eitaa logo
قرارگاه مجازی عمار
108 دنبال‌کننده
10 عکس
39 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
loyi pastor.darestani.mp3
3.17M
﷽؛ 👈 حاج آقا دارستانی صَلِّ عَلی وَ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواهشا با دقت گوش کنید سخنان دکتر عزیزی بسیار جالب و آموزنده است. 👌 🟣شما مادر پدرها با دقّت گوش کنید.🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ برشی از فیلم هالیوودی W2008 به کارگردانی الیور استون 📌رمزگشایی از دلیل اصلی ایجاد بحران‌ها در غرب آسیا (خاورمیانه) و اقدامات شرورانه آمریکا علیه ایران ➖خیلی قدیمیه➖ تحلیل دقیقتر الهیات یهودی هست گرفتن اسراییل بزرگ
20 : پدر و مادر قال الله الحكيم : (فلا تقل لهما اف و لاتنهر هما :به پدر و مادر حتى اف نگوئيد و نهيب نزنيد(179) قال رسول الله صلى الله عليه و آله : (بر الوالدين اءفضل من الصلاة و الصوم و الحج و المعرة والجهاد فى سبيل الله . :نيكى به پدر و مادر از نماز و حج و عمره و جهاد در راه خدا برتر است .(180) شرح كوتاه : در قرآن بعد از توحيد، خداوند به اين موضوع بسيار دقيق يعنى نيكى به پدر و مادر را متذكر شد، و آنقدر اهميت داد، تا جائى كه فرمود: (به آنها اف (يعنى ناخوشى ، يا تو) نبايد گفت و بانگ بر آنها نبايد زد و به گفتار نيك و خوش با آنها رفتار كرد.) با توجه به نكات فوق هر نوع آزردن پدر و مادر احترام و نيكى نسبت به آنان واجب است . كسانى كه بخاطر جوانى يا احساساتى شدن و غضب احيانا موجب اذيت پدر و مادر را فراهم كردند، بايد رضايتشان را جلب كنند. كه عدم رضايت آنان موجب عواقب سوء مى شود و فرزندان آن شخص ‍ بعدا با او بدى مى كنند؛ و از نظر اخروى اگر براى هر ناراحتى يك در جهنم باز شود براى كسى كه اسباب سخط پدر و مادر را باز كرد بقول پيامبر صلى الله عليه و آله : دو در جهنم باز مى شود(181) 1 - رضايت مادر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بر بالين جوانى كه در حال مرگ بود، حاضر شد و فرمود: اى جوان كلمه توحيد (لا اله الا الله ) بر زبان بياور. جوان زبانش بند آمده بود و قادر بود اداى توحيد نبود. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خطاب به حاضرين فرمود: آيا مادر اين جوان در اينجا حاضر است ؟ زنى كه در بالاى سر جوان ايستاده بود گفت : آرى ، من مادر او هستم . رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آيا تو از فرزندت راضى و خشنود هستى ؟ گفت : نه ، من مدت شش سال است كه با او حرف نزده ام . فرمود: اى زن او را حلال كن و از او راضى باش ! گفت براى رضايت خاطر شما او را حلال كردم ، خداوند از او راضى باشد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رو به آن جوان نمود و كلمه توحيد را به او تلقين نمود. جوان بعد از رضايت مادر زبانش باز شد و به يگانگى خدا اقرار كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اى جوان چه مى بينى ؟ گفت : مردى بسيار زشت و بدبو را مشاهده مى كنم و اكنون گلوى مرا گرفته است . پيامبر دعائى به اين مضمون به جوان ياد داد و فرمود: بخوان : (اى خدايى كه عمل اندك را مى پذيرى و از گناه و خطاى بزرگ درمى گذرى از من نيز عمل اندك را بپذير و از گناه بسيار من درگذر، چرا كه تو بخشنده و مهربانى ). جوان دعا را آموخت و خواند؛ سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پرسيد: اكنون چه مى بينى ؟ گفت : اكنون مردى (ملكى ) را مى بينم كه صورتى سفيد و زيبا و پيكرى خوشبو و لباسى زيبا بر تن دارد و با من خوش ‍ رفتارى مى كند (بعد از دنيا رحلت كرد).(182) 2- همنشين حضرت موسى عليه السلام روزى حضرت موسى عليه السلام در ضمن مناجات به پروردگار عرض كرد: خدايا مى خواهم همنشينى را كه در بهشت دارم ببينم كه چگونه شخصى است ! جبرئيل بر او نازل شد و گفت : يا موسى عليه السلام قصابى كه در فلان محل است همنشين تو است . حضرت موسى به درب دكان قصاب آمده ، ديد جوانى شبيه شبگردان مشغول فروختن گوشت است . شب كه شد جوان مقدارى گوشت برداشت و به سوى منزل روان گرديد. موسى عليه السلام از پى او تا درب منزلش آمد و به او گفت : مهمان نمى خواهى ؟ گفت : بفرمائيد، موسى عليه السلام را به درون خانه برد. حضرت ديد جوان غذائى تهيه نمود، آنگاه زنبيلى از طبقه فوقانى به زير آورد، پيرزنى كهنسال را از درون زنبيل بيرون آورد و او را شستشو داد، غذا را با دست خويش به او خورانيد. موقعى كه خواست زنبيل را به جاى اول بياويزد پيرزن كلماتى كه مفهوم نمى شد حركت نمود؛ بعد جوان براى حضرت موسى عليه السلام غذا آورد و خوردند. موسى عليه السلام سوال كرد حكايت تو با اين پيرزن چگونه است ؟ عرض ‍ كرد: اين پيرزن مادر من است ، چون وضع مادى ام خوب نيست كه كنيزى برايش بخرم خودم او را خدمت مى كنم . پرسيد: آن كلماتى كه به زبان جارى كرد چه بود؟ گفت : هر وقت او را شستشو مى دهم و غذا به او مى خورانم مى گويد: خدا ترا ببخشد و همنشين و هم درجه حضرت موسى در بهشت كند موسى عليه السلام فرمود: اى جوان بشارت مى دهم به تو كه خداوند دعاى او را درباره ات مستجاب گردانيده است ، جبرئيل به من خبر داد كه در بهشت تو همنشين من هستى .(183) 3- جريح در بنى اسرائيل عابدى بود كه او را (جريح ) مى گفتند در صومعه خود عبادت خدا مى كرد. روزى مادرش به نزد او آمد در وقتى كه نماز مى خواند، او جواب مادر را نگفت . با دوم مادر آمد و او جواب نگفت . بار سوم مادر آمد و او را خواند جواب نشنيد. مادر گفت از خداى مى خواهم ترا يارى نكند! روز ديگر زن زناكارى نزد صومعه او آمد و در آنجا وضع حمل نمود و گفت : اين بچه را از جريح بهم رسانيده ام .
مردم گفتند: آن كسى كه مردم را به زنا ملامت مى كرد خود زنا كرد. پادشاه امر كرد وى را به دار آويزند. مادر جريح آمد و سيلى بر روى خود مى زد. جريح گفت : ساكت باش از نفرين تو به اين بلا مبتلا شده ام . مردم گفتند: اى جريح از كجا بدانيم كه راست مى گوئى ؟ گفت : طفل را بياوريد، چون آوردند دعا كرد و از طفل پرسيد پدر تو كيست ؟ آن طفل به قدرت الهى به سخن آمد و گفت : از فلان قبيله ، فلان چوپان پدرم است . جريح بعد از اين قضيه از مرگ نجات پيدا كرد و سوگند خورد كه هيچگاه از مادر خود جدا نشود و او را خدمت كند.(184) 4- دلاك و خدمت پدر عالم ثقه (شيخ باقر كاظمى ) مجاور نجف اشرف از شخص صادقى كه دلاك بود نقل كرد كه او گفت : مرا پدر پيرى بود كه در خدمتگذارى او كوتاهى نمى كردم ، حتى براى او آب در مستراح حاضر مى كردم و مى ايستادم تا بيرون بيايد؛ و هميشه مواظب خدمت او بودم مگر شب چهارشنبه كه به مسجد سهله مى رفتم ، تا امام زمان عليه السلام را ببينم . شب چهارشنبه آخرى براى من ميسر نشد مگر نزديك مغرب ، پس تنها و شبانه راه افتادم . ثلث راه باقى مانده بود و شب مهتابى بود، ناگاه شخص اعرابى را ديدم كه بر اسبى سوار است و رو به من كرد. در نفسم گفتم : زود است اين عرب مرا برهنه كند. چون به من رسيد به زبان عربى محلى را من سخن گفت و از مقصد من پرسيد! گفتم : مسجد سهله مى روم . فرمود: با تو خوردنى همراه است ؟ گفتم : نه ، فرمود: دست خود را داخل جيب كن ! گفتم : چيزى نيست ، باز با تندى فرمود: خوردنى داخل جيب تو است ، دست در جيب كردم مقدارى كشمش يافتم كه براى طفل خود خريده بودم و فراموش كردم به فرزندم بدهم . آنگاه سه مرتبه فرمود: وصيت مى كنم پدر پير خود را خدمت كن ، آنگاه از نظرم غائب شد. بعد فهميدم كه او امام زمان عليه السلام است و حضرت حتى راضى نيست كه شب چهارشنبه براى رفتن به مسجد سهله ، ترك خدمت پدر كنم .(185) 5 - كتك به پدر (ابوقحافه ) پدر ابوبكر از دشمنان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بود. روزى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را فحش داد، پسرش ابوبكر پدر را گرفت و بر ديوار كوبيد. اين خبر به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيد؛ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ابوبكر را طلبيد و به او فرمود: با پدرت چنين كردى ؟ ابوبكر گفت : آرى . پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: برو ولى با پدر، چنين رفتار را انجام نده .(186)
33 : حلال و حرام قال الله الحكيم : (يا ايها الناس كلو مما فى الارض حلالا طيبا :اى مردم از آن چه در زمين حلال و پاكيزه است را تناول كنيد)(296) قال الكاظم عليه السلام : ان الحرام لاينمى و ان نمى لم يبارك فيه :حرام نمو نمى كند و اگر نمو كند مبارك نخواهد بود)(297) شرح كوتاه : خوردن حلال عاقبت بخيرى و عافيت همراه دارد، و انبياء و اولياء هيچگاه حرام نمى خوردند، و امت خودشان را به كسب حلال و پرهيز از حرام سفارش مى كردند. حرام خورى قلب را قسى مى كند كه بزرگترين مرض براى قلب است حتى اثرش در نسل و دودمان ظاهر مى گردد، و با خدا سر جنگ پيدا مى كند!! كسى كه آخرش به چند متر كفن و قبرى احتياج دارد چرا حرام جمع كند و براى ديگران بگذارد و وزر و وبال آنان هم بشود. اما در طلب حلال از پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است كه عبادت هفتاد جزء دارد افضل آن طلب حلال است (298) كه باعث نورانيت قلب ، و قبولى عبادات مى شود و انسان هميشه در حافظت حق تعالى مى باشد. 1 - يهود و غذاى حرام هنگامى كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله هفت ساله بود، يهوديان (كه نشانه هايى از پيامبرى را در او ديدند در صدد بعضى امتحانات برآمدند) با خود گفتند: ما در كتابهايمان خوانده ايم كه پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام از غذاى حرام و شبهه ، دورى مى نمايد خوب است او را امتحان كنيم ، بنابراين مرغى را دزديدند و براى حضرت ابوطالب فرستادند تا همه به عنوان هديه بخورند، همه خوردند غير پيامبر صلى الله عليه و آله كه به آن دست نزد. علت اين كار را پرسيدند، حضرتش در پاسخ فرمود: اين مرغ حرام است و خداوند مرا از حرام نگه مى دارد. پس از اين ماجرا، مرغ همسايه را گرفته و نزد ابوطالب فرستادند، به خيال اينكه بعد پولش را به صاحبش بدهند. ولى آن حضرت باز هم ميل ننمود و فرمود: اين غذا شبهه ناك است . وقتى يهود از اين جريان اطلاع يافتند، گفتند: اين كودك داراى مقام و منزلت بزرگى خواهد بود.(299) 2 - طبق حرام ايامى كه (امام باقر) عليه السلام در حبس (منصور دوانيقى ) (دومين خليفه عباسى ) بود غذا كم ميل مى كردند. روزى يكى از زنهاى صالحه كه دوستدار اهل بيت بود، دو عدد نان از حلال درست كرد و به نزد امام فرستاد تا ميل كند. زندانبان به امام عرض كرد: فلان زن صالحه كه دوستدار شماست اين دو عدد نان را به رسم هديه فرستاده و سوگند مى خورد كه از حلالست و التماس دارد كه امام آن را تناول كند. امام قبول نفرمود و به نزد آن زن فرستاد و فرمود: او را بگوئيد كه ما مى دانيم طعام تو حلال است ، اما چون بر طبق حرام پيش ما فرستادى ، خوردن آن ما را روا نيست .(300) 3 - دام شيطان يكى از شاگردان (آية الله شيخ مرتضى انصارى ) مى گويد: در دورانى كه در نجف اشرف نزد شيخ به تحصيل مشغول بودم ، شبى شيطان را در خواب ديدم كه بندها و طنابهاى متعددى در دست داشت . از شيطان پرسيدم اين بندها براى چيست ؟ گفت : اينها را به گردن مردم مى اندازم و آنها را به سمت خويش مى كشم و به دام مى اندازم . روز گذشته يكى از طنابهاى محكم را به گردن شيخ انداختم و او را از اتاقش ‍ تا اواسط كوچه اى كه منزل شيخ در آن است كشيدم ، ولى افسوس كه از دستم رها شد و برگشت . صبح نزد شيخ آمدم و خواب شب گذشته را برايش نقل كردم ، فرمود، شيطان راست گفته است ، زيرا آن ملعون ديروز مى خواست كه مرا فريب دهد كه با لطف خدا از دستش گريختم . ديروز پول نداشتم و اتفاقا چيزى در منزل لازم شد، با خود گفتم يك ريال از مال امام زمان عليه السلام نزدم موجود است و هنوز وقت صرفش نرسيده ، آن را به عنوان قرض برمى دارم و سپس اداء خواهم كرد. يك ريال را برداشتم و از منزل خارج شدم ، همينكه خواستم آن چيز مورد نياز را بخرم ، با خود گفتم : از كجا كه من بتوانم اين قرض را بعدا اداء كنم ؟ در همين ترديد بودم كه ناگهان تصميم گرفتم به منزل برگردم . چيزى نخريدم و به خانه برگشتم و آن پول را سر جاى خودش گذاشتم .(301) 4 - غذاى خليفه ! روزى در مجلس (هارون الرشيد) (پنجمين خليفه عباسى ) كه جمعى از اشراف حاضر بودند صحبت از بهلول و ديوانگى او شد. هنگام خوردن غذا، سفره سلطنتى پهن شد، يك ظرف غذاى مخصوص در جلو هارون گذارند. هارون غذاى خود را به يكى از غلامان داد و گفت : اين غذا را براى بهلول ببر، تا شايد بهلول را جذب خود كند. وقتى غلام غذا را نزد بهلول كه در خرابه اى نشسته بود گذاشت ، ديد چند سگ در چند قدمى ، لاشه الاغى را دارند مى درند و مى خورند. بهلول غذا را قبول نكرد و به غلام گفت : اين غذا را نزد آن سگها بگذار، غلام گفت : اين غذاى مخصوص خليفه بوده و به احترام تو، برايت فرستاده است ، توهين به مقام خليفه نكن . بهلول گفت : آهسته سخن بگو كه اگر سگها هم بفهمند، از اين غذا نمى خورند (چه آن كه اموال در تصرف خليفه حلال و حرامش معلوم نيست ).(30
2) 5 - عقيل روزى (عقيل ) برادر (امام على ) عليه السلام از حضرتش ‍ درخواست كمك مالى كرد و گفت : من تنگدستم مرا چيزى بده . حضرت فرمود: صبر داشته باش تا ميان مسلمين تقسيم كنم ، سهميه ترا خواهم داد. عقيل اصرار ورزيد، امام به مردى گفت : دست عقيل را بگير و ببر در ميان بازار، بگو قفل دكانى را بشكند و آنچه در ميان دكان است بردارد. عقيل در جواب گفت : مى خواهى مرا به عنوان دزدى بگيرند. امام فرمود: پس تو مى خواهى مرا سارق قرار دهى كه از بيت المال مسلمين بردارم و به تو بدهم ؟ عقيل گفت : پيش معاويه مى رويم ، فرمود: خود دانى عقيل پيش معاويه رفت و از او تقاضاى كمك كرد. معاويه او را صد هزار درهم داد و گفت : بالاى منبر برو بگو على عليه السلام با تو چگونه رفتار كرد و من چه كردم . عقيل بر منبر رفت و پس از سپاس و حمد خدا گفت : مردم من از على عليه السلام دينش را طلب كردم مرا كه برادرش بود رها كرد و دينش را گرفت ، ولى از معاويه درخواست نمودم مرا بر دينش مقدم داشت .(303)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پزشکیان: هزینۀ تمام‌شدۀ بنزین ۸۰۰۰ تومان است 🔹یکی دیگر از چالش‌های موجود اصلاح در یارانه‌های انرژی است. میزان مصرف بنزین در سال جاری حدود ۴۰ درصد بالاتر از سال ۱۳۹۸ می‌باشد این در حالیست که رشد جمعیت و درآمد ملی بسیار کمتر از این است . 🔹امروز هزینۀ تمام‌شدۀ بنزین بدون لحاظ قیمت نفت که شامل هزینۀ پالایش، هزینۀ حمل فرآورده و هزینۀ جایگاه، حدود ۸۰۰۰ تومان می‌باشد. 🔹امسال حدود ۹۰ هزار میلیارد تومان و در صورت ادامه وضع موجود در سال آینده باید ۱۳۰ هزار میلیارد تومان واردات بنزین انجام شود و هر لیتر بنزین وارداتی بین ۳۰ تا ۴۰ هزار تومان هزینه دارد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹پادشاه انگلیس پا شده رفته استرالیا (چون هنوز پادشاه استرالیا هم هست🙄) 🎙یکی از نماینده‌های استرالیا با عصبانیت داره میگه: اینجا سرزمین شما نیست. آنچه از ما دزدیدین رو پس بدین ... 🔺جالبه بدونید بومیان استرالیا توسط استعمارگران انگلیسی به‌عنوان نوعی حیوان دسته‌بندی می‌شدن! تا سال ۱۹۶۰ که سرانجام به‌عنوان انسان پذیرفته شدن!
کانال امام حسین (ع) - @karbalaaz.mp3
3.57M
🔸حرمت پنج چیز را نشکنید 🔹استاد رفیعی
نهج البلاغه خطبه 7 - توصیف پيروان شيطان و من خطبة له عليه‌السلام يذم فيها أتباع الشيطان اِتَّخَذُوا اَلشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلاَكاً منحرفان، شيطان را معيار كار خود گرفتند، وَ اِتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً و شيطان نيز آنها را دام خود قرار داد فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ و در دل‌هاى آنان تخم گذارد، وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِي حُجُورِهِمْ و جوجه‌هاى خود را در دامانشان پرورش داد. فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ با چشم‌هاى آنان مى‌نگريست و با زبان‌هاى آنان سخن مى‌گفت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 حاجت دنیایی داری از امام جواد (ع) بگیر استاد مسعود عالی
84 : مرگ قال الله الحكيم : (كل نفس ذائقة الموت ) (آل عمران : آيه 185) : هر نفسى چشنده مرگ خواهد بود. قال رسول الله صلى الله عليه و آله : كفى بالموت واعظا شرح كوتاه : ياد مرگ شهوات نفسانى را مى ميراند و ريشه هاى غفلت را قطع مى كند و آتش حرص را خاموش مى كند و دنيا را در نظر كوچك مى نمايد. مرگ اول منزل از منازل آخرت و آخر منازل از منازل دنياست . خوش بحال كسى كه ورودش به منزل اول مورد تكريم واقع شود، و خوش بحال شخصى كه آخر منزل از منازل دنيا يعنى قبر برايش نيكوتر از گذشته باشد. مخلصين به موت مشتاق و مجرمين از آن كراهت دارند. در حالى كه آدمى موت را دور مى پندارد بسيار به انسان نزديك است و انسان چون همدم لذات است ، دوست ندارد از مظاهر دنيا دل بكند، و لذا ترك دنيا يعنى جان دادن ، سخت ترين لحظات براى خيلى ها به حساب مى آيد.(719) 1- پيرمرد 150 ساله سعدى گويد: در مسجد جامع دمشق با دانشمندان مشغول مناظره و بحث بودم ، ناگاه جوانى به مسجد آمد و گفت : در ميان شما چه كسى فارسى مى داند؟ همه حاضران اشاره به من كردند، به آن جوان گفتم : خير است ، گفت : پيرمردى 150 ساله در حال جان كندن است ، و به زبان فارسى صحبت مى كند، ولى ما كه فارسى نمى دانيم ، نمى فهميم چه مى گويد، اگر لطفى كنى و قدم رنجه بفرمائى ، به بالينش ثواب كرده اى شايد وصيتى كند، تا بدانيم چه وصيت كرده است . من برخواستم و همراه آن جوان به بالين آن پيرمرد رفتم ، ديدم مى گويد: چند نفسى به مراد دل مى كشم ، افسوس كه راه نفس گرفته شد، افسوس كه در سفر عمر زندگانى هنوز بيش از لحظه اى بهره نبرده بوديم و لقمه اى نخورده بوديم كه فرمان رسيد، همين قدر بس است . آرى با اينكه 150 سال از عمرش رفته بود، تاءسف مى خورد كه عمرى نكرده ام حرفهاى او را به عربى براى دانشمندان ترجمه كردم ، آنها تعجب كردند كه با آن همه عمر دراز باز برگذر دنياى خود تاءسف مى خورد. به آن پيرمرد در حال مرگ گفتم . حالت چگونه است ؟ گفت : چه گويم كه جانم دارد از وجودم مى رود.! گفتم : خيال مرگ نكن و خيال را بر طبيب چيره نگردان ، كه فيلسوفهاى يونان گفته اند: (مزاج هر چند معتدل و موزون باشد نبايد به بقاء اعتماد كرد، و بيمارى گرچه وحشتناك باشد دليل كامل بر مرگ نيست ) اگر بفرمائى طبيبى را به بالين تو بياورم تا تو را درمان كند؟ چشمانش را گشود و خنديد و گفت : پزشك زيرك ، بيمار را با حال وخيم ببيند، به نشان تاءسف دست بر هم سايد، وقتى كه استقامت مزاج دگرگون شد نه افسون (دعا) و نه درمان هيچكدام اثر نبخشد.(720) 2- گفتگوى هنگام مرگ بلال حبشى مؤ ذن پيامبر صلى الله عليه و آله ، هنگامى كه رنجور شد و در بستر مرگ قرار گرفت ، همسرش در بالين او نشست و گفت : واحسرتا كه مبتلا شدم ! بلال گفت : بلكه موقع شور و شادى است ، تاكنون رنجور بودم و تو چه مى دانى كه مرگ در زندگانى خوش است ؟ همسر گفت : هنگام فراق فرا رسيده است . بلال فرمود: هنگام وصال فرا رسيده است . همسرش گفت : امشب به ديار غريبان مى روى ، فرمود: جانم به وطن اصلى مى رود. همسر گفت : واحسرتا، او فرمود، يا دولتاه ، همسر گفت : تو را از اين پس كجا بينم ؟ فرمود: در حلقه خاصان الهى ، همسرش عرض كرد: دريغا كه با رفتن تو، خانه بدن و خانمان ما ويران مى گردد! فرمود: اين كالبد مانند ابر مى باشد كه لحظاتى به هم پيوند و بعد از هم گسيخته مى شود.(721) 3- فرشته مرگ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در شب معراج ، خداوند مرا به آسمانها سير مى داد، در آسمان فرشته اى را ديدم كه لوحى از نور در دستش ‍ بود، و آنچنان به آن توجه داشت كه به جانب راست و چپ نگاه نمى كرد و مانند شخص غمگين ، در خود فرو رفته بود، به جبرئيل گفتم : اين فرشته كيست ؟ گفت : اين فرشته مرگ (عزرائيل ) است كه به قبض روحها اشتغال دارد گفتم : مرا نزد او ببر، تا با او سخن بگويم ، جبرئيل مرا نزدش برد، به او گفتم : اى فرشته مرگ آيا هر كسى كه مرده يا در آينده مى ميرد روح او را تو قبض ‍ كرده اى و يا قبض مى كنى ؟ گفت : آرى ، گفتم : خودت نزد آنها حاضر مى شوى ؟ گفت : آرى خداوند همه دنيا را همچنان در تحت اختيار و تسلط من قرار داد، همچون پولى كه در دست شخصى باشد، و آن شخص ، آن پول را در دستش هرگونه كه بخواهد جابجا نمايد. هيچ خانه اى در دنيا نيست مگر اينكه در هر روز پنج بار به آن خانه سر مى زنم ، وقتى كه گريه خويشان مرده را مى شنوم به آنها مى گويم : گريه نكنيد من باز مكرر به سوى شما مى آيم تا همه شما را از اين دنيا ببرم .(722) 4- علامه مجلسى سيد نعمت الله جزائرى شاگرد مقرب علامه مجلسى گويد: من با استادم مجلسى قرار گذاشتم هر كدام زودتر از دنيا برويم به خواب ديگرى بيائيم تا بعضى قضايا منكشف شود. بعد از اينكه استادم از دنيا رفت بعد از هفت روز كه مراسم فاتحه تمام شد، اين معاهده به
يادم آمد و رفتم سر قبر علامه مجلسى ، قدرى قرآن خواندم و گريه كردم و مرا خواب ربود و در عالم رؤ يا استاد را با لباس زيبا ديدم كه گويا از ميان قبر بيرون شده .! فهميدم او مرده است و انگشت ابهام او را گرفتم و گفتم : وعده كه دادى وفا كن و قضاياى قبل از مردن و بعد از مردن را برايم تعريف كن . فرمود: چون مريض شدم و مرض بحدى رسيد كه طاقت نداشتم ، گفتم : خدايا ديگر طاقت ندارم و به رحمت خود فرجى برايم كن . در حال مناجات ديدم شخص جليلى (فرشته ) آمد به بالين من و نزد پايم نشست و حالم را پرسيد و من شكوه خود را گفتم ، آن ملك دستش را گذاشت به انگشت پاهايم و گفت : آرام شدى ؟ گفتم : آرى ، همينطور دست را يواش يواش به طرف سينه بالا مى كشيد و دردم آرام مى گرفت ، چون به سينه ام رسيد، جسد من افتاد روى زمين و روحم در گوشه اى به جسدم نظر مى كرد. اقارب و دوستان و همسايگان آمدند و اطراف جسد من گريه مى كردند و ناله مى زدند، روحم به آنها مى گفت : من ناراحت نيستم من حالم خوب است چرا گريه مى كنيد، كسى حرفم را نمى شنيد. بعد آمدند جنازه را بردند غسل و كفن و نماز بجاى آوردند و جسدم را درون قبر گذاشتند، ناگاه منادى ندا كرد اى بنده من ، محمد باقر براى امروز چه مهيا كردى ؟ من آنچه از نماز و روزه و موعظه و كتاب و... را شمردم ، مورد قبول نشد، تا اينكه عملى يادم آمد، كه مردى را به خاطر بدهكارى در خيابان مى زدند و او مؤ من بود و من بدهكارى او را دادم و از دست مردم او را نجات دادم ، آن را عرض كردم . خداوند به خاطر اين عمل خالص همه اعمالم را قبول و مرا به بهشت (برزخ ) داخل نمود.(723) 5- مالك اشتر چون مالك اشتر از طرف امام على عليه السلام به حكومت مصر منصوب گرديد معاويه انديشيد اگر مالك اشتر به مصر آيد براى شاميان سخت شود، لذا عده اى را ماءمور كرد تا در راه كوفه به مصر با زهر دادن او را مسموم و از بين ببرد. و به اين حيله معاويه ، مالك را با شربت (عسل ) مسموم كردند و از دنيا رحلت كرد. وقتى خبر شهادت مالك به معاويه رسيد گفت : على عليه السلام دو دست داشت (724) يكى بر صفين يعنى عمار ياسر و ديگرى امروز يعنى مالك اشتر قطع شد. چون خبر شهادت مالك به امام رسيد فرمود: انا لله و انا اليه راجعون ، و مرگ مالك از مصائب تاريخ است . جماعتى بعد از مرگ مالك خدمت امام آمدند ديدند كه امام دست بر دست مى سايد و افسوس مى خورد و مى فرمايد: (بخدا قسم مرگ تو اى مالك جمعيت زيادى را شكست و بسيارى (از مردم شام ) را خوشحال كرد، گريه كننده گان بايد بر امثال مالك بگريند، مگر موجودى مانند مالك متصور مى شود؟)(725)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 بدون تعارف با بانوی تبریزی که با اهدای سرویس طلای میلیاردی، حامی جبهه مقاومت در فلسطین و لبنان شد
حضرت فاطمه عليها السلام : إذا حُشِرتُ يَومَ القِيامَةِ أشفَعُ عُصاةَ اُمَّةِ النَّبِيِّ صلي الله عليه و آله ؛ حضرت فاطمه عليها السلام : آن گاه كه در روز قيامت برانگيخته شوم ، گناهكاران امّت پيامبر اسلام را شفاعت خواهم كرد . . إحقاق الحقّ ، ج 19 ، ص 129 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ نقدی در مورد تلاش دولت برای گران کردن بنزین این، به ابتذال کشیدن مفهوم عدالت است که اجازه دهیم عده‌ای از رانت ناشی از سیطره بر انفال و گران‌سازی ارز، کا‌خ‌نشین شوند و بعد، مدعی شویم که می‌خواهیم گاز و بنزین را گران کنیم تا کاخ‌نشینان از گاز ارزان برای گرمایش استخرشان و بنزین ارزان برای خودروهای متعددشان بهره‌مند نشوند..
کتاب کافی حدیث شماره 1074 1- مـُحـَمَّدُ بـْنُ يـَحـْيـَي عـَنْ أَحـْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَي عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حُمَيْدٍ وَ جـَابـِرٍ الْعـَبـْدِيِّ قـَالَ قـَالَ أَمـِيـرُ الْمُؤْمِنِينَ(علیه السلام) إِنَّ اللَّهَ جَعَلَنِي إِمَاماً لِخَلْقِهِ فَفَرَضَ عَلَيَّ التَّقـْدِيـرَ فـِي نـَفـْسِي وَ مَطْعَمِي وَ مَشْرَبِي وَ مَلْبَسِي كَضُعَفَاءِ النَّاسِ كَيْ يَقْتَدِيَ الْفَقِيرُ بِفَقْرِي وَ لَا يُطْغِيَ الْغَنِيَّ غِنَاهُ اميرالمؤمنين(علیه السلام) فرمود: خدا مرا پيشواي خلقش قرار داد، و بر من واجب ساخت كه درباره خود و خوراك و نوشابه و پوشاكم، مانند مردم ضعيف و مستمند، بر خود تنگ گيرم، تا فقير از فقير من پيروي كند و ثروتمند به وسيله ثروتش سركشي و طغيان ننمايد. شرح: مقصود از امور مربوط به خود، كارهاي شخصي و كسب و مملكت داري امامست كه مانند متكبران خود خواه نباشد كه در همه كارها به نوكران و خدمتگزاران دستور مي دهند بلكه مانند فقرا و ناتوانان زندگي كند، تا فقرا از او پيروي كنند، يعني به فقر و تنگدستي خود، راضي و خرسند شوند و ثروتمندان با خود بگويند: اگر ثروت مايه فضيلت بود، خدا آن را به پيشواي ما عطا مي كرد.