Ye Man Ye To.mp3
6.98M
🎼ی من ی تو ترکیبمون خیلی قشنگه
𝄞◉━━━━━────◉𝄞
◁ㅤ❚❚ㅤ▷
#مـــوزیــک #انـگیـــــــزه🎧🎼
از سایهٔ آفتاب ما میترسند
از هیبتِ در حجاب ما میترسند
یک قطره ز موجِ مردم میدان باش
از قدرت انتخاب ما میترسند
#انتخابات 🗳|#سعید_جلیلی
#دلی♡
نوشته بود:« خدایا کمکم کن پیمانی که تو طوفان باهات بستم و تو آرامش فراموش نکنم
#انتخابات در چه حالتی به دور دوم کشیده میشه ؟🤡👆🏻
#سعید_جلیلی |#انتخابات🗳
╭─━─━─• · · · · ·
✍🏻بجاي نفرين دعا كرد🌿
قابل توجه کسانی که فرزندانشان و همسایه ها را به راحتی نفرین می کنند.
به جای نفرین دعا کنیم.
ابراهيم اطروش مي گويد : با معرفت كرخي بر كنار دجله نشسته بوديم .
ديديم عده اي جوان در قايقي نشسته و در ضمن حركت به قاضي و آوازه خواني و نواختن موسيقي و شرب خمر مشغول هستند .
بعضي از دوستان از معروف كرخي خواستند كه آنها را نفرين كند . او دستهايش را بلند كرد و گفت :
خدايا همانطور كه آنها را در دنيا شاد كردي ، در آخرت هم آنان را شاد بفرما !
دوستان به او گفتند : ما از تو خواستيم آنها را نفرين كني ، اما تو برايشان دعا كردي ؟
او گفت :
اگر خدا بخواهد آنها را در آخرت شاد فرمايد وسائل توبه كردن آنان را فراهم مي آورد.[♥︎🫂]
📚 شنیدنی های
تاریخ 393_محجةالبیضاء ج7 ص 268
╰─━─━─• · · · · · ·
769_46027042433479.mp3
9.12M
🎶خانه ای ویرانم بدنی بی جانم
𝄞◉━━━━━────◉𝄞
◁ㅤ❚❚ㅤ▷
#مـــوزیــک #ایهام🎧🎼
🌹وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ
🍃و بر آنچه [از مشكلات و سختىها] به تو مىرسد شكيبايى كن.
📗سوره لقمان، آیه 17
#دلی♡
همه آدم های خوب زندگی یه طرف
اما اونی که سکوتت رو میفهمه
یه چیز دیگه ست ...
ﺯﻧﺪﮔﯽ . . .
ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ "ﻣﺪﺍﺩ ﺭﻧﮕﯽ" ﺍﺳﺖ!
میتوﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﺗﺮﯾﻦ ﺭنگ ها ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯽ،
رنگی زندگی کن، نه سیاه و سفید...
عصر زیبایـــت بخیـــــــــــــــر☕️🍃🌼
روزگاری خواهد آمد که مردم به گناه افتخار میکنند، و از پاکدامنی تعجب می کنند ...!
-نهج البلاغه خطبه ۱۰۸
♨️قانون هایی که زندگیت رو قشنگتر میکنه:🌱
▫️عصر نخواب که مجبور نشی تا صبح بیدار بمونی
▪️حتی اگه میدونی کسی جنبه شوخی رو داره، بازم دست به تخریبش نزن
▫️رو کسی که تمام سعیش خندوندنت بود، عیب نذار و فکر نکن وظیفش بوده
▪️به عقاید بقیه احترام بزار
▫️یادت نره که یه روز خوب اومدنی نیست، ساختنیه
▪️هرکاری وقتی داره، وقتی آمادگی شروع کار یا وارد رابطه شدن رو نداری انجامش نده
▫️خودتو برای اینکه یکی دیگرو پیدا کنی، گم نکن
▪️یاد بگیر با خودت خوشحال باشی
▫️تو ذهنت راجع به اتفاقاتی که هنوز نیوفتاده خیالپردازی افراطی نکن، خصوصا اگه موضوعش دوست داشتن یه نفر باشه
▪️خودتو برای هرکسی توضیح نده، بزار خودشون بفهمنت💎
«شکوفایی برای موفقیت»
🔰اللهم لاَ تُسَلِّطْ عَلَيْنَا مَنْ لاَ يَرْحَمُنَا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ🔰
خدایا کسیکه بر ما رحم نمیکند بر ما مسلط نکن..🤲🏻
الهی امین..
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻
👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻😬👻😬👻
👻😬👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻😬👻
👻😬👻😬👻😬
👻😬👻😬👻
👻😬👻😬
👻😬👻
👻😬
👻
ࢪمآن⇩
👋👀بچھمثبٺ👀👋
#به_قلم_بانو
#قسمت123
#سارینا
.
سامیار یه پتو و بالشت اورد وسط سالن پهن کرد و دستاشو دراز کرد و گفت:
- یالا بچه ها بیاید بغل بابا قصه بگم براتون بخوابیم.
سه تاشون توی بغل سامیار دراز کشیدن و سامیار شروع کرد به قصه گفتن وسط ش خودش خواب ش برد و بچه ها دوباره بلند شدن اومدن سمت من.
واسه اینکه باز غیب شون نزنه پاشدم و عین جوجه دنبالم راه افتادن.
یه سینی برداشتم رفتم توی حیاط پر از گل ش کردم اومدم تو گذاشتم تو سالن و گفتم:
- برید گل بازی فقط هیجایی نمی رید!
سه تاشون باهم:
- چشم مامانی.
و مشغول شدن.
توی یه از اتاق های پایین رفتم تا بلکه یکم بخوابم.
چشم که باز کردم دوساعت گذشته بود.
عجیبه نیومده بودن منو بیدار کنن!
نکنه اتفاقی افتاده؟
بلند شدم و سریع از اتاق اومدم بیرون که دهن م باز موند.
با چشای گرد شده اطراف و نگاه کردم.
در سالن باز بود و کلی گل از در سالن تا پیش سینی ریخته بود.
کل سالن رو گل پرتاب کرده بودن و انگار بمب گلی ترکیده بود توی خونه.
توی دیوار روی مبل ها روی سامیار بدبخت روی میز همه جا.
هر کدوم شون هم یه طرف دراز کشیده بود خواب بودن.
وای خدا من اینجا رو چطور تمیز کنم؟
سامیار رو تکون دادم که بیدار شد و به اطراف اشاره کردم.
ملتمس گفت:
- نگو که باز خابکاری کردن!
سری به عنوان مثبت تکون دادم که گفت:
- وای خدا من دیگه جون تمیز کردن ندارم.
دوتامون درمونده نشسته بودیم و به سالن نگاه می کردیم.
سامیار بلند شد و هر کدوم و بغل کرد برد توی اتاق خوابوند و دسته طی برداشت و گفت:
- اخ کی می دونست هر سه تا این بچه قرار نسخه کپی بچگی سارینا خانوم باشن؟
خندیدم که گفت:
- بعله بخند تا خودت منو بیچاره کردی چه بلا ها که به سرم نیاوردم هر چی دلت خواست بارم می کردی هر بلایی سرم میاوردی زدی عاشقمم کردی حالا هم وعضم اینه!
اون جا رو ازش گرفتم که خودش هم خندید و گفت:
- ولی یه چیزی.
بهش نگاه کردم و گفت:
- با همه اینا من خیلی عاشقتم سارینا هر روز بیشتر از قبل خانوم محجبه من!
لبخندی زدم و گفتم:
- منم دوست دارم بچه مثبت من.
همین جور با عشق به هم نگاه می کردیم که با صدای ترررررق از جا پریدیم و وحشت زده به قسمتی که صدا اومده بود نگاه کردیم.
بچه ها بیدار شدن بودن و خابالود اومده بودن بیرون تلوزیون و ندیده بودن و خورده بودن بهش افتاد خورد شد.
منو و سامیار بهم نگاه کردیم و گفتیم:
- وای بازم یه کار دیگه...
#رمان|#پایان
این رمان ِ مون هم تمام شد ؛✨️🫀°
امیدوارم که خوشتون اومده باشه ♥️🍃:))
ولی جا نگرانی نیست یه رمان دیگه دارم ؛
1_12028061383.mp3
10.16M
چرخ و فلک بچرخ که بی تاب آن دمم
تا اینکه زلف او بشود یار و هم دمم
𝄞◉━━━━━────◉𝄞
◁ㅤ❚❚ㅤ▷
#مـــوزیــک #انگیـــــزه🎧🎼