Kasra-Zahedi-Cheshmat-320.mp3
7.77M
اونجاکه کسری زاهدی میگه:
آرزوهایی که داشتم
بعدتو تو سینه میمیرن
بعدتو روزای هفته
مثل جمعه خیلی دلگیرن...
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡
🧡🌱
📚ࢪمآن
🧡خیـــآلتــــــــــو🧡
#بہ_قلم_بانو
#قسمت
#غزال64
شایان و محمد و توی بغلش نشوند و به سفره نگاه کرد و گفت:
- این سوپ چیه؟
براشون کشیدم و گفتم:
- این سوپ ماکارانی هست بخورید ببینم دوست دارید؟
شایان با چنگال بلند کرد و گفت:
- چقدر ماکارانی هاش درازه.
گرفت سمت محمد و محمد هورت کشیدش بالا که ما دوتا خندیدیم.
محمد گفت:
- وایی خیلی خوشمزه است می خوام می خوام.
شایان گفت:
- ای به چشم.
بهش داد و با عشق به محمد نگاه کردم که گفت:
- بابایی به مامانی بده.
لب زدم:
- من دارم عزیز دلم تو بخور.
شایان این بار چنگال و سمت دهن من اورد و گفت:
- بفرما نوبت شماست.
خنده ام گرفت.
منم خوردم و شایان خودشم خورد و گفت:
- واقعا خوشمزه است.
لازانیا براشون کشیدم و با لبخند شام خوردیم.
چند ساعت بعد*
محمد و خوابوندم و از اتاق بیرون اومدم.
کنار شایان نشستم و گفتم:
- نمی شه فردا محمد نباشه؟محیط دادگاه برای محمد خوب نیست!
شایان هم سری تکون داد و گفت:
- منم می دونم خوب نیست اما محمد و گفتن باید باشه باید قاضی از محمد بپرسه چه اتفاقی افتاده.
نگران گفتم:
- می ترسم محمد بترسه جونم در اومد تا امروز حرف زد.
شایان گفت:
- ولی به این فکر کن دیگه هیچ وقت نمی تونه اون عفریته رو ببینه و هیچ وقت دیگه این اتفاق نمی یوفته!
سری تکون دادم.
#صبح
وارد دادگاه شدم به محمد نگاه کردم که یکم ترسیده بود.
بغلش کردم و گفتم:
- چرا شیر پس من ترسیده؟
شایان نگآهی بهمون انداخت و محمد گفت:
- اینجا پلیس هست.
لبخندی زدم و گفتم:
- پلیس که ترسناک نیست تازه انقدر مهربونه من یه شعر به تو می گم تو بگو خوب.
سری تکون داد و گفتم:
- شبا که ما می خوابیم اقا پلیسه بیداره
ما خوب خوش می بینیم اون مشغول شکاره.
محمد کنجکاو گفت:
- اقا پلیسه کیو شکار می کنه؟
گفتم:
- دزد ها رو ادم های بد رو.
محمد گفت:
- می شه برم پیش اقا پلیسه؟
سری تکون دادم و پایین گذاشتمش که اروم اروم رفت سمت پلیسه.
پلیس با دیدن محمد که وایساد جلوش خم شد و بغلش کرد و گفت:
- چه پسر خوشکلی چند سالته عمو جون؟
محمد به لباس ش دست زد و گفت:
- سلام ممنون 5 سالمه.
پلیسه یه شرینی از جیب ش در اورد بهش داد و گفت:
- اینجا چیکار می کنی عمو جون با کی اومدی؟
محمد دست کشید سمت من و گفت:
- با مامانم بابام هم اومده.
سمت شون رفتم و محمد و بغل کردم و گفتم:
- محمد از شما می ترسید گفتم بیاد پیشتون ترس ش بریزه.
پلیسه پیشونی محمد و بوسید و گفت:
- چه پسر ماهی مراقب ش باشید.
حتما ی گفتم و شایان صدامون کرد و گفت وقت دادگاه.
داخل رفتیم و توی جایگاه ایستادیم.
رو به شایان که معلوم بود خیلی عصبیه با دیدن شیدا که بیرون بود گفتم:
- شایان اروم باش و اروم توی دادگاه صحبت کن که همه چیز به نفع ما باشه خب؟
سری تکون داد شیدا و وکیل ش هم داخل اومدن و توی جایگاه متهم شیدا ایستاد.
قاضی اومد و بقیه افرادی که نشسته بودن بلند شدن بعد از نشستن قاضی نشستن و قاضی رو به ما گفت:
- خوب یکی از شما پدر یا مادر البته نامردی درسته؟
سری تکون دادم و گفت:
- خوب یکی تون لطفا شرح ماجرا کنه.
شایان خواست چیزی بگه که گفتم:
- بزار من بگم.
سری تکون داد و گفتم:
- اقای قاضی همسر من از ایشون خانوم شیدا خانزاده تقریبا دو ساله که جدا شده و طبق مقررات ایشون در ماه یک هفته می تونن بچه رو از صبح تا شب پیش خودشون نگه دارن من بار اولی که خانوم خانزاده رو دیدم پرستار محمد بودم و هنوز یک ماه نشده کلا پرستار و بعد مادر محمد شدم!توی همون بار اول محمد مدام از رویارویی با این خانوم فرار می کرد اصلا دلش نمی خواست باهاش تنها جایی باشه و وقتی ایشون رو می دید از کنار من جم نمی خورد و خیلی می ترسید!که طبق گفته های پدر محمد چندین بار خانوم خانزاده محمد که فقط یه بچه پنج ساله است رو کتک زده و رفتار خشن ی با محمد داشته به همین دلیله که محمد از مادر واقعی ش دوری می کنه و نمی خواد حتی یه ثانیه هم پیش اون باشه همین الان هم پسر من ترسیده!
شیدا با صدای بلندی گفت:
- خفه شو پسر تو نیست پسر منه.
قاضی با اخم به شیدا نگاه کرد و گفت:
- لطفا ساکت و موادب باشید خانوم.
و رو به من گفت:
- شما ادامه بدید
#رمان
اسرار غمش گفتم در سینه نگه دارم
رسوای جهانم کرد این رنگ پریدن ها
تا زمانی که "خودم" را
دوست نداشته باشم
و برای خود ارزشی قایل نباشم
همسرم نمیتواند
فراتر از خودم با من رفتار کند
رفتار او آینه رفتار من با خودم است
👁برای خودتان ارزش قائل شوید.
زن همانند گل🥀 است
━━🍃💠🍃🔸🍃🌹🍃━━
📌۵ تا سوالی که باعث رشد شخصیتت میشه و تورو از پله های ترقی بالا میبره :
۱. چه آدمی باعث میشه من فرد بهتری باشم؟
باید زمان بیشتری برای معاشرت باهاش توی برنامههام قرار بدم؟
آدمایی که بیشتر از بقیه باهاشون درارتباطیم،
شخصیت ما رو میسازن.
پس خیلی مهمه که لیست اولویتبندی شدهای ازشون داشته باشیم تا بدونیم با چه افرادی میخوایم بیشتر در ارتباط باشیم.
۲. آیا رفتارها و تصمیمات من در راستای خواستههای خودمن یا توقعات دیگران؟
خانواده، دوستا و جامعه، همواره از ما توقعاتی دارن که باعث میشه رومون فشار باشه.
نکتهی مهم اینه که همیشه مراقب باشیم خواستههامون خواستههای حقیقی خودمونن، نه تحمیل دیگران.
۳. اگه عادتهایی که الان دارمو تا ۵ سال دیگه ادامه بدم،
زندگیم بهتر میشه یا بدتر؟
عادتها زندگی رو میسازن، چه خوب چه بد.
۴. چه ابعادی از زندگیم نیاز به حدومرزگذاری بیشتری دارن؟
یکی از سالمترین کارایی که میتونی
انجام بدی، تعیین حد و مرزه.
اگه هیچ ایدهای نداری از کجا شروع کنی، ببین چه قسمتی از
زندگیت بیشتر از بقیه از کنترلت خارج شده
۵. من از چه شغل و حرفهای بیشتر لذت میبرم،
برام پول میسازه و تاثیر خوبی روی دنیا میذاره؟
(این سوال به حدی مهمه که ارزششو داره هر از چندگاهی راجبش عمیقا فکر کنی و تصمیم بگیری)
#همسران_مثبت
━━🍃💠🍃🔸🍃🌹🍃━━
「💚」
بی تو کی عید بود بر همه ی منتظران؟
ماه من رویت تو عین کمال است بیا:)))!
#امام_زمان #آقای_غریب
#ایران_زیبا 😍
📸 اقیانوس ابر، قله ارفه کوه
مازندران، سوادکوه
#ایرانگردی 😇
👈درمان ریزش موی خانمها
🍃🌼خوردن 10 عدد بادام درختی روزانه
🍃🌼خوردن شبی ۱ لیوان عرق رازیانه با کمی عسل🍯
(صورت را نیز چاق می کند)🍃🌼
🍏 #طب_اسلامی 🍊
┈•✾🌿🌺🌿✾•┈•✾🌿🌺🌿✾•┈
#دوست_شهید_من ❤️
#کلام_شهید
کاری کنید که وقتی کسی شما را ملاقات میکند احساس کند که یک شهید را ملاقات کرده است.
🌷شهید احمد کاظمی🌷
#شهیدانه 🍀
باله و بال
1.82M
قصهی بال و باله🦋
ا👶🧒👦
پویایی های عزیز
شبتون زیبا🌺🌹😍
#قصه_شبانه 😴
🟤سلام امام زمانم ✋
ای دیدنت بهانه ترین خواهش دلم
فڪری بڪن برای من و آتش دلم
دست ادب به سینه ی بیتاب میزنم
صبحت بخیر حضرت آرامش دلم
#اݪهۍعَجللِۅَلیڪالْفࢪج
#السلام_علیک_یا_بقیه_الله
#امام_زمان
گــر چــه پــرید فــرصٺ پــروازمان ولی
فرصٺ که هسٺ تا عرفہ کربلا که هسٺ
#صلےالله_علیڪ_ایها_اربابــــ
#آقابطلب_هواےڪربلادارم❣
لحظهوصل..
بهیک چشم زدنمیگذرد
این فِراق است؛
که هر ثانیهاش"یکسال"است💔
#دلتنگحرم
دل اگر خداشناسی ، به لبت بگو علی حق؛
که حق از علی برآید و علی بود مع الحق♥️:)))!`
#فقطحیـدرامیـرالمومنیـناست