرتی گیرند از اضلال او 🔅 برنامه ی - - 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2
❇️ حکایت رفتن در خدمت شیر به شكار قسمت جهارم نتیجه گیری 👈تهدید حضرت علیه السلام قومش را 📜 گفت نوح ای سرکشان من من نیم من ز جان مردم بجانان می‌زیم چون بمردم از حواس بوالبشر حق مرا شد سمع و ادراک و بصر چونک من من نیستم این دم ز هوست پیش این دم هرکه دم زد کافر اوست هست اندر نقش این روباه شیر سوی این روبه نشاید شد دلیر گر ز روی صورتش می‌نگروی غره شیران ازو می‌نشنوی گر نبودی نوح را از حق یدی پس جهانی را چرا بر هم زدی صد هزاران شیر بود او در تنی او چو آتش بود و عالم خرمنی چونک خرمن پاس عشر او نداشت او چنان شعله بر آن خرمن گماشت هر که او در پیش این شیر نهان بی‌ادب چون گرگ بگشاید دهان همچو گرگ آن شیر بر دراندش فانتقمنا منهم بر خواندش زخم یابد همچو گرگ از دست شیر پیش شیر ابله بود کو شد دلیر کاشکی آن زخم بر تن آمدی تا بدی کایمان و دل سالم بدی قوتم بگسست چون اینجا رسید چون توانم کرد این سر را پدید همچو آن روبه کم اشکم کنید پیش او روباه‌بازی کم کنید جمله ما و من به پیش او نهید ملک ملک اوست ملک او را دهید چون فقیر آیید اندر راه راست شیر و صید شیر خود آن شماست زانک او پاکست و سبحان وصف اوست بی نیازست او ز نغز و مغز و پوست هر شکار و هر کراماتی که هست از برای بندگان آن شهست نیست شه را طمع بهر خلق ساخت این همه دولت خنک آنکو شناخت آنک دولت آفرید و دو سرا ملک و دولتها چه کار آید ورا پیش سبحان پس نگه دارید دل تا نگردید از گمان بد خجل کو ببیند سر و فکر و جست و جو همچو اندر شیر خالص تار مو آنک او بی نقش ساده‌ سینه شد نقشهای غیب را آیینه شد سر ما را بی‌گمان موقن شود زانک مؤمن آینه مؤمن بود چون زند او نقد ما را بر محک پس یقین را باز داند او ز شک چون شود جانش محک نقدها پس ببیند قلب را و قلب را 🔅 برنامه ی - - 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2