eitaa logo
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
473 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
41 فایل
بِسمِ‌‌خُداۍ‌سَتّـٰارُالعیوب(:🌿- سمتِ آرامش👇 کانال 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان²²•¹²•¹⁴⁰² https://eitaa.com/samte_aramesh محتوا؟! شاید دلے 🌚🫀! ڪپے؟! حلال ِبٰا ذڪرِ صلواٰت :)"♥️:♥️" - وقف ِ حضرت ِ حجت ؛ ⎞🔗💛⎝‌↫-_ "عــــــشق فقط خــــدا"
مشاهده در ایتا
دانلود
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن 🧡خیـــآل‌تــــــــــو🧡 بعد از چند دقیقه شایان گفت: - چیزی می خوری برات بگیرم؟ بدون اینکه بهش نگاه کنم نه ای گفتم. بعد از چند ثانیه دوباره گفت: - دادگاه گفت دیگه شیدا نمی تونه اصلا محمد و ببینه جریمه نقدی هم شد. فقط سر تکون دادم. که دستمو بین دست ش گرفت. اخم ی کردم و خواستم دستمو عقب بکشم که نزاشت و گفت: - نکن این دستت چاقو خورده دردت می گیره. لب زدم: - دستمو ول کن. لب زد: - منظور من اون نبود که تو برداشت کردی. در جواب ش گفتم: - مهم نیست. چونه امو گرفت و رومو برگردوند طرف خودش و گفت: - چون مهم نیست می خوای گریه کنی؟ لبخند تلخی زدم و گفتم: - من همیشه گریه می کنم عادت دارم به گریه کردن. با سوال ش تعجب کردم: - چرا من ناراحتت می کنم سر محمد خالی نمی کنی؟ بهش نگاه کردم و گفتم: - چرا باید این کارو بکنم؟عقده ای ام؟کمبود دارم؟تو منو اذیت می کنی من سر یه بچه خالی کنم؟اونم محمد که عاشق منه!محمد شده قلب من اگه الان هم روی تخت بیمارستانم چون انقدر محمد و دوست دارم خودمو سپر بلا ش کردم که چاقو توی بدن من فرو بره روی اسفالت بدنم بریده بریده بشه اما خش به محمد نیوفته چون دوسش دارم. لب زد: - چرا دوسش داری؟ موهای محمد و نوازش کردم و گفتم: - شاید چون مثل خودمه مادر نداره من پدرمم از دست دادم و حتی برادرم رو ولی محمد پدر داره البته یه پدری که گاهی اعصاب نداره و محمد و خیلی می ترسونه محمدم مثل من تشنه محبته نمی خوام مثل من بزرگ بشه ضعیف و شکننده بدون یه تکیه گاه دلی
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩
👻👻😬👻😬😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩ 👋👀بچھ‌مثبٺ👀👋 2سال بعد! چادر مو روی سرم جلو تر کشیدم و منتظر شدم تا امیر بیاد. جلوی در دانشکده فنی خیلی شلوغ بود و سر و صدا اذیتم می کرد. عادت داشتم به تنهایی! اوم سارینای شلوغ عادت کرده که تنهایی. لبخند تلخی زدم و باز اشک توی چشم هام جمع شد. با صدای تک بوقی سر بلند کردم امیر داشت نگاهم می کرد. بغض مو قورت دادم و کوله امو روی دوشم جا به جا کردم و درو باز کردم سوار شدم و گفتم: - سلام پسر عمو. امیر راه افتاد و گفت: - به چی فکر کردی اون طور لبخند دردناک می زدی و بغض می کردی؟ چشای اشکی مو به جلو دوختم و گفتم: - خودت چی فکر می کنی؟ لب زد: - سارینا 2 سال گذشته 6 ماه شو توی کما بودی خدا دلش برای مامان و بابات سوخت که اون طور پر پر می زدن هر روز توی بیمارستان و تو رو بر گردوند یه نگاه به خودت کردی؟ فکرت ذکرت روز شده سامیار شده اون روز تلخ لاغر شدی زن عمو هر روز گله می کنه می گه سارینا بعد اون تصادف افسردگی گرفته چیزی نمی خوره دق شون نده سارینا سامیار لیاقت تورو نداشت تو که الان خانوم شدی با حجب و حیا شدی چادری شدی این همه خاستگار داری مذهبی همون طور که هر دختر مذهبی می خواد چرا لج می کنی ها؟ به خدا نابود شدی. نگاهمو به بیرون دوختم و اشکام سر و خورد روی گونه ام. با بغض گفتم: - امیر حتا نموند ببینه زنده موندم یا نه زن عمو گفت سامیار رسیده بود اون ور فهمید من تصادف کردم یعنی وقتی اون جور خون الود افتاده بودم روی اسفالت که اشک هر کسی رو در میاورد سامیار نموند ببینه زنده ام یانه 6 ماه تو کما بودم بین مرگ و زندگی مهم نبودم بیاد ببینه چطور شدم؟ بابا من به خاطر اون داغون شدم من هنوز قرص می خورم امیر. امیر هم بغض کرده بود: - بابا گریه نکن دیگه عینکی می شی ها خانوم پلیس عینی خوب نیست نمی تونی دزد بگیری نابغه اصلا تو فکر کن کی می تونه 3 سال دبیرستان و توی1 سال بخونه و پلیسی قبول بشه؟ها؟بگو ببینم اموزشی ت تمام؟ برگه رو گرفتم سمت ش و گفتم: - اره. سعی کرد بخنده: - بخند دیگه خانوم چادری از فردا باید لباس فرم بپوشی بری سرکار خانوم پلیس شرینی ش کو پس؟ با لبخند گفتم: - می دم داداش امیر.
🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️ 🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋 🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋☀️ 🦋☀️🦋☀️🦋☀️🦋 🦋☀️🦋☀️🦋☀️ 🦋☀️🦋☀️🦋 🦋☀️🦋☀️ 🦋☀️🦋 🦋☀️ 🦋 √ 🌸دختࢪ‌عموۍ‌‌چآدࢪۍمن‌!🌸 ❄️ سریع پله ها رو بالا رفتم که محکم خوردم به کسی. سر بلند کردم دیدم سامه. بهت زده نگاهم کرد و گفت: - جا بودی بود بیا بیینم. و بازمو کشید دو قدم نرفتیم اخی گفت و بیهوش دراز به دراز افتاد. برگشتم افراد همون ادمه بودن که رفته بودم تو اتاقشون. اب دهنمو قورت دادم قطعا نمی تونستم فرار کنم و عین بچه خوب وایسادم سر جام. ادم ش سمتم اومد بدون ذره ای ملایمت گردن مو بین دستش گرفت و سمت پله ها رفت. جیغ کشیدم: - اییی گردمم توروخدا اییی. رو پله ها پرتم که که محکم افتادم زمین و با وحشت دستامو ظربدری روی شکمم گذاشتم تا بچه ام چیزی ش نشه و ملق خوران تن و بدن م به پله ها کوبیده می شد و افتادم پایین. از درد به خودم پیچیدم و سعی کردم بشینم که با همون با قدم های محکم اومد سمتم و گردن مو گرفت و کشون کشون توی همون اتاق نحس که ای کاش پا توش نمی زاشتم بردتم و پرتم کرد وسط سالن که مطمعنم زانوم زخم شد. تیر خفیفی دلم کشید و ناله ای کردم. پای کسی زیر چونه ام اومد و با نوک کفش ش سرمو بلند کرد و گفت: - بی مقدمه می رم سر اصل مطلب با هر جواب سربالایی که بهم بدی یه لگد بهت می زنم که یه سر بری اون دنیا و برگردی فهمیدی؟ سری تکون دادم که گفت: - از طرف کی معمور به جاسوسی شدی؟ لب زدم: - هیچکس فرار کرد... لگد محکمی به ساق پام زد که جیغ بلندی کشیدم و بلند گریه کردم. پاشو روی قفسه سینه ام گذاشت و فشار داد انگار زور نفس می کشیدم پوزخندی به حالم زد باید یه کاری می کرد با ناله گفتم: - از..طر.ف جمال چنگالی. متعجب شد پاشو برداشت و رو به بادیگارد هاش گفت: - جمال چنگالی دیگه کیه؟ هر چی خره جمع کردن توی این خراب شده این چنگالی اون فیلی نعش اینو بندازین یه جایی. بادیگارد ش سمتم اومد و دستمو محکم کشید و خمیده از جا بلند شدم یه در از اون ور اتاق وا کرد و وارد محوطه پشت کشتی شدیم کسی اینجا نبود. نگاهی به اطراف انداخت و در انبارکی رو وا کرد و نگاهی انداخت. بشکه های نفت کشتی بود. پرتم کرد داخل و با خودش گفت: - این نفت ها برای چیه؟ احمق ها. و درو بست و تا خواست قفل ش کنه گوشیش زنگ خورد و کلا یادش رفت و رفت. سرفه ای کردم و چند تا نفس عمیق کشیدم. خدایا با این جسم داغونم حالا چطور اون مواد ها رو پیدا کنم،؟ توی کشتی که نمی تونم تو قدم راه برم هر گروهی منو می گیره ضعیف تر از خودش گیر اورده و فقط می زنه! هقی از گریه زدم و ناله کردم و گفتم: - من نمی تونم مثل بابام باشم اون قوی بود محلول درست کرد اما من چی! ضعیف! ای کاش پاشا اینجا بود بدون اون هیچی نیستم هیچی! به شدت تشنه ام بود اول خواستم با خودم لج کنم و نخورم