❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍
🔹﷽🔹
#ࢪَنْجِ_عشـــق♥
بہ قلم ✍ : #میم_فࢪاهانے
#قسمت669
از بقیه عذرخواهی کردم و به همراه عمه رفتم اتاقمون
-عمه من برم یه دوش بگیرم
-میخوای بیام کمکت ؟
- نه خودم میتونم
- برو عمه جان منم برم بچهها رو بیارم ، شوهرت بچه های دو روزه رو وسط این همه جمعیت گذاشته ، از ذوقش نمیدونه چه کار داره میکنه ، مریض میشن اینطوری
- نه عمه نری چیزی بگیا
- واااا ... یعنی چی ؟
- ناراحتی پیش میاد ، بزار من به امیرحسین زنگ میزنم بهش میگم
از جیب بزرگ مانتوش گوشیشو درآورد و داد دستم
- خیله خب بیا با گوشی من تماس بگیر
خندم گرفت از این همه سرعت عمل!!!
بعد از اینکه به امیرحسین گفتم رفتم حمام ، وقتی اومدم بیرون بچهها کنار عمه روی تخت خوابیده بودن و عمه محو صورتشون بود
-نمیدونم این بچهها رو به این کوچولویی چطور مرخص کردن
- به خاطر اینکه الحمدلله هیچ مشکلی نداشتن ، بعدشم فلفل نبین چه ریزه ... پیشَلام قوی ان عمه جونی
لبخند پهنی رو لباش نشست
-خدا رو هزار مرتبه شکر حالا برای اینکه مامانشونم قوی باشه و همین اول کاری مریض نشه بیاد بشینه تا موهاشو خشک کنه
- وای نه زیر دلم تیر میکشه بزار دراز بکشم
- من به تو چه کار دارم تو درازتو بکش من موهاتو خشک میکنم
خلاصه نتونستم حریفش بشم و به محض اینکه دراز کشیدم سشوارو زد به پریز و شروع کرد به خشک کردن موهام و دیگه کوتاهم نمیاومد
تا بالاخره ضربهای به در خورد و امیرحسین با یاالهی اومد تو
خدا رو شکر مجبور شد دست از سرم برداره
- چیزی شده آقا امیرحسین
- نه عمه خانم چیزی نشده ، فقط اگه اجازه بدید یه صحبت کوچولو با مریم جان داشته باشم
💠اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه
┄•●❥ @salambaraleyasin1401
🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴
ارتباط با ما
https://eitaa.com/hoseiny110