eitaa logo
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
306 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
729 ویدیو
26 فایل
بِسمِ‌‌خُداۍ‌سَتّـٰارُالعیوب(:🌿- سمتِ آرامش👇 کانال 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان https://eitaa.com/samte_aramesh محتوا؟! شاید دلے 🌚🫀! ڪپے؟! حلال ِبٰا ذڪرِ صلواٰت :)"♥️:♥️" - وقف ِ حضرت ِ حجت ؛ ⎞🔗💛⎝‌↫-_ "عــــــشق فقط خــــدا"
مشاهده در ایتا
دانلود
🐠❣ شمالیاااا هروقت میخوان ماهی درست کنن میگن… مواظب باش زهله‌ش نترکه چون اگه زهله‌ش بترکه ؛ ماهی تلخ میشه ؛ دیگه قابل خوردن نیست آدمام زهله دارن ، اگه یه روز ؛ یه جایی ؛ دلشون بترکه ، تلخ میشن اونقدر تلخ که دیگه به درد زندگی کردنم نمیخورن مواظب دل آدما باشیم که نترکه …💔🚶🏻‍♀️ ╰═.🐟💔◍⃟🎼═╯
مقدارِیارِ همنفس چون من نَدانَدهیچکَس ماهی که برخُشک اوفتَدقیمت بدانَد آب‌را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن 🧡خیـــآل‌تــــــــــو🧡 1سال بعد یک سال گذشت. یک سال که برای خانواده ما پر از خوشی و عشق بود. با عشق شایان دوباره جون گرفتم و زندگی اون روی خوشش رو بهم نشون داد. با تمام وجودم توی این یک سال عشق شایان رو با تار و پودم با تک تک رگ های توی بدنم حس کردم لمس کردم. یه خانواده گرم و صمیمی تشکیل دادیم. انقدر بهم وابسته شده بودیم که بدون هم اصلا نمی تونستیم. تنها کبود زندگی مون که محمد همیشه اسم ش رو میاورد بچه بود. محال بود روزی نگه من داداشی یا ابجی میام. اما من راضی نمی شدم چون می گفتم محمد هنور کوچیکه و خودمم کم سن ام من تازه گیا داشتم می رفتم توی 19 سآل. هیچوقت شب تولد 18 سالگیم و یادم نمی ره که شایان کلی مهمون دعوت کرده بود و سوپرایزم کرده بود. همه ی خانواده و فامیل شایان از رفتار های مهربون شایان تعجب کرده بودن همه می گفتن شایان و چه به مهربونی چه به لطافت اما شایان واقعا مهربون بود فقط به قول خودش کسی قبل از من وجود نداشت که لیاقت مهربونی شو داشته باشه. بعد از اتفاق اون شب دیگه اتفاقی نیوفتاد فقط شیدا بعد از یک ماه گذاشت رفت و گفت یه روز برای تلافی برمی گرده و بد تلافی می کنه که من و شایان جدی نگرفتیم حرف هاشو و خداروشکر فعلا که یک ساله اثری ازش نبود. این چند وقت مدام حالم بهم می خورد بلاخره امروز محمد و گذاشتم پیش لیلا خانوم و بعد کلی سفارش ها که مراقبش باشه اومدم دکتر جواب ازمایش مو بگیرم . حدس زدن ش کار سختی نبود مطمعن بودم که باردارم! اما مدام به خودم تشر می زدم که نه و فلان. واقعا با این سن کمم می ترسیدم مادر بشم! از درد هاش از بالا اوردن از اتاق عمل از همه چی. راننده وایساد و پیاده شدم. چادر مو مرتب کردم و وارد ازمایشگاه شدم. خداروشکر چون صبح بود هنوز افراد کمی اومده بودن و زیاد شلوغ نشده بود. سمت قسمت تحویل ازمایشات رفتم و رو به مسعول بخش گفتم: - سلام غزال مولایی هستم اومدم برای گرفتن جواب ازمایش ام. سری تکون داد و بعد از چند دقیقه انتظار برگه رو اورد و گفت: - تبریک می گم شما باردار هستید3 ماه تونه. با اینکه خودم می دونستم حتما باردارم اما خبرش باز هم شوکه ام کرد. فقط تونستم برگه رو بگیرم و به راننده بگم برگردیم روستا. تمام صحنه های درد بارداری اومد جلوش چشم هام و ترس ورم داشت. وقتی رسیدم عمارت شایان هم بود و کنارش هم محمد وایساده بود. بهشون که رسیدم شایان گفت: - سلام خانوم من کجا رفته بودی؟ همزمان با سلام گفتن زدم زیر گریه و فوری رفتم داخل و مستقیم رفتم بالا توی اتاق. پایین تخت نشستم و زانو هامو توی بغلم جمع کردم اما با فکر اینکه شاید اینجوری بچه اذیت بشه پامو کشیدم. وای خدا من هیچی از بارداری نمی دونستم. شایان و محمد فوری اومدن داخل. نگران شایان این ورم نشست و محمد این سمتم. شایان گفت: - غزال چی شده؟چرا گریه می کنی؟ فقط با گریه نگاهش کردم که زد تو سر خودش و گفت: - داری سکته ام می دی چی شده. با گریه گفتم: - رفتم جواب ازمایش رو گرفتم. سریع گفت: - خوب چی شد؟ لب زدم: - گفت باردارم سه ماهه. و بیشتر گریه کردم دیدم شایان و محمد مات موندن. یهو محمد چنان جیغی از خوشحالی کشید که یه دور سکته رو زدم و چشام از ترس گرد شد . حالا خودش و شایان دوتایی باهم هوار می کشیدن جوری که گوشام داشت سوت می کشید در به شدت باز شد و خدمتکار ها و بادیگارد ها ریختن داخل. وای خدا این بدبخت ها فکر کردن شاید بهمون حمله شده.
12.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖 🔖 🔅ميخواي به خدا نزديك تر باشی ✅نزديك ترين اتسان به خدا کیه؟ 🔰استاد
راز زندگی زناشویی زوج‌های شاد و موفق چیست؟ ✔️با هم حرف بزنید ✔️آرزوها و رویاهایتان را با هم سهیم شوید ✔️برنامه‌ریزی اقتصادی داشته باشید ✔️با هم بیرون‌رفتن را متوقف نکنید ✔️همسرتان را گاهی شگفت‌زده کنید ✔️تعریف و تشویق کنید ✔️همهٔ مسائل را حل کنید ✔️حالت دفاعی نداشته باشید ✔️با هم گفت‌وگو کنید نه مشاجره ✔️آغوش‌های بی‌اهمیت را فراموش نکنید ✔️تفاوت‌هایتان را بپذیرید ✔️زمانی که اشتباه می‌کنید، به آن اعتراف کنید ✔️خاطرات خوشتان را به یاد بیاورید ✔️در جمع به همسرتان احترام بگذارید ✔️رابطه جنسی همه‌چیز نیست ✔️گوش شنوا داشته باشید ✔️فعالیت مشترک داشته باشید ✔️واژه‌های نیکو به کار ببرید ✔️همدیگر را ترغیب و تشویق کنید ✔️زمانی را بدون فرزندانتان باشید ✔️روزتان را با بوسه شروع کنید ✔️شما یکی هستید ✔️اطمینان مجدد دهید که همه چیز خوب است ✔️حداقل یک‌بار در روز به او بگویید: «دوستت دارم» ‎━━🍃💠🍃🔸🍃🌹🍃━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چگونگی برخورد با همسر عصبی ✅باورش کن بیشتر مردان دل شان می خواهد که که همسرشان باورشان کند. آن ها دوست ندارند که همسرشان در توانایی ها واستعدادهایشان (مثلا در تامین امنیت و رفاه و…)شک داشته باشد. با رفتار و گفته هایتان به آن ها بفهمانید که توانایی ومهارت و استعداد و  پشتکارشان را باور دارید البته دروغ نگویید بلكه سعی كنيد خصوصيت مثبت وی را پررنگ تر كنيد. ✅حرف بزن برای این كه همسرتان بفهمد شما او را درک می كنيد او را با همه كم و كاستی هايش به عنوان مرد زندگيتان قبول داريد  هر روز به مدت کوتاهی در همین خصوص با او حرف بزنید. بیست دقیقه  در هر روز  این صحبت بیست دقیقه ای را از همسرتان دریغ نکنید چون تاثیرش خیلی بیشتر از بیست دقیقه ای است که در ذهن شماست.   ‎━━🍃💠🍃🔸🍃🌹🍃━━━
بیا که نصف جهان را به نام من بزنند چرا که شهر دلم "اصفهان" دلتنگی است...          ‌╔═💎💫═══╗    🤍          ╚═══💫💎═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا