857.3K
شرح دعای روز بیست نهم ماه مبارک رمضان
📌اللهم غَشّنی فیه بالرحمه
#منبر_سه_دقیقه_ای
┅┄┅✾🌸🍃🌸✾┅┄┄┅
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡🌱🧡
🧡🌱🧡🌱
🧡🌱🧡
🧡🌱
📚ࢪمآن
🧡خیـــآلتــــــــــو🧡
#بہ_قلم_بانو
#قسمت54
#غزال
به ماشین که رسیدیم سوار شدیم کمربند مو بستم و به ایسپک ها نگاه کردم که همین جور مونده بود یادم رفت ببرم.
مال خودمو دست گرفتم و مال شایان هم با اوم دستم گرفتم و گفتم:
- بیا همین جور که رانندگی می کنی من می گیرم سمتت بخور.
سری تکون داد و گرفتم سمتش که خورد و خودمم خوردم.
وایساد که غذا بگیره و گفت:
- چی بگیرم؟فسفود؟یا برنجی چیزی؟
نگاهی انداختم و گفتم:
- فست فود زیاد خوب نیست جلوی رشد محمد و می گیره برنج قیمه و برنج کوبیده بگیر.
سری تکون داد و پیاده شد.
بعد از ده دقیقه خرید و سوار شد گذاشت صندلی عقب و راه افتاد سمت ویلا.
به ویلا که رسیدیم تک خواست بوق بزنه که گفتم:
- نه ساعت 1 شاید سرایدار خواب باشه!
با ریموت درو باز کرد و ماشین و داخل برد.
پیاده شدیم و غذا ها رو برداشتم و درو باز کردم اروم شاید بچه ها خواب باشن داخل رفتیم پسرا که پای فوتبال بساط کرده بودن و دخترا هم دور هم نشسته بودن صحبت می کردن.
ما که رفتیم داخل به ما نگاه کردن لبخندی زدم و سلام کردم شایان هم سلام کرد و همه جواب دادن شایان گفت:
- بچه ها شام خوردین؟ یا سفارش بدم؟
همه گفتن خوردن یکی دو ساعت پیش.
غذا ها رو روی اپن گذاشتم و رو به شایان گفتم:
- تا من سفره رو بچینم محمد و بیدار کن شام نخورده.
سری تکون داد و خواست بره سمت اتاق که در باز شد و محمد خابالود و گریه کنان بیرون اومد سریع سمت ش رفتم و بغلش کردم که اروم گرفت و نگران گفتم:
- جان مامانی؟دورت بگردم چرا گریه می کنی عزیزم؟
شایان هم نگران بالای سرم وایساده بود:
- بابایی عزیزم چی شده؟
محمد گفت:
- خواب بد دیدم تلسیدم.
صورت شو بوسیدم و گفتم:
- الهی قربونت برم خواب بد غلط کرد پسر شیر منو ترسوند الان بابایی می بره دست و صورت تو می شوره شام می خوریم خودم پیش پسرم می خوام که خواب بد جرعت نکنه بیاد پسرمو بترسونه خوب؟
سری تکون داد و شایان بغلش کرد و درحالی که قربون صدقه اش می رفت برد دست و صورت شو بشوره.
سفره رو چیدم و دستامو شستم نشستم که شایان و محمد ام اومدن نشستن.
محمد و کنارم نشوندم و قاشق و پر کردم سمت دهن ش بردم که خورد.
بهش شام دادم و خیلی خابالود بود.
بغلش کردم که شایان گفت:
- چیزی نخوردی که.
خودشم نخورده بود مثل من دور محمد بود.
لب زدم:
- محمد و بخوابونم میام شام می خوریم.
سری تکون داد توی اتاق رفتم همین که رو تخت گذاشتم ش خوابید.
پتو رو روش مرتب کردم و وقتی مطمعن شدم خوابه بیرون اومدم روی سفره نشستم شایان برام کشید و گفت:
- خوابید؟
اره ای گفتم و هر دو شام خوردیم.
سفره رو جمع کردم و شایان گفت:
- من می رم اتاق محمد بخوابم ولی فکر کنم تخت ش یه نفره است.
دستامو شستم و گفتم:
- رخت خواب پهن می کنم پایین تخت.
باشه ای گفت و کنار پسرا نشست.
توی اتاق رفتم و از توی کمد رخت خواب دراوردم و پهن کردم روی زمین خواستم از اتاق برم بیرون که با صدای داد از جا پریدم و قلبم اومد تو دهنم
#رمان
بعدزوّارحریمتحالۍهمازمابپرس
نوبتۍهمباشدآقا؛نوبتِبیچارههاس . . .
#آقایاباعبــداللّٰــہ'!
به پایان آمد این ماه و
عبادت همچنان باقیست
برای ما حرم بنویس
نجف تا کربلا کافیست:)🖤
🛑 صد گروه استهلال از غروب امروز برای رویت هلال ماه شوال در نقاط مختلف ایران دست بکار میشوند
😔😔😔😔
🔸این همه تلاطم برای جستوجوی یک هلال باریک ماه...
مهدی جان!
من را ببخش! قرص روی ماهت را گمکردهام و عین خیالم نیست...
#وداع_رمضان
#امام_زمان
#ریحانه_بهشتی 🌱
🚨 به شخصیت فرزندتان احترام بگذارید؛
🔻مثلا اگر میخواهید به کودک آموزش دهید چگونه لباسش را بپوشد لازم نیست بگویید «چقدر بی دست و پایی» وقتی با این کلمات به شخصیت کودک حمله کنید اعتماد به نفس او را از بین میبرید و اینجاست که تخریب شخصیت و اعتماد به نفس کودک آغاز میشود.
🔻یا وقتی کودک یک ساله شما اشیا را در دهان خود میبرد نباید بر سرش فریاد زد. باید بدانید او در حال کشف دنیای پیرامون خوداست.
🔻 و اگر فرزند نوجوان شما تمایل ندارد تعطیلات آخر هفته را با شما باشد او را درک کنید او به دنبال رسیدن به استقلال است.
#تربیت_فرزند ✨
┅┄┅✾🌸🍃🌸✾┅┄┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 اللهم اهل الکبریاء والعظمه
🌙حلول ماه شوال و عید سعید فطر را تبریک میگوییم💐
4_5812086157403496918.mp3
3.95M
آهنگ عید فطر
حجت_اشرف_زاده
استشمام 💞
عطر خوش بوے
عیـــــد فطــر
از پنجره 💞
ملڪوتي رمضاڹ
ڪَواراے وجود پاڪتاڹ
"عاشقاڹ عیدتاڹ مبارڪ"