هدایت شده از روشنگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴📽 سعید عابد، راننده قانونمدار اسنپ مهمان برنامه صبحگاهی شبکه 3 شد!☝️
🔺جزئیات ماجرای پیاده کردن زن بدحجاب از اسنپ به روایت خود راننده در پخش زنده تلویزیون
#اسنپ
🆘 @Roshangari_ir
🔆اظهارنظر فقهی آیتالله سیفی مازندرانی پیرامون افشای مفاسد اخلاقی و اجتماعی
بسمه تعالی
آیا مستند سازی از تظاهر به فساد و فحشاء در اماکن عمومی با دستور مسئولین قضائی جائز است؟
آیا این عمل تجسس و یا دخالت در امور دیگران محسوب میشود؟
آیا اقدام به تهیه فیلم و عکس از متظاهرین به فحشاء و معصیت با حقوق شهروندی مغایر و مصداق اشاعه فحشاء است؟
🔸 پاسخ آیت الله سیفی مازندرانی حفظه الله را بخوانید؛
بسمه تعالی
✅ امر به معروف و نهی از منکر و قلع مادهی فساد و جلوگیری از فحشاء و هرزهگی و لایبالیگری از اهم واجبات شریعت بلکه در برخی روایات از آن به فریضهی بزرگ یاد شده است که سایر واجبات و تکالیف شرعیه و اقامه همه فرائض و حدود و احکام الهی به انجام آن وابسته است.
✅ امام باقر علیه السلام فرمودند:
(فریضة عظیمة بها تقام الفرائض)
وسائل الشیعة باب 1 من ابواب الامر و النهی.
و نیز در روایات اهل بيت عليهم السلام آمده است:
جامعهای که در انجام دادن این فریضه کوتاهی کند خداوند متعال آنان را مبتلی به انواع عذاب نموده و سلطان ظالم و فاسق را بر آنان مسلط گردانیده و دچار ذلت و نکبت می کند. (آدرس قبل)
✅ همچنین در نصوص کتاب مجید و روایات متواتر بر ضرورت و وجوب امربهمعروفونهیازمنکر اشاره شده است، و نیز وجوب اقامه این فریضه مورد اتفاق همه فقهای فریقین می باشد.
✅ و همچنین ولایت حاکم شرع بر اجرای قهری این فریضهی بزرگ مورد اتفاق فقهای امامیه بوده و روایات زیادی بر آن دلالت دارد بلکه برخی روایات بر اختصاص این مرتبه از امر به معروف و نهی از منکر به حاکم شرع دارد.
✅ امام صادق علیه السلام در معتبرة مسعدة فرمودند :
(انما هو علی القوی المطاع العالم)
العالم الکافی ج 5 ص 59.
✅ علاوه بر این، ولایت شرعی بر این مهم، متقین از مدلول ادله ی ولایت مطلقه فقیه است.
بدون تردید رئیس قوه قضائیه
منصوب از جانب ولی امرمسلمین بوده، و ولایت شرعی بر انجام این فریضه ی بزرگ و کیفیت اجرای آن دارد و بالتبع احکام دادستان ( که با نصب و اشراف رئیس دستگاه قضا است) همین حکم را دارد.
✅ مستند سازی توسط شاهدان عینی صحنه ی فساد، و یا هر روش دیگر جلوگیری از اشاعه فحشاء ، منوط به تشخیص مسئول قضائی بوده و در صورتی که محل انجام فساد اماکن عمومی بوده باشد ، خارج از گستره ی ادلهی حرمت تجسس است.
✅ تردیدی نیست این اقدام دادستان محترم گامی در جهت عمل به آیه ی: (المومنون بعضم اولیا بعض) است ؛ چرا که این آیهی شریفه دلالت بر مسئولیت همه ی مومنین در انجام این فریضه دارد و آن را مقتضای دوستی بین مومنین دانسته زیرا نقش بی بدیل آن در نگهبانی و حراست از آلودگی جامعه مؤمنین بلکه در صیانت از کیان اسلام و معالم دین بر هر مومن منصف پوشیده نیست.
✅ لازم به ذکر است انجام این فریضه ی بزرگ به هر شکل مناسبی که مسولین محترم قضائی تشخیص دهند نه تنها با حقوق شهروندی مغایرت ندارد بلکه در راستای حفظ حقوق معنوی شهروندان با ایمان و انقلابی ایران اسلامی است.
والسلام عليكم
حوزه علميه قم
علي اكبر سيفي مازندراني
۹۸/۳/۲۰
@salmanraoofi
هدایت شده از سلمان رئوفی
باسمه تعالی
بحث مکتب شناسی کاربردی
علمی ترین، سریع ترین و راحت ترین راه اجتهاد از نظر بنده همین دروس مکتب شناسی فقهی است
چون اجتهاد و فنون مختلف آن مرحله به مرحله برای طالب آن بیان می شود
و طلبه متوجه می شود اجتهاد چه نقشه ای دارد و در هر مرحله کجای اجتهاد است
اما معمول طلاب بدون دانستن این نقشه وارد دروس خارج می شوند لذا دیر و با سردرگمی به مقصود می رسند
دروس مکتب شناسی فقهی شیخ انصاری
و دروس مکتب شناسی کاربردی را که در ماه مبارک رمضان برقرار می شود
حتما گوش کنید و شرکت کنید
جلسه اول
🔆 #مکتب_شناسی_کاربردی
جلسه ۱
🔆هدف از بحث
🔆فایده بحث
🔆نگاهی به مکاتبی که کار خواهد شد و تعداد آنها
لینک بحث
👇👇👇
https://eitaa.com/salmanraoofi/6268
@salmanraoofi
باسمه تعالی
چندین نفر از بنده سوالاتی داشتند
بواسطه کثرت مراجعات بزرگوارن پیامها را پیدا نمی کنم
از جمله بزرگواری از گلپایگان
و بزرگواری دیگری از اهواز
سوالاتی داشتند
لطفا دوباره پیام بدهند تا سوالات را پیدا کنم و جواب بدهم
متشکر
@salmanraoofi
🔸هماندیشی «ظرفیت فقه در انحصاری کردن انتقال مالکیت اموال غیرمنقول با سند رسمی» برگزار می شود
🔹این نشست از سوی مرکز همکاری های علمی و بین الملل و پژوهشکده فقه و حقوق در روز پنجشنبه 1398/03/23 به آدرس: قم، ابتدای خیابان معلم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی تالار امام مهدی(عج) برگزار می گردد.
🔹با حضور و سخنرانی حضرات آیات: آیت الله سیدمحمدرضا مدرسی یزدی، آیت الله محمدمهدی شبزندهدار جهرمی، آیت الله محمد قائینی و حجتالاسلام والمسلمین دکتر محمد صالحی مازندرانی و دکتر نجاتا... ابراهیمیان، دکتر سیدحسین میرحسینی
@salmanraoofi
مکتب شناسی شیخ انصاری، استاد رئوفی.docx
23.4K
باسمه تعالی
🔆خلاصه سازوار
🔆مباحث مکتب شناسی فقهی شیخ اعظم انصاری
که توسط طلبه بزرگوار
🔆جناب محمدرضا ملایی تدوین شده
بنده از ایشان تشکر میکنم
شکرالله مساعیه
🔆برای اطلاع اجمالی از مباحث واقعا جالب تنظیم شده است
@salmanraoofi
#حوزه_رشته_مبانی_علوم_انسانی_اسلامی
#علم_دینی
📌 ارزش جهانی علم و مسئله علم دینی
علم دینی در بستر علم جهان شمول
🔅🔅🔅
✳ در روایات و سنت فلسفی اسلامی علم دارای ارزشی جهان شمول بوده و در هر کجا و توسط هر کسی تولید شود معتبر است. این أمر در ظاهر مسئله با طرح علم دینی دارای نوعی تضاد است.
📝 پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح؛ علم در سنت اسلامی همواره أمری مطلوب بوده است به گونهای که تأکیدات فراوانی به یادگیری آن شده است. از اطلاق این روایات میتوان در نظر گرفت که هیچ محدودیتی چه از جانب منبع آموزش و چه از ناحیه نوع علم مطرح نشده است. پدیدهای که امروزه با آن مواجهه هستیم تقسیم علم، به الهی و الحادی یا خوب و بد است که در ابتدا چنین به نظر میرسد که تضادی با روایات اسلامی دارد. از طرف دیگر این تقسیم بندی به نظر با فلسفه اسلامی هم سر تضاد دارد چراکه علم در فلسفه اسلامی به تصور مطابق با واقع اطلاق میشود. بنابراین یافته شما یا مطابق با واقع است که در آن صورت علم نامیده شده و یا خلاف واقع است که در آن صورت جهل است. بنابراین نقطه مقابل علم، جهل قرار دارد و تقسیم بندی و ایجاد تقابل میان دو نوع علم، خلاف سنت فلسفه اسلامی به نظر میرسد.
@salmanraoofi
ادامه یادداشت را در زیر دنبال کنید👇👇👇
#حوزه_رشته_مبانی_علوم_انسانی_اسلامی
#علم_دینی
📌 ارزش جهانی علم و مسئله علم دینی
علم دینی در بستر علم جهان شمول
🔅🔅🔅
✳ به عبارت دیگر در روایات و سنت فلسفی اسلامی، #علم دارای ارزشی جهان شمول بوده و در هر کجا و توسط هر کسی تولید شود معتبر است. این أمر در ظاهر مسئله با طرح #علم_دینی دارای نوعی تضاد است. برای گریز از این اشکال اکثر #اندیشمندان معتقد به علم دینی بازگشت تقسیم بندی علم به دینی و غیر دینی را نه به خود علم بلکه به أمر دیگری دانسته اند. در واقع ایشان ضمن پایبندی به ارزش علم ولو آنکه در #غرب تولید شده است به سنت اسلامی وفادار مانده اما در عین حال با بازگرداندن مقسم شکل گیری #علم_دینی و غیر دینی، به أمری غیر از خود علم مسئله دینی سازی علم را دنبال میکنند.
👈 دراینجا به نظرات سه تن از #اندیشمندن مختلف که ضمن پایبندی به ارزش علم و علم مطابق با واقع، از #علم_دینی سخن میگویند اشاره خواهیم کرد.
🔹 از منظر #دکتر_مهدی_گلشنی، دانشی که برگرفته از تجربه صرف باشد همواره در همه جای عالم معتبر است، اما مشکل ما با کلان نظریههایی است که علاوه بر پایههای آزمایشگاهی از جهان بینیهای مختلف تغذیه میشوند. ایشان برای توضیح مدعای خود مثالهای گوناگونی میآورند. برای نمونه ایشان معتقد اند که اصل آنتروپی که معتقد به نظم خارق العاده جهان به گونهای است که امکان حیات در آن فراهم میشود، اصلی تجربی و صحیح است و میتوان به آن برچسب علم خالص زد. اما بر اساس این آزمایش نظریه شکل میگیرد تحت عنوان جهانهای موازی که میگوید بی نهایت عالم در عرض یکدیگر قرار دارند که تنها در یکی از آنها به فراهم بودن شرایط امکان حیات وجود دارد. به صورت ساده شده اگر بخواهیم این نظریه را توضیح دهیم چنین است که فرضا اگر جهان زمانی امکان حیات در آن فراهم باشد که فاصله الکترونها نسبت به هستههای تشکیل دهنده آن ده اپسیلون باشد در آن صورت ما با بی نهایت جهان مواجه هستیم که فاصله جهان اول یک اپسیلون، فاصله جهان دوم دو اپسیلون و الی آخر و در میان این بی نهایت جهان تنها جهان ما که فاصله الکترون از هسته ده اپسیلون هست امکان حیات وجود دارد. مسئلهای که در اینجا مطرح میشود آن است که این کلان نظریه جهانهای موازی نه بر اساس تجربه بلکه حاصل از یک جهان بینی است. بنابراین هنگامی که سخن از آزمایش تجربی در میان است، دینی و غیر دینی مطرح نیست اما هنگامی که سخن از کلان نظریههای مبتنی بر جهان بینی است در اینجا سخن از دینی و غیر دینی مطرح میشود. بنابراین ایشان همچنان معتقد به ارزش جهانی علم بوده اما در عین حال سخن از علم دینی در برابر علم غیر دینی مطرح میکنند.
@salmanraoofi
ادامه یادداشت را در زیر دنبال کنید👇👇👇
#حوزه_رشته_مبانی_علوم_انسانی_اسلامی
#علم_دینی
📌 ارزش جهانی علم و مسئله علم دینی
علم دینی در بستر علم جهان شمول
🔅🔅🔅
🔹 #آیت_الله_جوادی_آملی هم مطابق با سنت روایی اسلامی، علم را پدیدهای ارزشمند دانسته و معتقد است از آنجا که علم پرده از خلق خداوند بر میدارد نه تنها خنثی بلکه بالذات دینی است. در واقع ما به همان دلیل که علومی مانند تفسیر را که پرده از کلام الهی بر میدارند دینی مینامیم، علمی مانند فیزیک و … را به دلیل آنکه پرده از آثار صنع الهی بر میدارند دینی مینامیم. اکنون این پرسش مطرح میشود که چگونه روزنهای برای باز کردن علم دینی در برابر علم الحادی در اندیشه ایشان باز میشود. ایشان با مطرح کردن مسئله نسبت فلسفه با علم معتقد است فلسفه تنها علمی است که در لحظه تولد سکولار بوده، اما در ادامه یا الحادی است و یا الهی از همین رو اگر علمی از فلسفه الحادی تغذیه کند به واسطه نسبتش با فلسفه الحادی خوانده میشد. در نتیجه ایشان هم علم را دارای ارزش جهان شمول میداند اما ریشه دینی و یا غیر دینی بودن را نه به خود علم بلکه به فلسفه باز میگرداند.
🔹 #آیت_الله_مصباح یزدی در تعریف علم میگوید: علم مجموعه مسائلی است که گرد یک موضوع کلی جمع شدهاند و هرگونه تلاش برای کشف این مسائل، علم محسوب میشود. بنابراین تلاشها چه از جانب عالم غربی و چه از جانب عالم مسلمان متصف به صفت علم شده و دارای ارزش و اعتبار است. ایشان میان دو دسته از گزارههای رشتههای علمی تقسیم بندی میکند. گزارههای کشفی که سخن از اکتشاف عالم میزنند و از هستها نکاتی را مطرح میکنند علم بوده و متصف به صفت دینی و غیر دینی نمیشوند اما تنها کار علم کشف نیست بلکه علم با کمک نظام ارزشی اقدام به دادن راهکار میکند. برای مثال علم اقتصاد گاهی میگوید که رشد بانکها میتواند از طریق خلق پول منجر به رشد نقدینگی شود. این گزاره که از جنس هست و نیست بوده علم است و نمیتوان آن را متصف به دینی و غیر دینی کرد اما گاهی علم به کمک نظام ارزشی میگوید که نظام بانکداری باید بسته باشد بدین معنا که بانک مرکزی عمده پول سپرده شده در بانکها را در نزد خود بلوکه کند و گاهی خلاف این را میگوید. گزارههای باید و نباید دیگر از عهده علم خارج است بلکه برآمده از نظام ارزشی هستند پس در اینجا میتو
ان سخن از علم دینی و غیر دینی زد بنابراین در اینجا هم علم دارای ارزش جهان شمول بوده اما نظام ارزشی میتوان آنرا متصف به دینی و غیر دینی کند.
@salmanraoofi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سخنان مقام معظم رهبری در مورد تخریب قبور ائمه بقیع (علیهم السّلام)
@salmanraoofi
🔆خسی در میقات
اللهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ .
تا سه شنبه هفته بعد در مشهد نایب الزیاره شما هستم
دوستانی که حضوری امری دارند در خدمتم
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی
#فقه_حکومتی
#عملیات_ویژه 10
🔅🔅🔅
14/ فی رجال الکشی قَالَ سَعْدٌ، وَ حَدَّثَنِي جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا مِنَ الْعِرَاقِيِّينَ وَ غَيْرِهِمْ بِهَذَا الْحَدِيثِ عَنْ جُنَيْدٍ ثُمَّ سَمِعْتُهُ أَنَا بَعْدَ ذَلِكَ مِنْ جُنَيْدٍ : أَرْسَلَ إِلَيَّ أَبُو الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيُّ (ع) يَأْمُرُنِي بِقَتْلِ فَارِسِ بْنِ حَاتِمٍ الْقَزْوِينِيِّ لَعَنَهُ اللَّهُ، فَقُلْتُ لَا حَتَّى أَسْمَعَهُ مِنْهُ يَقُولَ لِي ذَلِكَ يُشَافِهَنِي بِهِ، قَالَ، فَبَعَثَ إِلَيَّ فَدَعَانِي فَصِرْتُ إِلَيْهِ، فَقَالَ: آمُرُكَ بِقَتْلِ فَارِسِ بْنِ حَاتِمٍ! فَنَاوَلَنِي دَرَاهِمَ مِنْ عِنْدِهِ، وَ قَالَ: اشْتَرِ بِهَذِهِ سِلَاحاً فَاعْرِضْهُ عَلَيَّ فَذَهَبْتُ فَاشْتَرَيْتُ سَيْفاً فَعَرَضْتُهُ عَلَيْهِ، فَقَالَ: رُدَّ هَذَا وَ خُذْ غَيْرَهُ، قَالَ، فَرَدَدْتُهُ وَ أَخَذْتُ مَكَانَهُ سَاطُوراً فَعَرَضْتُهُ عَلَيْهِ، فَقَالَ: هَذَا نَعَمْ، فَجِئْتُ إِلَى فَارِسَ وَ قَدْ خَرَجَ مِنَ الْمَسْجِدِ بَيْنَ الصَّلَاتَيْنِ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ، فَضَرَبْتُهُ عَلَى رَأْسِهِ فَصَرَعْتُهُ وَ ثَنَيْتُ عَلَيْهِ فَسَقَطَ مَيِّتاً، وَ وَقَعَتِ الضَّجَّةُ فَرَمَيْتُ السَّاطُورَ بَيْنَ يَدَيَ ، وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ وَ أُخِذْتُ إِذْ لَمْ يُوجَدْ هُنَاكَ أَحَدٌ غَيْرِي، فَلَمْ يَرَوْا مَعِي سِلَاحاً وَ لَا سِكِّيناً، وَ طَلَبُوا الزُّقَاقَ وَ الدُّورَ فَلَمْ يَجِدُوا شَيْئاً، وَ لَمْ يُرَ أَثَرُ السَّاطُورِ بَعْدَ ذَلِكَ .»
🔹در رجال کشی آمده ؛ سعد می گوید : « جماعتی از اهل عراق برای من روایت کردند و بعد از من از خود جنید شنیدم که امام عسکری علیه السلام به سوی من (قاصدی) فرستاد و مرا به کشتن فارس بن حاتم قزوینی لعنه الله امر فرمود من گفتم: نه تا اینکه این کلام را شفاهی به من بفرمایند گفت پس بسوی من فرستاد ومرا خواند پس من پیش اشان رفتم پس فرمود: تو را به کشتن فارس بن حاتم امر می کنم واز نزد خودشان چند درهم به من دادند وفرمود: با یان سلاحی بخر وآنرا به من نشان بده. پس من رفتم و شمشیری خریدم وبه ایشان نشان دادم پس فرمود: اینرا برگردان و چیز دیگری بگیر. گفت: برگرداندم وبجای آن ساتوری خریدم و به ایشان نشان دادم پس فرمود: بله این است. پس پیش فارس آمدم و او بین نماز مغرب و عشا از مسجد خارج شده بود پس ضربه ای به سرش زدم واو را انداختم ودوباره بر او زدم پس مرد وافتاد وداد وفریاد شد پس ساتور را جلویم انداختم و مردم جمع شدند و مرا گرفتند چون غیر از من کس دیگری پیشش نبود پس پیش من سلاح و چاقویی ندیدند کوچه ها و خانه ها را گشتند اما چیزی پیدا نکردند و بعد از آن هم اثری از ساتور پیدا نشد . »
@salmanraoofi
صدا 010.m4a
4.84M
#سوالات_حوزوی
سلام استاد عزیز
شش سال اول حوزه را در مدرسه ای از مدارس اهواز گذراندم سال تحصیلی گذشته را که سال هفتمم بود در موسسه فقهی ..... قم بودم
حقیر بحمدالله دارای حافظه و هوش و استعداد یادگیری خوبی هستم و البته همین مزیت سبب شده تا کنون مسیرم را با قاطعیت نفهمم
علاقه به کلام و فلسفه و تفسیر دارم
خود و جامعه را از فقه و اصول و... بینیاز نمیبینم و در همگی مستعدم
24 سال سن دارم و اخیرا ازدواج کردم
خواهش مندم راهنمایی بفرمایید.
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی
#فقه_حکومتی
#عملیات_ویژه 11
🔅🔅🔅
15/ فی رجال الکشی عَنْ عَمَّارٍ السِّجِسْتَانِيِّ قَالَ : « زَامَلْتُ أَبَا بُحَيْرٍ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ النَّجَاشِيِّ مِنْ سِجِسْتَانَ إِلَى مَكَّةَ، وَ كَانَ يَرَى رَأْيَ الزَّيْدِيَّةِ، فَلَمَّا صِرْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ مَضَيْتُ أَنَا إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ مَضَى هُوَ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ رَأَيْتُهُ مُنْكَسِراً يَتَقَلَّبُ عَلَى فِرَاشِهِ وَ يَتَأَوَّهُ، قُلْتُ مَا لَكَ أَبَا بُحَيْرٍ فَقَالَ اسْتَأْذِنْ لِي عَلَى صَاحِبِكَ إِذَا أَصْبَحْتَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَلَمَّا أَصْبَحْنَا دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَقُلْتُ هَذَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ النَّجَاشِيِّ سَأَلَنِي أَنْ أَسْتَأْذِنَ لَهُ عَلَيْكَ وَ هُوَ يَرَى رَأْيَ الزَّيْدِيَّةِ، فَقَالَ ائْذَنْ لَهُ! فَلَمَّا دَخَلَ عَلَيْهِ قَرَّبَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع)، فَقَالَ لَهُ أَبُو بُحَيْرٍ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي لَمْ أَزَلْ مُقِرّاً بِفَضْلِكُمْ أَرَى الْحَقَّ فِيكُمْ لَا فِي غَيْرِكُمْ، وَ إِنِّي قَتَلْتُ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا مِنَ الْخَوَارِجِ كُلُّهُمْ سَمِعْتُهُمْ يَتَبَرَّأُ مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع)، فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) سَأَلْتَ عَنْ هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ أَحَداً غَيْرِي فَقَالَ نَعَمْ سَأَلْتُ عَنْهَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الْحَسَنِ فَلَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ فِيهَا جَوَابٌ وَ عَظُمَ عَلَيْهِ، وَ قَالَ لِي أَنْتَ مَأْخُوذٌ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ، فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ فَعَلَى مَا ذَا عَادَيْنَا النَّاسَ فِي عَلِيٍّ (ع)! فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ كَيْفَ قَتَلْتَهُمْ يَا أَبَا بُحَيْرٍ فَقَالَ مِنْهُمْ مَنْ كُنْتُ أَصْعَدُ سَطْحَهُ بِسُلَّمٍ حَتَّى أَقْتُلَهُ، وَ مِنْهُمْ مَنْ دَعَوْتُهُ بِاللَّيْلِ عَلَى بَابِهِ فَإِذَا خَرَجَ عَلَيَّ قَتَلْتُهُ، وَ مِنْهُمْ مَنْ كُنْتُ أَصْحَبُهُ فِي الطَّرِيقِ فَإِذَا خَلَا لِي قَتَلْتُهُ، وَ قَدِ اسْتَتَرَ ذَلِكَ كُلُّهُ عَلَيَّ، فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَا أَبَا بُحَيْرٍ لَوْ كُنْتَ قَتَلْتَهُمْ بِأَمْرِ الْإِمَامِ لَمْ يَكُنْ عَلَيْكَ فِي قَتْلِهِمْ شَيْءٌ وَ لَكِنَّكَ سَبَقْتَ الْإِمَامَ، فَعَلَيْكَ ثَلَاثَ عَشْرَةَ شَاةً تَذْبَحُهَا بِمِنًى وَ لْتُصَدِّقْ بِلَحْمِهَا لِسَبْقِكَ الْإِمَامَ، وَ لَيْسَ عَلَيْكَ غَيْرُ ذَلِك .»
🔹 در رجال کشی آمده ؛ عمار سجستانی می گوید : « من با عبدالله بن نجاشی از سجستان تا مکه همراه بودم و او بر عقیده زیدیه بود هنگامی که به مدینه رسیدیم من محضر ابا عبد الله علیه السلام رفتم و او نزد عبد الله بن حسن رفت هنگامی که برگشت او را شکسته حال دیدم که بر رختخواب خود غلت می-خورد وآه می¬کشید گفتم ابا بحیر چه شده؟ گفت برای من هنگام صبح از همراهت اجازه (دخول) بگیر ان شاء الله؟ پس هنگامی که صبح کردیم بر ابا عبد الله علیه السلام داخل شدم وگفتم این عبد الله بن نجاشی از من خواسته از شما برای او اذن دخول بگیرم و او بر عقیده زیدیه است فرمود اذن دخول بده هنگامی که داخل شد ابا عبد الله علیه السلام او را نزدیک خود کرد پس ابا بصیر به او گفت فدایت شوم من همیشه به برتری شما اقرار داشته ام و حق را در شما میبینم نه در غیر شما و همانا من 13 نفر از خوارج را کشته ام که شنیدم همشان از علی بن ابیطالب بیزاری می جسته اند ابا عبد الله علیه السلام به ایشان گفت آیا این مسئله را از کس دیگری پرسیده ای ؟ گفت آری از عبد الله بن حسن پرسیدم و نزد او جوابی نبود و این کار بر او بزرگ آمد و به من گفت تو گرفتاری در دنیا و آخرت . پس گفتم خدا امر شما را اصلاح کند ما برای چه چیز با مردم دشمنی داریم؟ پس ابا عبد الله علیه السلام فرمود: ابا بصیر چگونه آنها را کشتی؟ گفت بعضی از آنها را از پشتبان با پله بالا رفتم تا او را کشتم و بعضی را دعوت کردم در شب دم در خانه شان و هنگامی که خارج شد کشتمش و بعضی را همراهشان شدم و هنگامیکه تنها شدیم کشتمش و همه اینها را پنهان کرده¬ام پس ابا عبد الله فرمود: ابا بصیر اگر آنها را به امر امام کشته بودی چیزی بر تو نبود . ولی تو بر امام سبقت جستی پس بر تو 13 گوسفند است که در منی ذبح کنی و گوشتش را صدقه دهی به خاطر سبقت بر امام وچیزی غیر از این بر تو نیست . »
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی
#فقه_حکومتی
#عملیات_ویژه 12
🔅🔅🔅
16/ فی تاریخ الطبری ذكر الخبر عن عمرو بن اميه الضمرى إذ وجهه رسول الله ص لقتل ابى سفيان بن حرب : « قال عمرو بن اميه: بعثني رسول الله ص بعد قتل خبيب و اصحابه، و بعث معى رجلا من الانصار، فقال: ائتيا أبا سفيان بن حرب فاقتلاه، قال: فخرجت انا و صاحبي و معى بعير لي، و ليس مع صاحبي بعير، و برجله عله. فكنت احمله على بعيري، حتى جئنا بطن ياجج، فعقلنا بعيرنا في فناء شعب، فاسندنا فيه، فقلت لصاحبي: انطلق بنا الى دار ابى سفيان، فانى محاول قتله فانظر، فان كانت مجاوله او خشيت شيئا فالحق ببعيرك فاركبه، و الحق بالمدينة فات رسول الله ص فاخبره الخبر، و خل عنى، فانى رجل عالم بالبلد، جرىء عليه، نجيب الساق فلما دخلنا مكة و معى مثل خافية النسر- يعنى خنجره- قد اعددته، ان عانقني انسان قتلته به، فقال لي صاحبي: هل لك ان نبدأ فنطوف بالبيت أسبوعا، و نصلى ركعتين؟ فقلت: انا اعلم باهل مكة منك، انهم إذا اظلموا رشوا أفنيتهم، ثم جلسوا بها، و انا اعرف بها من الفرس الأبلق. قال: فلم يزل بي حتى أتينا البيت، فطفنا به أسبوعا، و صلينا ركعتين، ثم خرجنا فمررنا بمجلس من مجالسهم، فعرفني رجل منهم، فصرخ باعلى صوته: هذا عمرو بن اميه! قال: فتبادرتنا اهل مكة و قالوا: تالله ما جاء بعمرو خير! و الذى يحلف به ما جاءها قط الا لشر- و كان عمرو رجلا فاتكا متشيطنا في الجاهلية- قال: فقاموا في طلبى و طلب صاحبي، فقلت له: النجاء! هذا و الله الذى كنت احذر، اما الرجل فليس اليه سبيل، فانج بنفسك، فخرجنا نشتد حتى اصعدنا في الجبل، فدخلنا في غار، فبتنا فيه ليلتنا ، و أعجزناهم ، فرجعوا و قد استترت دونهم باحجار حين دخلت الغار، و قلت لصاحبي: أمهلني حتى يسكن الطلب عنا، فإنهم و الله ليطلبنا ليلتهم هذه و يومهم هذا حتى يمسوا قال: فو الله انى لفيه إذ اقبل عثمان بن مالك بن عبيد الله التيمى، يتخيل بفرس له، فلم يزل يدنو و يتخيل بفرسه حتى قام علينا بباب الغار قال: فقلت لصاحبي: هذا و الله ابن مالك ، و الله لئن رآنا ليعلمن بنا اهل مكة قال: فخرجت اليه فوجأته بالخنجر تحت الثدى، فصاح صيحه اسمع اهل مكة، فاقبلوا اليه، و رجعت الى مكاني، فدخلت فيه، و قلت لصاحبي: مكانك! قال: و اتبع اهل مكة الصوت يشتدون، فوجدوه و به رمق، فقالوا: ويلك من ضربك! قال: عمرو بن اميه: ثم مات و ما أدركوا ما يستطيع ان يخبرهم بمكاننا، فقالوا: و الله لقد علمنا انه لم يأت لخير، و شغلهم صاحبهم عن طلبنا، فاحتملوه، و مكثنا في الغار يومين حتى سكن عنا الطلب . ثم خرجنا الى التنعيم، فإذا خشبة خبيب، فقال لي صاحبي: هل لك في خبيب تنزله عن خشبته؟ فقلت: اين هو؟ قال: هو ذاك حيث ترى فقلت: نعم، فأمهلني و تنح عنى قال: و حوله حرس يحرسونه . قال عمرو بن اميه: فقلت للأنصاري: ان خشيت شيئا فخذ الطريق الى جملك فاركبه و الحق برسول الله ص، فاخبره الخبر، فاشتددت الى خشبته فاحتللته و احتملته على ظهري، فو الله ما مشيت الا نحو اربعين ذراعا حتى نذروا بي، فطرحته، فما انسى وجبته حين سقط، فاشتدوا في اثرى، فأخذت طريق الصفراء فاعيوا، فرجعوا، و انطلق صاحبي الى بعيره فركبه، ثم اتى النبي ص فاخبره امرنا. و اقبلت امشى، حتى إذا اشرفت على الغليل، غليل ضجنان، دخلت غارا فيه، و معى قوسى و أسهمي، فبينا انا فيه إذ دخل على رجل من بنى الديل بن بكر، اعور طويل يسوق غنما له، فقال: من الرجل؟ فقلت: رجل من بنى بكر، قال: و انا من بنى بكر، ثم احد بنى الديل ثم اضطجع معى فيه، فرفع عقيرته يتغنى و يقول: و لست بمسلم ما دمت حيا و لست أدين دين المسلمينا
فقلت: سوف تعلم! فلم يلبث الأعرابي ان نام و غط، فقمت اليه فقتلته اسوا قتله قتلها احد أحدا، قمت اليه فجعلت سيه قوسى في عينه الصحيحه، ثم تحاملت عليها حتى أخرجتها من قفاه. قال: ثم اخرج مثل السبع، و أخذت المحجة كأني نسر، و كان النجاء حتى اخرج على بلد قد وصفه، ثم على ركوبه، ثم على النقيع، فإذا رجلان من اهل مكة بعثتهما قريش يتحسسان من امر رسول الله ص، فعرفتهما فقلت: استاسرا، فقالا: ا نحن نستاسر لك! فارمى أحدهما بسهم فاقتله، ثم قلت للآخر: استأسر، فاستاسر، فاوثقته، فقدمت به على رسول الله ص حدثنا ابن حميد، قال: حدثنا سلمه، عن ابن إسحاق، عن سليمان بن وردان، عن ابيه، عن عمرو بن اميه، قال: لما قدمت المدينة، مررت بمشيخه من الانصار، فقالوا: هذا و الله عمرو بن اميه، فسمع الصبيان قولهم، فاشتدوا الى رسول الله ص يخبرونه، و قد شددت ابهام اسيرى بوتر قوسى، فنظر النبي ص اليه فضحك حتى بدت نواجذه، ثم سألني فاخبرته الخبر، فقال لي خيرا و دعا لي بخير .»
ترجمه متن را در پست زیر مطالعه کنید👇👇
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی
#فقه_حکومتی
#عملیات_ویژه 12
🔅🔅🔅
📚 در تاریخ طبری آمده : در باب حكايت هنگامیکه پیامبر عمرو بن اميه ضمرى را برای کشتن ابوسفیان فرستاد : « وقتى ياران پيامبر از خيانت مردم عضل و قاره كشته شدند و پيامبر خبر يافت ، عمرو بن اميه ضمرى را با يكى از انصار به مكه فرستاد تا ابو سفيان را بكشند. عمرو گويد: رسول خدا بعد از کشته شدن خبیب و یارانش مرا با یکی از انصار روانه کرد و فرمود : نزد ابوسفیان بروید و او را بکشید من با يكى ديگر روان شديم و من يك شتر داشتم، اما رفيقم شتر نداشت و پايش عليل بود و او را بر شتر خويش سوار مىكردم تا به دره ياجج رسيديم و زانوى شتر را در گوشه دره بستيم و دهانش را محکم کردیم . به رفيقم گفتم: «اينك سوى خانه ابو سفيان مىرويم كه مىخواهم او را بكشم و اگر به تعقيب تو آمدند يا از چيزى بيمناك شدى پيش شتر برگرد و سوار شو و سوى مدينه رو و ماجرا را با پيامبر بگوى و با من كارى نداشته باش كه من اينجا را خوب مىشناسم و پایم قویست .» آنگاه سوى مكه شديم و من خنجرى همراه داشتم كه اگر كسى مزاحم من شد او را بكشم. رفيقم گفت: «بيا برويم و هفت بار دور كعبه طواف کنیم و دو ركعت نماز كنيم.» گفتم: «من اهل مكه را بهتر از تو مىشناسم ، وقتى شب شود صحن خانهها را آب مي¬پاشند و آنجا مىنشينند، و من اهل مكه را کاملا مىشناسم.» گويد : و او همچنان اصرار كرد تا سوى كعبه رفتيم و هفت بار طواف برديم و دو ركعت نماز خواندیم و بیرون آمدیم و از کنار يكى از مجالس آنها گذشتيم و که مردی از آنها مرا شناخت و با بلند ترین صدا فریاد زد اين عمرو بن اميه است. گويد: مردم به سرعت به سمت ما ريختند و گفتند : « به خدا عمرو براى كار خير نيامده و شرى او را اينجا كشانيده است.» - اين سخن از آن رو مىگفتند كه عمرو در ايام جاهليت مردى آدم كش و شرور بود- گفت : مكيان شروع به جستجوی من و رفيقم کردند ، به او گفتم فرار كنيم، بخدا من از همين بيم داشتم، به ابو سفيان دست نمىيابيم، خودت را نجات بده . با شتاب رفتيم تا بالاى كوه رسيديم و وارد غارى شديم و شب را آنجا به سر برديم كه ما را پيدا نكردند و بازگشتند و من هنگامى كه وارد غار شدم بر در آن سنگ چيدم، آنگاه به رفيقم گفتم: « صبر كنيم تا تعقیب كنندگان آرام شوند كه امشب و فردا تا شبانگاه ما را تعقيب مىكنند.» گويد: در غار بوديم كه عثمان بن مالك بن عبید الله تمیمی آمد و اسب خود را مىكشيد تا به در غار ايستاد و من به رفيقم گفتم: «بخدا اگر ما را ببيند اهل مكه را خبردار مىكند.» و بیرون آمدم و خنجر را در زیر سینه¬اش فرو كردم و او فريادى كشيد كه اهل مكه شنيدند و به سوى او آمدند و من به جاى خويش برگشتم و به رفيقم گفتم: «آرام باش.» گفت : مردم مكه به دنبال صدا آمدند و عمرو را كه هنوز رمقی داشت پيدا كردند و گفتند: « وای بر تو كى ترا زد؟ »گفت: «عمرو بن اميه.» و سپس مرد و آنها نتوانستند جاى ما را پيدا كنند و گفتند : « مىدانستيم كه براى كار خيرى نيامده.» و مرگ عثمان از جستجوى ما بازشان داشت، و او را همراه خود بردند ، ما دو روز در غار بوديم تا جستجو به سر رسيد. آنگاه سوى تنعيم رفتيم كه خانه خبيب آنجا بود و رفيقم گفت: «مىخواهى خبيب را از خانه سرنگون کنیم ؟» گفتم: «كجاست؟» گفت: «همين جاست.» گفتم: «آرى، اما به من مهلت بده و كمى دور شو.» گويد: به دور دار خبيب كسانى به نگهبانى بودند و من به رفيقم گفتم اگر از چيزى بيمناك شدى سوى شتر برو و سوار شو و به نزد پيمبر خدا بازگرد و ماجرا را براى وى بگو. آنگاه به دار حمله بردم و پيكر خبيب را به دوش كشيدم و بيشتر از چهل ذراع نرفته بودم كه نگهبانان خبردار شدند و او را انداختم. بخدا هرگز صداى سقوط آنرا فراموش نمىكنم. نگهبانان به دنبال من مىدويدند و من راه صفرا را پيش گرفتم و به من نرسيدند و بازگشتند. رفيقم سوى پيمبر رفته بود و ماجرا را به او خبر داده بود. گفت : من رفتم تا به ضجنان رسيدم و وارد غارى شدم و تيرها و كمان خود را همراه داشتم.
ادامه ترجمه در پست زیر👇🏾👇🏾
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی
#فقه_حکومتی
#عملیات_ویژه 12
🔅🔅🔅
👈ادامه ترجمه
هنگامى كه در غار بودم مردى دراز قد و يك چشم از بنى دئل پسر بکر وارد غار شد كه همراه گوسفندان خود بود و گفت: «كيستى؟» گفتم: «از طايفه بنى بكرم.» گفت: «من نيز از بنى بكرم و از تيره بنى دئلم.» آنگاه در غار خوابید و با آواز شعرى می¬خواند و می¬گفت :
« من تا زنده ام مسلمان نميشوم» «و به دين اسلام نمي¬گروم »
گفتم: خواهيد ديد، و چيزى نگذشت كه عرب بيابانى به خواب رفت و برخاستم و به بدترين وضعى که فردی فردی را بکشد او را كشتم و كمان خود را در چشم سالم او فرو كردم كه از پشت سر درآمد. آنگاه بیرون آمدم و وسط جاده را گرفتم و راه افتادم انگار که یک کرکس هستم و بر هودج بودم تا از شهر ضجنان خارج شدم سپس پشت شتر بودم تا به نقيع رسيدم و به دو تن از مكيان برخوردم كه به جستجوى اخبار پيامبر آمده بودند و آنها را شناختم و گفتم: «به اسارت تن دهيد» گفتند: «ما اسير تو شويم؟» يكي از ایشان را با تير زدم و كشتم و ديگرى را اسير گرفتم و سوى مدينه رفتم و به گروهى از پيران انصار برخوردم كه گفتند: «اين به خدا عمرو بن اميه است » كودكان اين سخن شنيدند و سوى پيامبر دويدند كه به او خبر دهند و من انگشتان اسير خود را با زه كمان بسته بودم پس پيامبر به من نگاه کرد و چنان بخنديد كه همه دندانهايش نمايان شد، آنگاه از من سوال كرد و ماجرا را گفتم و مرا ستود و دعاى خير كرد. »
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی
#فقه_حکومتی
#عملیات_ویژه 13
🔅🔅🔅
17/ فی الطبقات الکبری فی باب اسم نعيم بن مسعود بن عامر ؛ قال: « أخبرنا محمد بن عمر قال: حدثنا عبد الله بن عاصم الأشجعي عن أبيه قال: قال نعيم بن مسعود: كنت أقدم على كعب بن أسد ببني قريظة فأقيم عندهم الأيام أشرب من شرابهم و آكل من طعامهم ثم يحملونني تمرا على ركابي ما كانت.
فأرجع به إلى أهلي. فلما سارت الأحزاب إلى رسول الله. ص. سرت مع قومي و أنا على ديني ذلك. و كان رسول الله. ص. بي عارفا فقذف الله في قلبي الإسلام فكتمت ذلك قومي و أخرج حتى آتي رسول الله. ص. بين المغرب و العشاء فأجده يصلي.فلما رآني جلس ثم قال : ما جاء بك يا نعيم؟ قلت: إني جئت أصدقك و أشهد أن ما جئت به حق. فمرني بما شئت يا رسول الله. قال: ما استطعت أن تخذل عنا الناس فخذل. قال قلت: و لكن يا رسول الله إني أقول؟ قال: قل ما بدا لك فأنت في حل. قال فذهبت إلى بني قريظة فقلت: اكتموا عني اكتموا عني. قالوا: نفعل. فقلت: إن قريشا و غطفان على الانصراف عن محمد. ع. إن أصابوا فرصة انتهزوها و إلا استمروا إلى بلادهم. فلا تقاتلوا معهم حتى تأخذوا منهم رهنا. قالوا:أشرت بالرأي علينا و النصح لنا. ثم خرج إلى أبي سفيان بن حرب فقال: قد جئتك بنصيحة فاكتم عني. قال: أفعل. قال: تعلم أن قريظة قد ندموا على ما صنعوا فيما بينهم و بين محمد. ع. و أرادوا إصلاحه و مراجعته. أرسلوا إليه و أنا عندهم أنا سنأخذ من قريش و غطفان سبعين رجلا من أشرافهم نسلمهم إليك تضرب أعناقهم و نكون معك على قريش و غطفان حتى نردهم عنك و ترد جناحنا الذي كسرت إلى ديارهم. يعني بني النضير. فإن بعثوا إليكم يسألونكم رهنا فلا تدفعوا إليهم أحدا و احذروهم. ثم أتى غطفان فقال لهم مثل ما قال لقريش. و كان رجلا منهم. فصدقوه. و أرسلت قريظة إلى قريش: أنا و الله ما نخرج فنقاتل معكم محمدا. ص. حتى تعطونا رهنا منكم يكونون عندنا فإنا نتخوف أن تنكشفوا و تدعونا و محمدا. فقال أبو سفيان: هذا ما قال نعيم. و أرسلوا إلى غطفان بمثل ما أرسلوا إلى قريش. فقالوا لهم مثل ذلك. و قالوا جميعا: أنا و الله ما نعطيكم رهنا و لكن اخرجوا فقاتلوا معنا. فقالت يهود: نحلف بالتوراة أن الخبر الذي قال نعيم لحق. و جعلت قريش و غطفان يقولون: الخبر ما قال نعيم. و يئس هؤلاء من نصر هؤلاء. و هؤلاء من نصر هؤلاء. و اختلف أمرهم و تفرقوا. فكان نعيم يقول: أنا خذلت بين الأحزاب حتى تفرقوا في كل وجه و أنا أمين رسول الله. ص. على سره. و كان صحيح الإسلام بعد ذلك .»
ادامه مطلب در پست زیر👇🏾👇🏾
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی
#فقه_حکومتی
#عملیات_ویژه 13
🔅🔅🔅
📚 در طبقات الکبری در باب اسم نعیم بن مسعود آمده : واقدى از عبد الله بن عاصم اشجعى، از پدرش نقل مى كند كه نعيم بن مسعود مى¬گفته است من مكرر پيش كعب بن اسد در بنى قريظه مى رفتم و پيش آنان مى ماندم و از شراب و خوراك آنان مى نوشيدم و مى خوردم و سپس هم به ميزان گنجايش جوالهايم به من خرما مى دادند و با آن خرماها پيش خانواده خود برمى گشتم. چون احزاب براى جنگ با رسول خدا حركت كردند، من كه همچنان بر آيين خويش بودم همراه قوم خود حركت كردم. پيامبر (ص) مرا مىشناختند. خداوند محبت اسلام را در دلم افكند و اين موضوع را از قوم خود پوشيده داشتم و بيرون آمدم و ميان نماز مغرب و عشاء خود را به پيامبر رساندم. ايشان كه نماز مى گزاردند چون مرا ديدند نشستند و پرسيدند نعيم چه چيز سبب آمدن تو به اين جاست؟ گفتم: آمدهام شما را تصديق كنم و گواهى مى دهم آنچه آن را آورده اى حق است، و اكنون به هر چه مى خواهى مرا فرمان ده. فرمود: هر چه مىتوانى اين مردم را از جنگ ما بازدارى بازدار. گفتم: اى رسول خدا ولى بايد مطالبى درست و نادرست بگويم. فرمودند: آنچه مىخواهى بگويى بگو، آزادى .
گويد، من پيش يهوديان بنى قريظه برگشتم و گفتم: اين سخن را از من پوشيده داريد ، پوشيده داريد. گفتند: چنين خواهيم كرد.گفتم: قريش و غطفان تصميم دارند از جنگ با محمد (ص) منصرف شوند و بازگرداند ، اگر فرصتى بيابند ممكن است حمله اى بكنند و گر نه به سرزمين هاى خود بر خواهند گشت و اينك شما همراه آنان در جنگ شركت مكنيد مگر اينكه گروهى از آنان را گروگان بگيريد.گفتند:رأى درست را بر ما عرضه كردى و خيرانديشى كردى . نعيم پس از آن پيش ابو سفيان بن حرب رفت و گفت: نصيحتى براى تو مى كنم و آن را پوشيده دار و از قول من نقل مكن.گفت: چنين مىكنم بگو. گفتم: بدان كه بنى قريظه از آنچه ميان ايشان و محمد پيش آمده است پشيمان شده اند و مى خواهند با او صلح و مذاكره كنند من پيش ايشان بودم كه به محمد (ص) پيام دادند كه ما به زودى هفتاد تن از اشراف قريش و غطفان را گروگان مى گيريم و به تو تسليم مىكنيم تا گردن آنان را بزنى و ما همراه تو بر ضد قريش و غطفان جنگ مىكنيم تا آنها را از اين جا برانيم و در قبال آن تو شاخ و بال ديگر ما يعنى بنى نضير را كه تبعيد كرده و در هم شكسته اى به سرزمين هاى خودشان بازگردان . بنابر اين اگر به شما پيام فرستادند و از
شما گروگان خواستند حتى يك نفر هم به آنان گروگان مدهيد و از ايشان بر حذر باشيد. سپس پيش غطفانيها رفت و با آنان هم همين گونه سخن گفت و چون خودش هم غطفانى بود سخن او را تصديق كردند. در اين هنگام بنى قريظه به قريش پيام دادند و گفتند: به خدا سوگند تا گروگانانى به ما ندهيد ما همراه شما با محمد جنگ نمىكنيم و گروگان هاى شما بايد در دست ما باشند، زيرا بيم آن داريم كه ناگاه عقب نشينى كنيد و ما را با محمد تنها بگذاريد. ابو سفيان گفت: اين همان چيزى است كه نعيم گفت. بنى قريظه همين پيام را به غطفاني ها دادند و آنان همگى گفتند: ما هيچ گروگانى به شما نمىدهيم و بايد بيرون آييد و همراه ما جنگ كنيد . يهوديان هم گفتند: سوگند به تورات معلوم مىشود آنچه نعيم گفت راست و درست است و هر يك از گروهها از ديگرى نااميد شد و ميان ايشان اختلاف و پراكندگى پيش آمد. نعيم مى گفته است: من بودم كه توانستم ميان احزاب چنان تفرقه اى بيندازم كه هر يك به راهى برود و پراكنده شوند و من امين رسول خدا (ص) بر سرّ آن حضرتم. نعيم پس از آن هم داراى اسلامى پسنديده بود .»
@salmanraoofi
◼️رهبر معظم انقلاب:
◾️بعضی خیال می کنند که امام صادق(ع) به سیاست کاری نداشت، علیه دستگاه فعالیتی نمیکرد، در صدد ایجاد حکومت الهی و علوی نبود، این خطاست؛ امام صادق علیه الصلاة والسلام، ماهیت مبارزه اش یک ماهیت سیاسی بود، کار فرهنگی او هم کار سیاسی بود، وقتی امام صادق میگوید من امامم، امام یعنی چه؟
◾️امام یعنی حاکم جامعه، امام یعنی رئیس جامعه، یعنی من همان کسی هستم که این خلیفه ی غاصب بی دین، جای مرا گرفته. خب این حرف آیا یک حرف سیاسی است یا یک حرف فرهنگی است؟
۱۳۶۸/۳/۱۲
@salmanraoofi
#فقه_حکومتی
#فقه_سیاست
#فقه_سنتی
آیت الله کعبی:
فقه حکومتی باید از دل فقه سنتی بجوشد-1
🔅🔅🔅
📝 به گزارش وسائل، فقه حکومتی باید از دل فقه سنتی بجوشد/ سه رساله مقام معظم رهبری پیرامون جهاد در طول تاریخ فقه شیعه بیسابقه است.
🔹 آیتالله عباس کعبی، عضو مجلس خبرگان رهبری موضوع با اشاره به فقه حکومتی از دیدگاه رهبر معظم انقلاب اظهار داشت: مقام معظم رهبری ضمن استقبال از تمامی فعالیت ها پیرامون فقه حکومتی، انتظار عمق بخشی و حفظ اصالت این مباحث را دارند؛ یعنی به اصالت و عمق مباحث تأکید داشته و نگرانند این مباحث به صورت سطحی بحث شوند و یا از اصالتهای فقه سنتی فاصله بگیرند.
🔹 وی افزود: رهبر معظم انقلاب همانند امام راحل(ره) معتقد به فقه سنتی پویا هستند و تأکید دارند عمق اندیشه فقه حکومتی را از دل فقه سنتی خارج کنند. ارزیابی بنده این است که ایشان تمایل دارند در دل فقه سنتی به فقه مقبول نظام برسیم.
🔹 آیتالله کعبی تصریح کرد: برای نمونه از ایشان سه رساله «الامان»، «الصابئه» و «المهادنه» درباره جهاد چاپ شده که بسیار عمیق هستند. گویی فقیهی در گوشهای از نجف یا مسجد اعظم نشسته و همانند مرحوم حضرت آیتالله میرزاجواد تبریزی، حضرت آیتالله وحید و دیگران درس فقهی میگوید و گویی اگر این بزرگواران نیز این مقالات را ببینند، میگویند یک بحث عمیق فقهی است.
@salmanraoofi
#فقه_حکومتی
#فقه_سیاست
#فقه_سنتی
آیت الله #کعبی:
فقه حکومتی باید از دل فقه سنتی بجوشد-2
🔅🔅🔅
🔹 وی تأکید کرد: بنده این رسالهها را خط به خط خواندهام و معتقدم در #فقه شیعه از آغاز عصر غیبت تاکنون هیچ فقیهی به تفصیل و عمق ایشان «الامان»، «الصابئه» و «المهادنه» را به تحریر در نیاورده است. این رسائل به قلم خودشان است و اتصال آن با #فقه سنتی کاملاً مشهود است.
🔹 عضو مجلس خبرگان رهبری با بیان اینکه در #رسائل مقام معظم #رهبری بحثهای حکومتی بسیار عمیقی دیده میشود که مبتنی بر فقه سنتی است، یادآور شد: چیزی که نظر امام راحل، رهبر انقلاب و بزرگان حوزه است، اینکه فقه حکومتی باید از دل فقه سنتی بجوشد، لذا عمق و اصالت آن بسیار مهم است. اینکه این موضوع منجر به تأسیس فقه جدید نشود برای ایشان(رهبر انقلاب) بسیار مهم است.
🔹 وی اضافه کرد: البته اگر بخواهیم به شکل مبنایی درباره #فقه حکومتی بحث کنیم، این امکان وجود دارد که به غیر از این فقه مدون بحث شود. چون یکی از مباحث مبنایی به ساختار فقه باز میگردد. آیا ساختار فقه قابل تحول است یا قابل #تحول نیست؟ به نظر بنده قابل تحول است. من خودم یک ساختار پیشنهادی آماده کردهام.
🔹 آیت الله #کعبی با بیان اینکه فقه حکومتی نیازمند چندین پیش نیاز است، اظهار کرد: چند پیش نیاز غیر فقهی وجود دارد که باید حل شود. یکی از این پیش نیازها تدوین فلسفه علوم انسانی اسلامی است. براساس فلسفه علوم انسانی اسلامی باید #نظامات اسلامی استخراج شود.
🔹 وی افزود: همچنین باید بر پایه نظامات، قواعد فقه #حکومتی استخراج شود. کلید ورود به فقه حکومتی قواعد فقه حکومتی است. قاعده سازی بسیار مهم است. پس از قاعده سازی نوبت به مسائل فقه حکومتی میرسد. مسائل #فقه حکومتی متناسب با ساختار خود فقه است. تاکنون این کار در حوزه انجام نشده است. ما در اول اسلامی سازی علوم انسانی ماندهایم. در نظام سازی باید نظامات استخراج شود، نظامات بحث فقهی نیست فرا فقه است.
🔹 عضو مجلس #خبرگان رهبری در پایان بیان داشت: ما نیز نگاه سیستمی به اسلام را تأیید میکنیم. فکر میکنیم اسلام سیستم است. ولی افزون بر سیستم، نظامهایی نیز دارد لذا یک مجموعهای به هم پیوسته است که یک هدف را تأمین میکند، ولی نباید سبب شود از گنجینههای گرانسنگ فقه شیعه، دایره المعارفهای #فقه شیعه مانند جواهر فاصله بگیریم.
@salmanraoofi
#احادیث_فقه_حکومتی
#فقه_حکومتی
#عملیات_ویژه 14
🔅🔅🔅
18/ فی قرب الاسناد حَدَّثَنِي الرَّيَّانُ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى الْعَبَّاسِيِّ يَوْماً، فَطَلَبَ دَوَاةً وَ قِرْطَاساً بِالْعَجَلَةِ، فَقُلْتُ: مَا لَكَ؟ فَقَالَ: سَمِعْتُ مِنَ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ أَشْيَاءَ أَحْتَاجُ أَنْ أَكْتُبَهَا لَا أَنْسَاهَا، فَكَتَبَهَا فَمَا كَانَ بَيْنَ هَذَا وَ بَيْنَ أَنْ جَاءَنِي بَعْدُ جُمُعَةٌ فِي وَقْتِ الْحَرِّ- وَ ذَلِكَ بِمَرْوَ- فَقُلْتُ: مِنْ أَيْنَ جِئْتَ؟ فَقَالَ: مِنْ عِنْدِ هَذَا. قُلْتُ: مِنْ عِنْدِ الْمَأْمُونِ؟ قَالَ: لَا. قُلْتُ: مِنْ عِنْدِ الْفَضْلِ بْنِ سَهْلٍ؟ قَالَ: لَا، مِنْ عِنْدِ هَذَا. فَقُلْتُ: مَنْ تَعْنِي؟ قَالَ: مِنْ عِنْدِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى. فَقُلْتُ: وَيْلَكَ خُذِلْتَ أَيْشٍ قِصَّتُكَ؟ فَقَالَ: دَعْنِي مِنْ هَذَا، مَتَى كَانَ آبَاؤُهُ يَجْلِسُونَ عَلَى الْكَرَاسِيِّ حَتَّى يُبَايَعَ لَهُمْ بِوَلَايَةِ الْعَهْدِ كَمَا فَعَلَ هَذَا؟ فَقُلْتُ: وَيْلَكَ اسْتَغْفِرْ رَبَّكَ. فَقَالَ: جَارِيَتِي فُلَانَةُ أَعْلَمُ مِنْهُ. ثُمَّ قَالَ: لَوْ قُلْتُ بِرَأْسِي هَكَذَا لَقَالَتِ الشِّيعَةُ بِرَأْسِهَا. فَقُلْتُ: أَنْتَ رَجُلٌ مَلْبُوسٌ عَلَيْكَ، إِنَّ مِنْ عَقْدِ الشِّيعَةِ أَنْ لَوْ رَأَوْهُ وَ عَلَيْهِ إِزَارٌ مَصْبُوغٌ وَ فِي عُنُقِهِ كَبَرٌ يَضْرِبُ حَوْلَ هَذَا الْعَسْكَرِ، لَقَالُوا مَا كَانَ فِي وَقْتٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ أَطْوَعَ لِلَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ مِنْ هَذَا الْوَقْتِ، وَ مَا وَسِعَهُ غَيْرُ ذَلِكَ. فَسَكَتَ ثُمَّ كَانَ يَذْكُرُهُ عِنْدِي وَقْتاً بَعْدَ وَقْتٍ. فدَخَلْتُ عَلَى الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ الْعَبَّاسِيَ يُسْمِعُنِي فِيكَ وَ يَذْكُرُكَ، وَ هُوَ كَثِيراً مَا يَنَامُ عِنْدِي وَ يَقِيلُ، فَتَرَى أَنْ آخُذَ بِحَلْقِهِ وَ أَعْصِرَهُ حَتَّى يَمُوتَ، ثُمَّ أَقُولَ: مَاتَ مِيْتَةَ فَجْأَةٍ. فَقَالَ، وَ نَفَضَ يَدَيْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ: «لَا يَا رَيَّانُ، لَا يَا رَيَّانُ، لَا يَا رَيَّانُ». فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ الْفَضْلَ بْنَ سَهْلٍ هُوَ ذَا يُوَجِّهُنِي إِلَى الْعِرَاقِ فِي أُمُورٍ لَهُ، وَ الْعَبَّاسِيُّ خَارِجٌ بَعْدِي بِأَيَّامٍ إِلَى الْعِرَاقِ، فَتَرَى أَنْ أَقُولَ لِمَوَالِيكَ الْقُمِّيِّينَ أَنْ يَخْرُجَ مِنْهُمْ عِشْرُونَ ثَلَاثُونَ رَجُلًا كَأَنَّهُمْ قَاطِعُو طَرِيقٍ أَوْ صَعَالِيكُ، فَإِذَا اجْتَازَ بِهِمْ قَتَلُوهُ، فَيُقَالُ: قَتَلَهُ الصَّعَالِيكُ. فَسَكَتَ فَلَمْ يَقُلْ لِي: نَعَمْ وَ لَا لَا. فَلَمَّا صِرْتُ إِلَى الحوان بَعَثْتُ فَارِساً إِلَى زَكَرِيَّا بْنِ آدَمَ، وَ كَتَبْتُ إِلَيْهِ: إِنَ هَاهُنَا أُمُوراً لَا يَحْتَمِلُهَا الْكِتَابُ، فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تَصِيرَ إِلَى مِشْكَاةَ فِي يَوْمِ كَذَا وَ كَذَا، لِأُوَافِيَكَ بِهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ. فَوَافَيْتُ وَ قَدْ سَبَقَنِي إِلَى مِشْكَاةَ ، فَأَعْلَمْتُهُ الْخَبَرَ وَ قَصَصْتُ عَلَيْهِ الْقِصَّةَ، وَ أَنَّهُ يُوَافِي هَذَا الْمَوْضِعَ يَوْمَ كَذَا وَ كَذَا. فَقَالَ: دَعْنِي وَ الرَّجُلَ، فَوَدَّعْتُهُ وَ خَرَجْتُ. وَ رَجَعَ الرَّجُلُ إِلَى قُمْ وَ قَدْ وَافَاهَا مُعَمَّرٌ، فَاسْتَشَارَهُ فِيمَا قُلْتُ لَهُ، فَقَالَ لَهُ مُعَمَّرٌ: لَا تَدْرِي سُكُوتُهُ أَمْرٌ أَوْ نَهْيٌ، وَ لَمْ يَأْمُرْكَ بِشَيْءٍ فَلَيْسَ الصَّوَابُ أَنْ تَتَعَرَّضَ لَهُ. فَأَمْسَكَ عَنِ التَّوَجُّهِ إِلَيْهِ زَكَرِيَّا، وَ اجْتَازَ الْعَبَّاسِيُّ الْجَادَّةَ وَ سَلِمَ مِنْهُ. »