eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23.2هزار دنبال‌کننده
857 عکس
1.5هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 ❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 🔹﷽🔹 💞 بہ قلم ✍ : علی : واقعا بچه‌های آروم و خوش اخلاقین اما چشمت روز بد نبینه میثم ، رو دور گریه که می‌افتند دیگه باید نذر سفره حضرت ابوالفضل کنیم تا ساکت بشن اینو گفت و یه دفعه صدای جیغ امیر مهدی بلند شد بچه میثم با ماشین کوچولوش زده بود تو سرش _ علی : یا خدا شروع شد امیرحسین سریع از تو روروئکش بلندش کرد و بردش تو حیاط تا آرومش کنه _ امیر حالش خوبه ، طوریش نشده ؟ _ نه عزیزم خوبه نگران نباش برو پیش مهمونا آروم که شد ، میایم برگشتم تو پذیرایی که آرام گفت: شرمندم مریم جان حواسم نبود که نزدیک امیر مهدی شده _ این حرفا چیه عزیزم بچه است دیگه ، طوری نشده خدا رو شکر _ امیرعلی : عمو جایزه‌ها رو باز کنیم ؟ طفلیا از ذوق کادوهایی که براشون آورده بودند نمی‌رفتن تو حیاط بازی _ عمو احمد : بله عمو جون این مهمونی مهمونی شماست ، بیارید باز کنید بلکه دیگه برید ی ذره بازی کنید ، خسته شدید از بس نشستید بغل کادوها بچه‌ها کادوهاشونو باز میکردنو من تموم فکرم به وحید بود که تو ورزشگاه بعد از برد بچه‌ها پریده بود وسط و بغلشون کرده بود و انگار فقط من بودم که دیگه جایی تو دلش برام پیدا نمی‌شد با دست زدن همه به خودم اومدم و برق شادیو تو چشمای پسرامون دیدم و از ته دل خدا را شکر کردم که برامون این شادی رو رقم زده بود این برد برای امیر محمد خیلی لازم بود ؛ انگار اعتماد به نفسشو تازه پیدا کرده بود و نقطه آغازی شد برای پیشرفتش *** _ سلام آقای مهرآذر می‌تونم چند لحظه مزاحمتون بشم ؟ _ کارتون واجبه؟ _ از نظر من بله _ بفرمایید در خدمتم و اشاره کرد به اتاقش وارد اتاقش شدیم که دیدم برادرش (معاون شرکت) و پسرش (مدیر مالی) شرکت هم هستند _بگو دخترم _ اگر جلسه دارید من ی زمان دیگه مزاحم بشم _ نه دخترم گفتی کارت واجبه بگو منتظرم 🔹 🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه 🔹 ⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست. ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401