eitaa logo
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
311 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
759 ویدیو
30 فایل
بِسمِ‌‌خُداۍ‌سَتّـٰارُالعیوب(:🌿- سمتِ آرامش👇 کانال 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان https://eitaa.com/samte_aramesh محتوا؟! شاید دلے 🌚🫀! ڪپے؟! حلال ِبٰا ذڪرِ صلواٰت :)"♥️:♥️" - وقف ِ حضرت ِ حجت ؛ ⎞🔗💛⎝‌↫-_ "عــــــشق فقط خــــدا"
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب " اذان صبح به افق حلب " صفحات ۲۴ و ۲۵ 🥀 بیاد
YEKNET.IR - vahed - shahadat imam javad 1401 - taheri.mp3
7.23M
🎙حسین_طاهری ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
⚠️ تخته سفیدم روش هی ماژیک بکشی آخر سر میشه عینِ تخته سیاه! دیگه دل که جای خودشو داره… با هر گناهی یه خطِ مشکی رو صفحه سفیدِ دلت می‌زنی!
_غم هجران تو ای یار مرا شیدا کرد غیبت و دوری تو حال مرا رسوا کرد)))):
روزهای هفته را با عشق تو سر میکنم تا به جمعه میرسم احساس دیگر میکنم حس دیدار تو در من جمعه غوغا میکند جمعه ها چشمان خود را حلقه بر در میکنم در غروب جمعه بغضم در گلو وا میشود چشم خود را در نبودت جمعه ها ترمیکنم آنقدر در کوچه ها فریاد نامت میکنم گوش اهل کوچه را با نام تو کر میکنم شک ندارم درد جمعه درد بی درمان توست نام زیبای تو را هر جمعه ازبر میکنم
AUD-20220604-WA0019.mp3
4.81M
دلتنگی های غروب جمعه))): ◉━━━━━━───────♡     ↻   ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ |
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩ 👋👀بچھ‌مثبٺ👀👋 2سال بعد! چادر مو روی سرم جلو تر کشیدم و منتظر شدم تا امیر بیاد. جلوی در دانشکده فنی خیلی شلوغ بود و سر و صدا اذیتم می کرد. عادت داشتم به تنهایی! اوم سارینای شلوغ عادت کرده که تنهایی. لبخند تلخی زدم و باز اشک توی چشم هام جمع شد. با صدای تک بوقی سر بلند کردم امیر داشت نگاهم می کرد. بغض مو قورت دادم و کوله امو روی دوشم جا به جا کردم و درو باز کردم سوار شدم و گفتم: - سلام پسر عمو. امیر راه افتاد و گفت: - به چی فکر کردی اون طور لبخند دردناک می زدی و بغض می کردی؟ چشای اشکی مو به جلو دوختم و گفتم: - خودت چی فکر می کنی؟ لب زد: - سارینا 2 سال گذشته 6 ماه شو توی کما بودی خدا دلش برای مامان و بابات سوخت که اون طور پر پر می زدن هر روز توی بیمارستان و تو رو بر گردوند یه نگاه به خودت کردی؟ فکرت ذکرت روز شده سامیار شده اون روز تلخ لاغر شدی زن عمو هر روز گله می کنه می گه سارینا بعد اون تصادف افسردگی گرفته چیزی نمی خوره دق شون نده سارینا سامیار لیاقت تورو نداشت تو که الان خانوم شدی با حجب و حیا شدی چادری شدی این همه خاستگار داری مذهبی همون طور که هر دختر مذهبی می خواد چرا لج می کنی ها؟ به خدا نابود شدی. نگاهمو به بیرون دوختم و اشکام سر و خورد روی گونه ام. با بغض گفتم: - امیر حتا نموند ببینه زنده موندم یا نه زن عمو گفت سامیار رسیده بود اون ور فهمید من تصادف کردم یعنی وقتی اون جور خون الود افتاده بودم روی اسفالت که اشک هر کسی رو در میاورد سامیار نموند ببینه زنده ام یانه 6 ماه تو کما بودم بین مرگ و زندگی مهم نبودم بیاد ببینه چطور شدم؟ بابا من به خاطر اون داغون شدم من هنوز قرص می خورم امیر. امیر هم بغض کرده بود: - بابا گریه نکن دیگه عینکی می شی ها خانوم پلیس عینی خوب نیست نمی تونی دزد بگیری نابغه اصلا تو فکر کن کی می تونه 3 سال دبیرستان و توی1 سال بخونه و پلیسی قبول بشه؟ها؟بگو ببینم اموزشی ت تمام؟ برگه رو گرفتم سمت ش و گفتم: - اره. سعی کرد بخنده: - بخند دیگه خانوم چادری از فردا باید لباس فرم بپوشی بری سرکار خانوم پلیس شرینی ش کو پس؟ با لبخند گفتم: - می دم داداش امیر.