eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23.2هزار دنبال‌کننده
880 عکس
1.5هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 ❀❀ ⃟ٖٖٜ💍 ⃟ٖٖٜٖٜ💍 🔹﷽🔹 💞 بہ قلم ✍ : با اصرار زیاد ترنم آماده شدم و خواستیم بریم بیمارستان که بچه‌ها تو پذیرایی دورمو گرفتند _ امیرعلی : خاله ترنم مامانمو کجا می‌بری ؟ _ مامان تب و لرز داره عزیزم می‌بریمش بیمارستان سرم وصل کنه خوب بشه امیرمحمد که انگار هنوز از بیمارستان می‌ترسید گفت : بیمارستان چرا ، الان به داداش زنگ می‌زنم که زودتر بیاد خونه خودش براش وصل کنه _ ترنم : خاله جون داداش رفته مسافرت تا سه روز دیگه نمیاد خونه _ زینب :کجا رفته ... آلمان ؟ _ زینبم بابا رفته یه آدمی رو که خیلی بهش احتیاج داشت عمل کنه تا بتونه برگرده پیش بچه هاش _ چش بوده ؟ در حالیکه دندونام از لرزی که به جونم افتاده بود به هم میخورد گفتم : فقط تا این حد میدونیم که اگه بابا نمی‌رفت ممکن بود ازین دنیا بره _ زینب : خاله ترنم بابای من خیلی قویه که جون آدما رو نجات میده مگه نه ؟ با خاله شکوه چشم تو چشم شدم که اشکشو با گوشه ی روسریش پاک کرد _ ترنم : خوش به حالتون خاله جون ، که همچین بابای خیلی قویی دارید امیر مهدی که تازه شروع کرده بود به چهار دست و پا رفتن خودشو بهم رسوند و آویزون پام شد بی اختیار چشمام خیس اشک شد و خاله سریع بغلش کرد و گفت بیا اینجا ببینم عزیزکم مامان مریضه _ زودتر برید مریم جان الان اینا گریه می‌کنن دیگه نمی‌شه آرومشون کرد _ ممنونم خاله ببخشید مزاحم شما هم شدیم _ این حرفا چیه امیرحسین به من نگفت و گرنه ... اشاره کردم ادامه نده به خاطر حضور بچه ها _ برو خاله جون خیالت از بابت بچه ها راحت باشه الان لیلا و بچه هاشم میان شالی رو آورد و انداخت روی شونه‌ها که کمتر بلرزم ، تشکری کردمو با ترنم رفتیم بیمارستان و بعد از سرم زدن با یک کیسه دارو برگشتیم 🔹 🔹اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه 🔹 ⛔️کپےحࢪام ونویسنده به هیچ وجه راضی نیست. ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401