eitaa logo
قرارگاه مجازی عمار
108 دنبال‌کننده
10 عکس
39 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حال خوب خود را فقط به خدای خود گره بزنیم
خدای من نه آن قدر پاکم که کمکم کنی و نه آن قدر بدم که رهایم کنی میان این دو گمم هم خود را و هم تو را آزار میدهم هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستی و هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی “هیچ” یعنی “پوچ” خدایا هیچ وقت رهـــایم نکن . . .
علت گرفتگی حالمان در روز جمعه ، نکته مهم اینه که دل امام زمان گرفته که دل همه عالم در روز جمعه میگیره
1 : اخلاق قال الله الحكيم : (انك لعلى خلق عظيم . در حقيقت تو اى پيامبر صلى الله عليه و آله بر نيكو خلقى عظيم آراسته اى ) (6) قال رسول الله صلى الله عليه و آله بعثت لاتمم مكارم الاخلاق . من براى تكميل اخلاق نيك مبعوث شده ام (7) شرح كوتاه : اخلاق خوب در دنيا جمال انسان است و موجب گشايش و سرور در آخرت است . بوسيله آن دين صاحبش كامل ، و موجب قرب بحق مى شود هر نبى و ولى و برگزيده خدا داراى اخلاق نيك بودند، و هر مؤ منى بايد براى اينكه ميزان اعمالش سنگين تر باشد، به حسن اخلاق مزين شود. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: (حاتم (خاتم ) زمان ما كسى است كه خوش اخلاق باشد، و سوء اخلاق صاحبش را به فشار قبر و جهنم مبتلا مى كند و در دنيا هم دوست داران كمى دارد.) ميزان شناخت افراد فقط علم يا پول يا رياست نيست ، بلكه صفات پسنديده ايست كه دارنده آن نزد حق مقبول و نزد خلق ممدوح و ممتاز مى باشد(8) 1- پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام و نعيمان (نعيمان بن عمرو انصارى ) از قدماى صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله و مردى مزاح و شوخ بوده است نوشته اند: روزى عربى از عشاير به مدينه آمد و شتر خود را پشت مسجد خوابانيد و به مسجد وارد شد و به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد. بعضى از اصحاب به نعيمان گفتند: اگر اين شتر را بكشى ، گوشت آن را تقسيم مى كنيم و بعد قيمتش را پيامبر صلى الله عليه و آله به اعرابى خواهد داد. نعيمان شتر را كه كشت ،: صاحبش سر رسيد و فرياد بر آورد و پيامبر صلى الله عليه و آله را به داد خواهى خواست . نعيمان فرار كرد؛ و رسول الله صلى الله عليه و آله از مسجد بيرون آمد و شتر اعرابى را كشته ديد، پرسيد: چه كسى اين كار را كرده است ؟ گفتند: نعيمان پيامبر صلى الله عليه و آله كسى را فرستاد تا او بياورند او را در خانه (ضباعة بنت زبير) (9) يافتند كه نزديك مسجد بود. فرستاده را به محل مخفى گاه اشاره كردند كه درون گودالى با مقدارى علف تازه خود را پوشانده بود. فرستاده به نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و همره پيامبر صلى الله عليه و آله با جمعى از اصحاب به منزل (ضباعه ) آمدند، و جاى مخفى شدن نعيمان را نشان داد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: علفها را از او دور كنيد، و آنها چنان كردند، نعيمان از مخفيگاه بيرون آمد. پيشانى و رخسار او از آن علفهاى تازه ، رنگين شده بود فرمود: اى نعيمان اين چه كارى بود انجام دادى ؟ عرض كرد: يا رسول الله قسم به خدا آن كسانى كه شما را به محل مخفى من راهنمائى كردند به اين كار وادارم نمودند. پيامبر صلى الله عليه و آله تبسم كنان رنگ علف را با دست مبارك خود از پيشانى و رخسار او دور كردند و قيمت شتر را به مرد اعرابى دادند.(10) 2- خزيمة و پادشاه روم (خزيمة ابرش ) پادشاه عرب بدون مشورت پادشاه روم كه از دوستان صميمى وى بود كارى انجام نمى داد رسول را به نزد او فرستاد، و از او درباره فرزندانش مشورت و نظر خواست او در نامه اش نوشت : من براى هر يك از دختران و پسران خويش مالى زياد و ثروتى فراوان قرار دادم كه بعد از من درمانده و مستمند نشوند. صلاح شما در اين كار چيست ؟ پادشاه روم جواب فرستاد كه : ثروت ، معشوق بى وفاست و دوام ندارد، بهترين خدمت به فرزندان اين است كه ، آنان را از مكارم اخلاق و خويهاى پسنديده برخوردار كنيد، تا در دنيا سبب دوام دولت و در آخرت سبب غفران باشد.(11) 3- سيره امام سجاد عليه السلام يكى از اقوام امام سجاد عليه السلام ، نزد حضرتش آمد و شروع به ناسزا گفتن كرد. حضرت در جواب او چيزى نفرمودند چون از مجلس آن شخص ‍ برفت ، حضرت به اهل مجلس خود فرمود: شنيديد آنچه را كه اين شخص ‍ گفت الان دوست دارم كه با من بياييد و برويم نزد او تا جواب مرا از دشنام او بشنويد. آنان گفتند: ما همراه شما مى آييم و دوست داشتيم كه جواب او را مى دادى . حضرت حركت كردند و اين آيه شريفه را مى خواندند: (آنان كه خشم خود را فرو نشانند و از بدى مردم در گذرند (نيكو كارند) و خدا دوستدار نكوكاران است .) (12) راوى اين قضيه گفت : ما از خواند اين آيه فهميديم كه حضرت به او خوبى خواهد كرد. پس حضرت آمدند تا منزل آن شخص و او را صدا زدند و فرمودند كه به او بگويند على بن الحسين عليه السلام است . چون آن شخص شنيد كه حضرت آمده ، گمان كرد حضرت براى جواب گوئى دشنام آمده است ! حضرت تا او را ديدند فرمودند: اى برادر تو نزدم آمدى و مطالبى ناگوار و بد گفتى ، اگر آنچه گفتى از بدى در من است از خداوند مى خواهم كه مرا بيامرزد، و اگر آنچه گفتى در من نيست ، خداوند ترا بيامرزد. آن شخص چون چنين شنيد ميان ديدگان حضرت را بوسيد و گفت : آنچه من گفتم در تو نيست ، و من به اين بدى ها سزاوارترم . (13) 4- على عليه السلام و كاسب بى ادب در ايامى كه اميرالمؤ منين عليه السلام زمامدار كشور اسلام بود، اغلب ب
ه سركشى بازارها مى رفت و گاهى به مردم تذكراتى مى داد. روزى از بازار خرمافروشان گذر مى كرد، دختر بچه اى را ديد كه گريه مى كند، ايستاد و علت گريه اش را پرسش كرد. او در جواب گفت : آقاى من يك درهم داد خرما بخرم ، از اين كاسب خريدم به منزل بردم اما نپسنديدند، حال آورده ام كه پس بدهم كاسب قبول نمى كند. حضرت به كاسب فرمود: اين دختر بچه خدمتكار است و از خود اختيار ندارد، شما خرما را بگير و پولش را برگردان . كاسب از جا حركت كرد و در مقابل كسبه و رهگذرها با دستش به سينه على عليه السلام زد كه او را از جلوى دكانش رد كند. كسانى كه ناظر جريان بودند آمدند و به او گفتند، چه مى كنى اين على بن ابيطالب عليه السلام است !! كاسب خود را باخت و رنگش زرد شد، و فورا خرماى دختربچه را گرفت و پولش را داد. سپس به حضرت عرض كرد: اى اميرالمؤ منين عليه السلام از من راضى باش ‍ و مرا ببخش . حضرت فرمود: چيزى كه مرا از تو راضى مى كند اين است كه : روش خود را اصلاح كنى و رعايت اخلاق و ادب را بنمايى . (14) 5- مالك اشتر (مالك اشتر) روزى از بازار كوفه مى گذشت با لباسى از كرباس خام و به جاى عمامه از همان كرباس بر سر داشت و به شيوه فقراء عبور مى كرد. يكى از بازاريان بر در دكانش نشسته بود، چون مالك را بديد به نظرش خوار و كوچك جلوه كرد و از روى استخفاف كلوخى (15) را به سوى او انداخت . مالك به او التفات ننمود و برفت . كسى مالك را مى شناخت و اين واقعه را ديد، به آن بازارى گفت : واى بر تو هيچ دانستى كه آن چه كس بود كه به او اهانت كردى ؟ گفت : نه ، گفت : او مالك اشتر يار على عليه السلام بود. آن مرد از كار بدى كه كرده بود لرزه به اندامش آمد و دنبال مالك روانه شد كه از او عذر خواهى كند. ديد به مسجدى آمده و مشغول نماز است صبر كرد تا نمازش تمام شد، خود را بر دست و پاى او انداخت و پاى او را مى بوسيد مالك سر او را بلند كرد و گفت : اين چه كارى است مى كنى ؟ گفت : عذر گناهى است كه از من صادر شده است كه ترا نشناخته بودم . مالك گفت : بر تو هيچ گناهى نيست ، به خدا سوگند كه به مسجد نيامدم مگر براى تو استغفار كنم و طلب آمرزش نمايم (16)
34.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠در مکتب امام دلها: 🔴 آیات قتال را چرا نمی‌خوانید؟ هی آیات رحمت را می‌خوانید! آن قتال هم رحمت است برای این که می‌خواهد آدم درست کند. آدم گاهی درست نمی‌شود مرض گاهی صحیح نمی‌شود،الّا بِالْکَیّ؛ باید ببرند،داغ کنند تا درست شود جامعه. باید آنهایی که فاسد هستند،از آن بیرون ریخته شوند. امام روح‌الله(ره)|بهمن۶۳
loyi pastor.darestani.mp3
3.17M
﷽؛ 👈 حاج آقا دارستانی صَلِّ عَلی وَ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواهشا با دقت گوش کنید سخنان دکتر عزیزی بسیار جالب و آموزنده است. 👌 🟣شما مادر پدرها با دقّت گوش کنید.🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ برشی از فیلم هالیوودی W2008 به کارگردانی الیور استون 📌رمزگشایی از دلیل اصلی ایجاد بحران‌ها در غرب آسیا (خاورمیانه) و اقدامات شرورانه آمریکا علیه ایران ➖خیلی قدیمیه➖ تحلیل دقیقتر الهیات یهودی هست گرفتن اسراییل بزرگ
20 : پدر و مادر قال الله الحكيم : (فلا تقل لهما اف و لاتنهر هما :به پدر و مادر حتى اف نگوئيد و نهيب نزنيد(179) قال رسول الله صلى الله عليه و آله : (بر الوالدين اءفضل من الصلاة و الصوم و الحج و المعرة والجهاد فى سبيل الله . :نيكى به پدر و مادر از نماز و حج و عمره و جهاد در راه خدا برتر است .(180) شرح كوتاه : در قرآن بعد از توحيد، خداوند به اين موضوع بسيار دقيق يعنى نيكى به پدر و مادر را متذكر شد، و آنقدر اهميت داد، تا جائى كه فرمود: (به آنها اف (يعنى ناخوشى ، يا تو) نبايد گفت و بانگ بر آنها نبايد زد و به گفتار نيك و خوش با آنها رفتار كرد.) با توجه به نكات فوق هر نوع آزردن پدر و مادر احترام و نيكى نسبت به آنان واجب است . كسانى كه بخاطر جوانى يا احساساتى شدن و غضب احيانا موجب اذيت پدر و مادر را فراهم كردند، بايد رضايتشان را جلب كنند. كه عدم رضايت آنان موجب عواقب سوء مى شود و فرزندان آن شخص ‍ بعدا با او بدى مى كنند؛ و از نظر اخروى اگر براى هر ناراحتى يك در جهنم باز شود براى كسى كه اسباب سخط پدر و مادر را باز كرد بقول پيامبر صلى الله عليه و آله : دو در جهنم باز مى شود(181) 1 - رضايت مادر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر بالين جوانى كه در حال مرگ بود، حاضر شد و فرمود: اى جوان كلمه توحيد (لا اله الا الله ) بر زبان بياور. جوان زبانش بند آمده بود و قادر بود اداى توحيد نبود. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خطاب به حاضرين فرمود: آيا مادر اين جوان در اينجا حاضر است ؟ زنى كه در بالاى سر جوان ايستاده بود گفت : آرى ، من مادر او هستم . رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آيا تو از فرزندت راضى و خشنود هستى ؟ گفت : نه ، من مدت شش سال است كه با او حرف نزده ام . فرمود: اى زن او را حلال كن و از او راضى باش ! گفت براى رضايت خاطر شما او را حلال كردم ، خداوند از او راضى باشد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رو به آن جوان نمود و كلمه توحيد را به او تلقين نمود. جوان بعد از رضايت مادر زبانش باز شد و به يگانگى خدا اقرار كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اى جوان چه مى بينى ؟ گفت : مردى بسيار زشت و بدبو را مشاهده مى كنم و اكنون گلوى مرا گرفته است . پيامبر دعائى به اين مضمون به جوان ياد داد و فرمود: بخوان : (اى خدايى كه عمل اندك را مى پذيرى و از گناه و خطاى بزرگ درمى گذرى از من نيز عمل اندك را بپذير و از گناه بسيار من درگذر، چرا كه تو بخشنده و مهربانى ). جوان دعا را آموخت و خواند؛ سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پرسيد: اكنون چه مى بينى ؟ گفت : اكنون مردى (ملكى ) را مى بينم كه صورتى سفيد و زيبا و پيكرى خوشبو و لباسى زيبا بر تن دارد و با من خوش ‍ رفتارى مى كند (بعد از دنيا رحلت كرد).(182) 2- همنشين حضرت موسى عليه السلام روزى حضرت موسى عليه السلام در ضمن مناجات به پروردگار عرض كرد: خدايا مى خواهم همنشينى را كه در بهشت دارم ببينم كه چگونه شخصى است ! جبرئيل بر او نازل شد و گفت : يا موسى عليه السلام قصابى كه در فلان محل است همنشين تو است . حضرت موسى به درب دكان قصاب آمده ، ديد جوانى شبيه شبگردان مشغول فروختن گوشت است . شب كه شد جوان مقدارى گوشت برداشت و به سوى منزل روان گرديد. موسى عليه السلام از پى او تا درب منزلش آمد و به او گفت : مهمان نمى خواهى ؟ گفت : بفرمائيد، موسى عليه السلام را به درون خانه برد. حضرت ديد جوان غذائى تهيه نمود، آنگاه زنبيلى از طبقه فوقانى به زير آورد، پيرزنى كهنسال را از درون زنبيل بيرون آورد و او را شستشو داد، غذا را با دست خويش به او خورانيد. موقعى كه خواست زنبيل را به جاى اول بياويزد پيرزن كلماتى كه مفهوم نمى شد حركت نمود؛ بعد جوان براى حضرت موسى عليه السلام غذا آورد و خوردند. موسى عليه السلام سوال كرد حكايت تو با اين پيرزن چگونه است ؟ عرض ‍ كرد: اين پيرزن مادر من است ، چون وضع مادى ام خوب نيست كه كنيزى برايش بخرم خودم او را خدمت مى كنم . پرسيد: آن كلماتى كه به زبان جارى كرد چه بود؟ گفت : هر وقت او را شستشو مى دهم و غذا به او مى خورانم مى گويد: خدا ترا ببخشد و همنشين و هم درجه حضرت موسى در بهشت كند موسى عليه السلام فرمود: اى جوان بشارت مى دهم به تو كه خداوند دعاى او را درباره ات مستجاب گردانيده است ، جبرئيل به من خبر داد كه در بهشت تو همنشين من هستى .(183) 3- جريح در بنى اسرائيل عابدى بود كه او را (جريح ) مى گفتند در صومعه خود عبادت خدا مى كرد. روزى مادرش به نزد او آمد در وقتى كه نماز مى خواند، او جواب مادر را نگفت . با دوم مادر آمد و او جواب نگفت . بار سوم مادر آمد و او را خواند جواب نشنيد. مادر گفت از خداى مى خواهم ترا يارى نكند! روز ديگر زن زناكارى نزد صومعه او آمد و در آنجا وضع حمل نمود و گفت : اين بچه را از جريح بهم رسانيده ام .
مردم گفتند: آن كسى كه مردم را به زنا ملامت مى كرد خود زنا كرد. پادشاه امر كرد وى را به دار آويزند. مادر جريح آمد و سيلى بر روى خود مى زد. جريح گفت : ساكت باش از نفرين تو به اين بلا مبتلا شده ام . مردم گفتند: اى جريح از كجا بدانيم كه راست مى گوئى ؟ گفت : طفل را بياوريد، چون آوردند دعا كرد و از طفل پرسيد پدر تو كيست ؟ آن طفل به قدرت الهى به سخن آمد و گفت : از فلان قبيله ، فلان چوپان پدرم است . جريح بعد از اين قضيه از مرگ نجات پيدا كرد و سوگند خورد كه هيچگاه از مادر خود جدا نشود و او را خدمت كند.(184) 4- دلاك و خدمت پدر عالم ثقه (شيخ باقر كاظمى ) مجاور نجف اشرف از شخص صادقى كه دلاك بود نقل كرد كه او گفت : مرا پدر پيرى بود كه در خدمتگذارى او كوتاهى نمى كردم ، حتى براى او آب در مستراح حاضر مى كردم و مى ايستادم تا بيرون بيايد؛ و هميشه مواظب خدمت او بودم مگر شب چهارشنبه كه به مسجد سهله مى رفتم ، تا امام زمان عليه السلام را ببينم . شب چهارشنبه آخرى براى من ميسر نشد مگر نزديك مغرب ، پس تنها و شبانه راه افتادم . ثلث راه باقى مانده بود و شب مهتابى بود، ناگاه شخص اعرابى را ديدم كه بر اسبى سوار است و رو به من كرد. در نفسم گفتم : زود است اين عرب مرا برهنه كند. چون به من رسيد به زبان عربى محلى را من سخن گفت و از مقصد من پرسيد! گفتم : مسجد سهله مى روم . فرمود: با تو خوردنى همراه است ؟ گفتم : نه ، فرمود: دست خود را داخل جيب كن ! گفتم : چيزى نيست ، باز با تندى فرمود: خوردنى داخل جيب تو است ، دست در جيب كردم مقدارى كشمش يافتم كه براى طفل خود خريده بودم و فراموش كردم به فرزندم بدهم . آنگاه سه مرتبه فرمود: وصيت مى كنم پدر پير خود را خدمت كن ، آنگاه از نظرم غائب شد. بعد فهميدم كه او امام زمان عليه السلام است و حضرت حتى راضى نيست كه شب چهارشنبه براى رفتن به مسجد سهله ، ترك خدمت پدر كنم .(185) 5 - كتك به پدر (ابوقحافه ) پدر ابوبكر از دشمنان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بود. روزى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را فحش داد، پسرش ابوبكر پدر را گرفت و بر ديوار كوبيد. اين خبر به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيد؛ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ابوبكر را طلبيد و به او فرمود: با پدرت چنين كردى ؟ ابوبكر گفت : آرى . پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: برو ولى با پدر، چنين رفتار را انجام نده .(186)
33 : حلال و حرام قال الله الحكيم : (يا ايها الناس كلو مما فى الارض حلالا طيبا :اى مردم از آن چه در زمين حلال و پاكيزه است را تناول كنيد)(296) قال الكاظم عليه السلام : ان الحرام لاينمى و ان نمى لم يبارك فيه :حرام نمو نمى كند و اگر نمو كند مبارك نخواهد بود)(297) شرح كوتاه : خوردن حلال عاقبت بخيرى و عافيت همراه دارد، و انبياء و اولياء هيچگاه حرام نمى خوردند، و امت خودشان را به كسب حلال و پرهيز از حرام سفارش مى كردند. حرام خورى قلب را قسى مى كند كه بزرگترين مرض براى قلب است حتى اثرش در نسل و دودمان ظاهر مى گردد، و با خدا سر جنگ پيدا مى كند!! كسى كه آخرش به چند متر كفن و قبرى احتياج دارد چرا حرام جمع كند و براى ديگران بگذارد و وزر و وبال آنان هم بشود. اما در طلب حلال از پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است كه عبادت هفتاد جزء دارد افضل آن طلب حلال است (298) كه باعث نورانيت قلب ، و قبولى عبادات مى شود و انسان هميشه در حافظت حق تعالى مى باشد. 1 - يهود و غذاى حرام هنگامى كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله هفت ساله بود، يهوديان (كه نشانه هايى از پيامبرى را در او ديدند در صدد بعضى امتحانات برآمدند) با خود گفتند: ما در كتابهايمان خوانده ايم كه پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام از غذاى حرام و شبهه ، دورى مى نمايد خوب است او را امتحان كنيم ، بنابراين مرغى را دزديدند و براى حضرت ابوطالب فرستادند تا همه به عنوان هديه بخورند، همه خوردند غير پيامبر صلى الله عليه و آله كه به آن دست نزد. علت اين كار را پرسيدند، حضرتش در پاسخ فرمود: اين مرغ حرام است و خداوند مرا از حرام نگه مى دارد. پس از اين ماجرا، مرغ همسايه را گرفته و نزد ابوطالب فرستادند، به خيال اينكه بعد پولش را به صاحبش بدهند. ولى آن حضرت باز هم ميل ننمود و فرمود: اين غذا شبهه ناك است . وقتى يهود از اين جريان اطلاع يافتند، گفتند: اين كودك داراى مقام و منزلت بزرگى خواهد بود.(299) 2 - طبق حرام ايامى كه (امام باقر) عليه السلام در حبس (منصور دوانيقى ) (دومين خليفه عباسى ) بود غذا كم ميل مى كردند. روزى يكى از زنهاى صالحه كه دوستدار اهل بيت بود، دو عدد نان از حلال درست كرد و به نزد امام فرستاد تا ميل كند. زندانبان به امام عرض كرد: فلان زن صالحه كه دوستدار شماست اين دو عدد نان را به رسم هديه فرستاده و سوگند مى خورد كه از حلالست و التماس دارد كه امام آن را تناول كند. امام قبول نفرمود و به نزد آن زن فرستاد و فرمود: او را بگوئيد كه ما مى دانيم طعام تو حلال است ، اما چون بر طبق حرام پيش ما فرستادى ، خوردن آن ما را روا نيست .(300) 3 - دام شيطان يكى از شاگردان (آية الله شيخ مرتضى انصارى ) مى گويد: در دورانى كه در نجف اشرف نزد شيخ به تحصيل مشغول بودم ، شبى شيطان را در خواب ديدم كه بندها و طنابهاى متعددى در دست داشت . از شيطان پرسيدم اين بندها براى چيست ؟ گفت : اينها را به گردن مردم مى اندازم و آنها را به سمت خويش مى كشم و به دام مى اندازم . روز گذشته يكى از طنابهاى محكم را به گردن شيخ انداختم و او را از اتاقش ‍ تا اواسط كوچه اى كه منزل شيخ در آن است كشيدم ، ولى افسوس كه از دستم رها شد و برگشت . صبح نزد شيخ آمدم و خواب شب گذشته را برايش نقل كردم ، فرمود، شيطان راست گفته است ، زيرا آن ملعون ديروز مى خواست كه مرا فريب دهد كه با لطف خدا از دستش گريختم . ديروز پول نداشتم و اتفاقا چيزى در منزل لازم شد، با خود گفتم يك ريال از مال امام زمان عليه السلام نزدم موجود است و هنوز وقت صرفش نرسيده ، آن را به عنوان قرض برمى دارم و سپس اداء خواهم كرد. يك ريال را برداشتم و از منزل خارج شدم ، همينكه خواستم آن چيز مورد نياز را بخرم ، با خود گفتم : از كجا كه من بتوانم اين قرض را بعدا اداء كنم ؟ در همين ترديد بودم كه ناگهان تصميم گرفتم به منزل برگردم . چيزى نخريدم و به خانه برگشتم و آن پول را سر جاى خودش گذاشتم .(301) 4 - غذاى خليفه ! روزى در مجلس (هارون الرشيد) (پنجمين خليفه عباسى ) كه جمعى از اشراف حاضر بودند صحبت از بهلول و ديوانگى او شد. هنگام خوردن غذا، سفره سلطنتى پهن شد، يك ظرف غذاى مخصوص در جلو هارون گذارند. هارون غذاى خود را به يكى از غلامان داد و گفت : اين غذا را براى بهلول ببر، تا شايد بهلول را جذب خود كند. وقتى غلام غذا را نزد بهلول كه در خرابه اى نشسته بود گذاشت ، ديد چند سگ در چند قدمى ، لاشه الاغى را دارند مى درند و مى خورند. بهلول غذا را قبول نكرد و به غلام گفت : اين غذا را نزد آن سگها بگذار، غلام گفت : اين غذاى مخصوص خليفه بوده و به احترام تو، برايت فرستاده است ، توهين به مقام خليفه نكن . بهلول گفت : آهسته سخن بگو كه اگر سگها هم بفهمند، از اين غذا نمى خورند (چه آن كه اموال در تصرف خليفه حلال و حرامش معلوم نيست ).(30
2) 5 - عقيل روزى (عقيل ) برادر (امام على ) عليه السلام از حضرتش ‍ درخواست كمك مالى كرد و گفت : من تنگدستم مرا چيزى بده . حضرت فرمود: صبر داشته باش تا ميان مسلمين تقسيم كنم ، سهميه ترا خواهم داد. عقيل اصرار ورزيد، امام به مردى گفت : دست عقيل را بگير و ببر در ميان بازار، بگو قفل دكانى را بشكند و آنچه در ميان دكان است بردارد. عقيل در جواب گفت : مى خواهى مرا به عنوان دزدى بگيرند. امام فرمود: پس تو مى خواهى مرا سارق قرار دهى كه از بيت المال مسلمين بردارم و به تو بدهم ؟ عقيل گفت : پيش معاويه مى رويم ، فرمود: خود دانى عقيل پيش معاويه رفت و از او تقاضاى كمك كرد. معاويه او را صد هزار درهم داد و گفت : بالاى منبر برو بگو على عليه السلام با تو چگونه رفتار كرد و من چه كردم . عقيل بر منبر رفت و پس از سپاس و حمد خدا گفت : مردم من از على عليه السلام دينش را طلب كردم مرا كه برادرش بود رها كرد و دينش را گرفت ، ولى از معاويه درخواست نمودم مرا بر دينش مقدم داشت .(303)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پزشکیان: هزینۀ تمام‌شدۀ بنزین ۸۰۰۰ تومان است 🔹یکی دیگر از چالش‌های موجود اصلاح در یارانه‌های انرژی است. میزان مصرف بنزین در سال جاری حدود ۴۰ درصد بالاتر از سال ۱۳۹۸ می‌باشد این در حالیست که رشد جمعیت و درآمد ملی بسیار کمتر از این است . 🔹امروز هزینۀ تمام‌شدۀ بنزین بدون لحاظ قیمت نفت که شامل هزینۀ پالایش، هزینۀ حمل فرآورده و هزینۀ جایگاه، حدود ۸۰۰۰ تومان می‌باشد. 🔹امسال حدود ۹۰ هزار میلیارد تومان و در صورت ادامه وضع موجود در سال آینده باید ۱۳۰ هزار میلیارد تومان واردات بنزین انجام شود و هر لیتر بنزین وارداتی بین ۳۰ تا ۴۰ هزار تومان هزینه دارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹پادشاه انگلیس پا شده رفته استرالیا (چون هنوز پادشاه استرالیا هم هست🙄) 🎙یکی از نماینده‌های استرالیا با عصبانیت داره میگه: اینجا سرزمین شما نیست. آنچه از ما دزدیدین رو پس بدین ... 🔺جالبه بدونید بومیان استرالیا توسط استعمارگران انگلیسی به‌عنوان نوعی حیوان دسته‌بندی می‌شدن! تا سال ۱۹۶۰ که سرانجام به‌عنوان انسان پذیرفته شدن!
کانال امام حسین (ع) - @karbalaaz.mp3
3.57M
🔸حرمت پنج چیز را نشکنید 🔹استاد رفیعی