eitaa logo
سلام بر آل یاسین
23.1هزار دنبال‌کننده
860 عکس
1.5هزار ویدیو
5 فایل
🌾﴿خدایا مرا خرج کارۍ کن که بخاطرش مرا آفریدۍ﴾🌾 رمان آنلاین💫«رنج عشق»💫 هر رۅز دو پاࢪت تقدیم نگاھ مھربونتون میکنیم جمعه ها و روزهاۍ تعطیل پارت نداریم کانال دوم : @hanakhanum
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻 🍃🌻🍃🌻 ∞﷽∞ •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• بیشتر اصرار کردم. _خب یکی‌ش رو بگو. _اوصول دین می‌پرسی؟ چه میدونم؛ میتونه به خاطر زیاد غذا خوردن باشه، می‌تونه به خاطر قرصات باشه... با حرص گفتم: _یعنی ذهنت انقد پاستوریزه‌ست؟ گیج نگاهم کرد که زیر لب زمزمه کردم. _ببخشید مامانی، بابات خواب‌آلوئه یکم گیج می‌زنه. برگشتم طرف علی که دیدم چشم‌هایش صد و هشتاد درجه باز است و خیره خیره نگاهم می‌کند. آها فکر کنم بالاخره دو هزاری‌اش افتاد. لبخند شیرینی زدم که علی راست نشست. نگاه ناباورش در صورتم دنبال اطمینان بود. سرم را به تایید تکان دادم که چشم علی چراغانی شد. با خنده گفت: _جان من؟ حلما مرگ من راسته؟ سرم را باز تکان دادم. _هوم. پاشد ایستاد و چند قدم در خانه راه رفت. می‌خندید و دور خودش می‌چرخید. ناگهان خنده‌اش قطع می‌شد و با شک به من نگاه می‌کرد. باز که تاییدم را می‌گرفت‌، خوشحالی می‌کرد. مردانه می‌خندید و دور خودش می‌چرخید. بلند می‌گفت: _خدایا شکرت! خدایا ممنونتم! سمت من خیز برداشت که از ترس عقب رفتم. چشمانش دو دو می‌زد و له‌له! خودش را جلو کشید تا مهرش را جور دیگه به وجودم تزریق کند که عطر تنش در بینی‌ام پیچید و ناگهانی عق زدم. علی را با دست عقب راندم و جلوی دهانم را با دست گرفتم. دویدم سمت دستشویی که از عمق جان عق زدم. •••••••••∞•🍃🌻🍃•∞•••••••• ✍🏻 ❌کپی ممنوع❌ 🌻🍃🌻🍃 🍃🌻🍃🌻🍃🌻