❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍
🔹﷽🔹
#ࢪَنْجِ_عشـــق♥
بہ قلم ✍ : #مریم_فࢪاهانے
#قسمت670
- بله حتماً فقط پشت سرشو نکشیدم چون دراز کشیده بود
- عمههههه !
با اخمی بهم نگاه کرد و گفت سرما بخوری خوبه هوا سرده ، الان مامان سه تا بچه شدی باید حسابی مراقب خودت باشی آقا امیرحسین این نمیفهمه حتما سرشو خشک کنید
چشمام گرد شد ، امیرحسین سرشو انداخت پایینو با لبخندی گفت چشم عمه خانم
در که بسته شد امیرحسین درو قفل کرد و نشست کنارم
از ترس کنجکاوی بچهها به هر دری که میرسیدیم عادت کرده بودیم قفلش کنیم
قرآن و فلاکس آب جوشی که برای شیر خشک بچه ها آورده بود رو گذاشت روی عسلی کنار تخت
_خب ، عزیزِ من پاشه بشینه
_تو رو خدا تو دیگه عمه نشو خشک شده موهام
- پاشو مریم بانو جان ، ۵ دقیقه هم وقتتو نمیگیرم ؛ فقط به خاطر خشک کردن موهات نمیگم
_چی شده ؟
- هیچی گفتم آقا سید حسن بیاد تو گوش بچهها اذان بگه
_ عه چه عالی ، من اصلا یادم نبود اونقدر که تو فکر دخترمون بودم
_ مشکلی نیست ، عوضش حاجیت یادش بود
_ ممنون حاجی جون
گوشه ی لبش بالا رفت و موهامو از روی پیشونیم کنار زد
_ عزیزم ببین چند تا اسم گذاشتم لای این قرآن بلندشو باز کن ببینیم چی در میاد
_ینی چی ... همینطور سرخود نوشتی؟ پس من چی ؟
_ وایییی ... مریم نگو که برگشتیم سر خونه ی اولمون
بچهها به دنیا اومدن و من و تو هنوز اندر خمِ ی کوچه ایم
_مقصر شمایی ، کوتاه بیا که اندر خم نباشیم
_ من کوتاه بیام ؟؟
_ آره چی میشه مگه
خندید و دستی به گردنش کشید
_ ملت مسخرهمون میکنن ، خدا بهمون سه قلو داده ولی هنوز سر اسمشون موندیم و داریم چونه میزنیم
_ شما چونه میزنی نه من
_ داری زیر قولت میزنیا
کی موقع رفتن به بیمارستان گفت دیگه فرقی نمیکنه هر اسمی که من بزارم قبوله
_ امیرررررر
_ جانِ امیر
بین چقدر قشنگ صدام میکنی این لذتو از بچههامون نگیر
💠اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه
┄•●❥ @salambaraleyasin1401
🔴هرگونہ کپے حࢪام و پیگࢪد الهی و قانونی داردونویسنده به هیچ وجه راضی نیست🔴
ارتباط با ما
https://eitaa.com/hoseiny110