eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23.1هزار دنبال‌کننده
859 عکس
1.4هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم🤗 کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻 🍃🌻🍃🌻 ∞﷽∞ •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• "هم‌نفس‌علی" به ساعت نگاهی انداختم. دیگر حرف عروس و داماد باید تمام شده باشد، پس می‌شد به علی زنگ زد. گوشی‌ام را برداشتم و تماس گرفتم. بوق اول و دوم را رد کرد و سر سومی جواب داد. _یه لحظه... صدایش نامفهوم از پشت خط می‌آمد. اجازه گرفته بود تا به تلفنش جواب دهند. اوه اوه چه زمانی هم زنگ زدم!! صدای گرمش بعد از خش خشی آمد. _سلام حلما جان... _سلام خوبی؟ چی‌شد؟ بله رو گرفتین؟ دلم اضطراب بود. از ته دل آرزو می‌کردم جواب رد شنیده باشند و مازیار و سوگند برای هم شوند که... علی خندان، برج آرزو‌هایم را به خرابه تبدیل کرد. _دارن مازیار رو روی سرشون حلوا حلوا می‌کنن، جواب مثبت؟! جوری رفتار می‌کنن انگار از خداشون بوده مازیار دومادشون بشه! خنده‌ای زورکی کردم و در دلم برای سوگند آه کشیدم. حرف علی هنوز ادامه داشت. _میگما حلما... غمگین گفتم: _جان؟ _فکر کنم با این اوضاع باید عروسی ما و مازیار باهم بیوفته! نمی‌دانستم چه بگویم... شاید حکمت خدا این‌ بود. از طرفی خدا را شکر می‌کردم که به قلب مریضم رحم کرده و علی را بهم داده... از طرفی دلم برای سوگند می‌سوخت... •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• ✍🏻 ❌کپی ممنوع❌ 🌻🍃🌻🍃 🍃🌻🍃🌻🍃🌻