eitaa logo
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
311 دنبال‌کننده
5هزار عکس
751 ویدیو
29 فایل
بِسمِ‌‌خُداۍ‌سَتّـٰارُالعیوب(:🌿- سمتِ آرامش👇 کانال 🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان https://eitaa.com/samte_aramesh محتوا؟! شاید دلے 🌚🫀! ڪپے؟! حلال ِبٰا ذڪرِ صلواٰت :)"♥️:♥️" - وقف ِ حضرت ِ حجت ؛ ⎞🔗💛⎝‌↫-_ "عــــــشق فقط خــــدا"
مشاهده در ایتا
دانلود
👈حکم سجده بر مهر تیره شده 🍂🍃🍂🍃🌹🍂🍃🍂🍃
یارّمن زیباو چشم شور دشمن‌ها زیاد🔐 ، میسـپارم عشق خـود را من به دسـتِ " وَ إن یَـکاد '🤌🏻♥️ ." 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌧⃟ೄྀღتـَـــــࢪنــمِ بــــــٰاࢪان
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن
🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡🌱🧡 🧡🌱🧡🌱 🧡🌱🧡 🧡🌱 📚ࢪمآن 🧡خیـــآل‌تــــــــــو🧡 پسرکم خسته شده بود و من استرس داشتم. نمی دونستم رای دادگاه چیه! دعا دعا می کردم همون باشه که محمد دلش می خواد. یه ربع ساعتی توی ماشین منتظر شدیم و خودمم داشت خوابم می برد که در ماشین باز و بسته شد و ماشین حرکت کرد. چشامو خسته باز کردم و به شایان دوختم که دیدم شایان نیست و یه فرد موعتاده جیغی کشیدم و وحشت زده دستامو دور محمد پیچیدم خنده ای کرد که دندون های سیاه ش که یکی در میون بود به نمایش گذاشته شد و از ترس قلبم محکم به سینه ام می کوبید. چاقوی توی دست ش و حال ش که مال خودش نبود داشت سکته ام می داد. محمد از خواب پریده بود و محکم خودشو توی بغلم فشار می داد. فقط جیغ می کشیدم که اون دست ش که چاقو داشت رو سمت محمد اورد و چاقو رو بالا برد که سریع چرخیدم و محمد و سمت در گرفتم پشت بهش کردم که چاقو ی تیز توی بازوم فرو رفت فریادم از درد به اسمون رفت و چشمم خورد به دست گیره در. توی یه تصمیم انی درو باز کردم و قبل اینکه باز چاقو رو فرو کنه تو بدنم دستامو دور محمد پیچیدم و خودمو پرت کردم از ماشین بیرون. چند دور روی اسفالت ملق خوردم و بلاخره کنار سطل زباله کنار جاده وایسادم. محمد سالم بود و همین کافی بود. دستامو باز کردم که نشست روی زمین و زد زیر گریه. همین جوری از دستم داشت خون می رفت و چاقو توی دستم مونده بود. از درد اشکام روی صورتم لغزید. فقط چند متر از دادگاه اون ور تر اومده بود ماشین مردمی که دم در دادگاه ایستاده بودن به سمت ما دویدن و دور مون حلقه زدن. دو تا از خانوم های معمور دادگاه کمکم کردن و بلندم کردن یکی شونم محمد و بغل کرد و سمت دادگاه رفتن و زنگ زدن امبولانس. با سر و صدا های زیاد بقیه هم از دادگاه بیرون اومدن شایان سریع بیرون اومد با دیدن ما وحشت زده نگاهمون کرد. با دیدن چاقوی مونده توی دستم دو دستی توی سرش زد و یا امام حسین ی گفت. کنارم نشست و شونه هامو بین دستاش گرفت که اخی گفتم و گفت: - چی شده یا خدا محمد کو. خانومه سمت ما اومد و شایان به محمد نگاه کرد که سالم بود و داشت گریه می کرد. با درد لب زدم: - محمد و..اروم کن. امبولانس رسید کمکم کردن سوار شدم و شایان محمد و بغل کرد و سوار شد. پرستار سریع مشغول شد و چاقو رو از دستم در اورد که جیغی کشیدم و به نفس نفس افتادم
‌ ‌‌هزـٰارقصِہ‌نِـوشتیم‌بَـرصَحیفِـہ‌؎‌ِدل هَنوز،عِـشق‌توع‌ـنوان‌سرمقـٰآلِـہ‌مـٰآست🖐🏽..!
آقایون عزیز؛ ما خانمها دوست داریم ابراز احساسات متعادل و به موقع شما رو در عمل ببینیم و بشنویم. به حساب جذابیت و یا تشنه کردن ما این مساله حیاتی رو از ما دریغ نکنید. 🔸 اگر به موقع و درست به ما محبت کنید؛ چنان نیرویی به ما می‌دهید که چند برابرش توی خونه و زندگی برمی‌گرده و صرف آرامش همه اعضا خانواده میشه. 🔹 وقتی توی موقعیت‌های مختلف مراقبمون هستین و حواستون به ما هست. وقتی خوبی‌های ما رو جلوی خانوادتون و دیگران میگید و از ما دفاع می‌کنید. اینجور مواقع، از چشم ما میشید مرد ایده‌آل و جذاب و خانواده دوست!!! ‎━━🍃💠🍃🔸🍃🌹🍃━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ﻫﻤﺴﺮﺗﺎﻥ ﺳﺎﻋﺖﻫﺎﯼ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺤﯿﻂ ﮐﺎﺭ ﺳﭙﺮﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﺍﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﻄﺒﺎﻕ ﺑﺎ ﻣﺤﯿﻂ ﺟﺪﯾﺪ، ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺩﺍﺭﺩ . ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﻭﺭﻭﺩ، ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺑﺤﺚ ﻭ ﮔﻔﺖﻭﮔﻮ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﺩ . ﻣﻌﻤﻮﻻً ﯾﮏ ﻓﺮﺻﺖ ۲۰ ﺗﺎ ۳۰ ﺩﻗﯿﻘﻪﺍﯼ ﮐﻔﺎﯾﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ‎━━🍃💠🍃🔸🍃🌹🍃━━━
658_38543553804901.mp3
7.72M
این آهنگ زیبا را به همسر عزیز خود تقدیم کنید ╰═•♥️◍⃟🎼═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀ترس از خدا در بچه‌ها ايجاد نكنيد و آنها را مطلقا از خدا نترسانید.  ♦️دراين سن زمان شناساندن زيبايي و عظمت و جلال خداونداست.  هر تفكري كه خدا را از بچه ها بگيرد به انسان و به بشريت خيانت كرده است.  دركودكي از مهرباني و رحمت و زيبايي خداوند بگویید، به سن عقل كه رسيدند از قانونمندي آفرينش بگوييد. ‎━━🍃💠🍃🔸🍃🌹🍃━━━