eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23هزار دنبال‌کننده
847 عکس
1.4هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸‌•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸‌•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸•°•🌸 🌸•°•🌸 🌸 ✨﷽✨ ♥ بہ قلم ✍ : - ولی این رفتارت به قیمت از هم پاشیده شدن عروسیمون تموم شد ، اگر به من توضیح می‌دادی حداقلش این بود که هر چقدر هم که ناراحت بودم نمیذاشتم وحید بفهمه دیگه گریه امونش نداد ، بلند شد و رفت سمت ظرفشویی کلافه دستی به صورتم کشیدمو منم بلند شدمو درو قفل کردم و رفتم جلو و شیر آبو بستم - منو نگاه کن مریم نگام نکرد ؛ از شونه‌هاش گرفتمو چرخوندمش به سمت خودم ، دستامو قاب صورتش کردمو گفتم : من همون شب که رفته بودید مبل بگیرید اگه یادت باشه بهت زنگ زدم گفتم هیچی ارزش اینو نداره که تو رو بخاطرش منتظر بزارم ، به چی قسم بخورم برات که باورم کنی من باید هنوز چوب اشتباه خیلی سال پیشمو بخورم ؟؟؟ باید زندگیم بپاشه بخاطر اون اشتباه ؟ به خاطر دختری که اندازه ی یک تار موت دیگه برام ارزش نداره میخوای همه چی رو فراموش کنیو بزاری بری ؟ با لرزش چونش دیگه تاب نیاوردم و دستامو دور تنش حلقه کردم و سرشو روی سینم گذاشتم ، مقاومت نکرد انگار اونم مثل من ته دلش بیقرار بود تموم سعیمو کردم تا این بغض لعنتیو قورت بدم - هیچ چیز و هیچ کسی ارزش نداره که این چشمای قشنگت به خاطرشون بارونی بشه مگه برای اهل بیت - همه چی خراب شد امیر - درستش میکنم قربونت برم ، فقط تو خودتو از من دریغ نکن بمون مریم ... برام بمون - اگه بمونم ، ممکنه بعدها با هر بار یاد آوریه این روزا گند بزنم به زندگیت - عیبی نداره حقمه ، اونقدر تحمل میکنم تا بالاخره ی روزی به خودت بیای و ببینی از یادت رفته این ۱۵ روز بدون تو ، راه نفس نداشتم ... خواب نداشتم ... خوراک نداشتم ... آرامش نداشتم فقط باش مریم ، فقط باش اگه بدونم که پیشم میمونی ، جلوی هر کی که بخواد ازمن جدات کنه وایمیستم ، فقط باید مطمئن باشم که دلت راضیه به موندن - من نمیخوام وحیدو از دست بدم ، نمیخوام تو روی خانوادم وایستم دلم نمیخواد دیگه نداشته باشمشون همه حل شدنیه ، تو این ۱۵ روز روزی نشده که با یکی یکیشون حرف نزده باشم البته به جز وحید بقیه رو کم و بیش قانع کردم ، ولی در مورد وحید به زمان احتیاج داریم - واقعا نمیدونم ... ی دفعه با صدای خیلی بلندی ، چیزی خورد شد و زینب جیغ کشید - مریم : صدای چی بود ؟ - نمیدونم سریع درو باز کردمو رفتم بیرون و مریمم دنبالم اومد زینب از ترس گریه میکرد و پسرا هم ناراحت نگام میکردن - من : چی شده ؟ - امیر محمد : توپ خورد به پنجره - مگه قرار نشد تو خونه دیگه توپ بازی نکنید - امیرعلی : خاله مریم گفت اگه وسایل شکستنی رو بزاریم تو آشپزخونه اشکال نداره به مریم نگاه کردم ، اونقدر گریه کرده بود که چشماش و نوک بینیش قرمز بود - ببخشید من اجازه دادم میگم ... امیرحسین حالا که شیشه شکسته ، ی وقت سوسک نیاد تو خونه ، بعد بره ی جا تخم بزاره همه ی خونه رو سوسک برداره ؟؟؟!!! 😳 🌸اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸 ┄•●❥ @salambaraleyasin1401 🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴 ارتباط با ما https://eitaa.com/hoseiny110