• اَلْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ اَلْڪَعْبَةِ
+ آبروی مومن حرم است
کاش همگی مدافعحرم باشیم..
زینب رویِ همهیِ صفحات دفترش
نوشته بود..
[..او میبیند..]
با این کار میخواست هیچوقت
خدا را فراموش نکند..
#شهیده_زینبکمایی..
˼سنگرشھدا˹
#احمد مشلب
رو به سوریه کرد و گفت:
بیا عروسڪهایم مالِ تو
حالا داداشم رو پس میدی..؟!
آخه خیلی دلتنگشم..^^
#خواهرشهید..
#شهید_احمدمحمدمشلب..
Aah Madar .mp3
10.93M
#به_وقت_مداحی🎧
مادرمبگو ...
از شلوغیِشبجمعههایحرمبگو ...
مادربرامبگو ...😭💔
#فاطمیه🏴
#فاطمه_گمنام_میخرد
#مدیر
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
╭┅∪∪────┅╮
@sangareshohadaa
╰┅──────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادرم فاطمه ی زهرا دختر محمد رسول الله ـست(:❤️
#استوری
#ساخت خودمون
#پیشنهاد دانلود
🌷🖤🌷🖤🌷🖤🌷🖤🌷
@sangareshohadaa
🖤🌷🖤🌷🖤🌷🖤🌷🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم..🙂
15684به-رنگ-یاس.mp3
9.12M
°•|🌼|•° به رنگ یاس
°•|🎙|•° #مداحی
°•|🙂|•° #حاج_عبدالرضا_هلالی
°•|😊|•° #حاج_حسین_سیب_سرخی
❉*.¸¸.*✳*.¸¸.*❄*.¸¸*❆
⍣@sangareshohadaa ⍣ ❆*.¸¸.*❄*.¸¸.*✳*.¸¸.*❉
هدایت شده از 『گردانسنگرشھدا』
چالش ناشناس برای ادمین دختری از تبار حضرت زهرا 🍃 فعال شد.(ادمین قمی)😅
سوالاتونو بپرسید.ایشون ساعت ۶ در قسمت شروط جواب میدن❤️
https://harfeto.timefriend.net/16107096985721
منتظر سوال ها و نظراتتون هستن🌹
#پسرک_فلافل_فروش
#پارت13
بازار
مهدي ذوالفقاري(برادر شهيد)
هادي بعد از دوراني كه در فلافل فروشي كار ميكرد، با معرفي يكي از
دوستانش راهي بازار شد.
در حجره ي يكي از آهن فروشان پامنار كار را آغاز كرد.
او در مدت كوتاهي توانايي خود را نشان داد. صاحبكار او از هادي خيلي
خوشش آمد.
خيلي به او اعتماد پيدا كرد. هنوز مدت كوتاهي نگذشته بود كه مسئول
كارهاي مالي شد.
چك ها و حساب هاي مالي صاحبكار خودش را وصول ميكرد.
آنها آنقدر به هادي اعتماد داشتند كه چك هاي سنگين و مبالغ بالا را در
اختيار او قرار ميدادند.
كار هادي در بازار هر روز از صبح تا عصر ادامه داشت.
هادي عصرها، بعد از پايان كار، سوار موتور خودش ميشد و با موتور كار
ميكرد.
درآمد خوبي در آن دوران داشت و هزينه ي زيادي نداشت. دستش توي
جيب خودش بود و ديگر به كسي وابستگي مالي نداشت.
يادم هست روح پاك هادي در همه جا خودش را نشان ميداد. حتي وقتي
با موتور مسافركشي ميكرد.
دوستش ميگفت: يك بار شاهد بودم كه هادي شخصي را با موتور به
ميدان خراسان آورد.
با اينكه با اين شخص مبلغ كرايه را طي كرده بود، اما وقتي متوجه شد كه او
وضع مالي خوبي ندارد نه تنها پولي از او نگرفت، بلكه موجودي داخل جيبش
را به اين شخص داد!
از همان ايام بود كه با درآمد خودش گره از مشكلات بسياري از دوستان
و آشنايان باز كرد.
به بسياري از رفقا قرض داده بود. بعضي ها پول او را پس ميدادند و
بعضي ها هم بعد از شهادت هادي ...
من از هادي چهار سال بزرگتر بودم. وقتي هادي حسابي در بازار جا باز
كرد، من در سربازي بودم.
دوران خدمت من كه تمام شد، هادي مرا به همان مغازه اي برد كه خودش
كار ميكرد. من اينگونه وارد بازار آهن شدم.
به صاحبكار خودش مرا معرفي كرد و گفت: آقا مهدي برادر من است
و در خدمت شما. بعد ادامه داد: مهدي مثل هادي است، همانطور ميتوانيد
اعتماد داشته باشيد. من هم ديگر پيش شما نيستم. بايد به سربازي بروم.
هادي مرا جاي خودش در بازار مشغول كرد. كار را هم به من ياد داد و
رفت براي خدمت.
مدت خدمت او به خاطر داشتن سابق هي بسيجي فعال كم شد. فكر ميكنم
يك سال در سپاه حفاظت مشغول خدمت بود.
از آن دوران تنها خاطره اي كه دارم بازداشت هادي بود!
هادي به خاطر درگيري در دوران خدمت با يكي از سربازان يك شب
بازداشت شد.
تا اينكه روز بعد فهميدند حق با هادي بوده و آزاد شد.
.هادي در آنجا به خاطر امر به معروف با اين شخص درگير شده بود. چند
بار به او تذكر داده بود كه فلان گناه را انجام ندهد اما بي نتيجه بود. تا اينكه
مجبور شد برخورد فيزيكي داشته باشد.
بعد از پايان خدمت نيز مدتي در بازار آهن كار كرد. البته فعاليت هادي در
بسيج و مسجد زيادتر از قبل شده بود.
پي گيري كار براي شهدا و مبارزه با فتنه گران، وقت او را گرفته بود. بعد هم
تصميم گرفت كار در بازار را رها كند!
صاحبكار ما خيلي از اخلاق و مرام و صداقت هادي خوشش مي آمد.
براي همين اصرار داشت به هر قيمتي هادي را پس از پايان خدمت نگه دارد.
هادي اما تصميم خودش را به صورت جدي گرفته بود.
قصد داشت به سراغ علم برود. ميخواست از فرصت كوتاه عمر در جهت
شناخت بهتر خدا بهره ببرد...
💙🌿💙🌿💙🌿💙🌿💙🌿
💙🌿💙🌿💙🌿💙🌿
💙🌿💙🌿💙🌿
💙🌿💙🌿
💙🌿
#پسرک_فلافل_فروش
#پارت14
ماشين
يكي از دوستان مسجد
شخصيت هادي براي من بسيار جذاب بود. رفاقت با او كسي را خسته
نميكرد.
در ايامي كه با هم در مسجد موسي ابن جعفر ؏ فعاليت داشتيم، بهترين
روزهاي زندگي ما رقم خورد.
يادم هست يك شب جمعه وقتي كار بسيج تمام شد هادي گفت: بچه ها
حالش رو داريد بريم زيارت؟
گفتيم: كجا؟! وسيله نداريم.
هادي گفت: من ميرم ماشين بابام رو مييارم. بعد با هم بريم زيارت
شاه عبدالعظيم ؏.
گفتيم: باشه، ما هستيم.
هادي رفت و ما منتظر شديم تا با ماشين پدرش برگردد. بعضي از بچه ها كه
هادي را نميشناختند، فكر ميكردند يك ماشين مدل بالا و...
چند دقيقه بعد يك پيكان استيشن درب داغون جلوي مسجد ايستاد.
فكر كنم تنها جاي سالم اين ماشين موتورش بود كه كار ميكرد و ماشين
راه ميرفت.
نه بدنه داشت، نه صندلي درست و حسابي و... از همه بدتر اينكه برق
نداشت. يعني لامپهاي ماشين كار نميكرد!
رفقا با ديدن ماشين خيلي خنديدند. هر كسي ماشين را ميديد ميگفت:
اينكه تا سر چهارراه هم نميتونه بره، چه برسه به شهر ري.
اما با آن شرايط حركت كرديم. بچه ها چند چراغ قوه آورده بودند. ما در
طي مسير از نور چراغ قوه استفاده ميكرديم.
وقتي هم ميخواستيم راهنما بزنيم، چراغ قوه را بيرون ميگرفتيم و به سمت
عقب راهنما ميزديم.
خلاصه اينكه آن شب خيلي خنديديم. زيارت عجيبي شد و اين خاطره
براي مدتها نقل محافل شده بود.
بعضي بچه ها شوخي ميكردند و ميگفتند: ميخواهيم براي شب عروسي،
ماشين هادي را بگيريم و...
چند روز بعد هم پدر هادي آن پيكان استيشن را كه براي كار استفاده
ميكرد فروخت و يك وانت خريد.
💙🌿💙🌿💙🌿💙🌿💙🌿
💙🌿💙🌿💙🌿💙🌿
💙🌿💙🌿💙🌿
💙🌿💙🌿
💙🌿
✍🏻 #فضای_مجازی 📵🌱
🧑🏻پسره عکس از خودش گذاشته...
دختره زیرش کامنت میذاره:
🧕🏻+وای برادر شما چقدر شبیه شهدایی
🧑🏻-ممنون خواهرم، ایشالا شما هم شهید بشید
🧕🏻+با اینهمه گناه؟!
🧑🏻-درست میشه خواهر...
🧕🏻+چجوری آخه...؟!
🧑🏻-بیا پیوی...!!
{فردایهمون روز...^^
🧕🏻+حالِ آقایی من چطوره..؟!
🧑🏻-خوبم تا وقتی خانومیم خوب باشه
|من :😐
| شهدا: 😔
| شیطان: 😳
|امام زمان:💔
——————⃟🐼—————— 🌿♥️🙋♂️
↳♡ @sangareshohadaa⸽🍓•
•|♥🥀|•
اومدگفت
علۍ"علیهسلام"
میخوایفاطمہروببینی..
بروخونہ :)
مولاباعجلہازرومنبرپاییناومدن..
نمیدونمباچہحالۍ؛
راهافتادن!
فاصلہيمسجدتاخونشون
چقدربودمگہ!؟
کہمولاچندبارخوردنزمین(:💔
#حضرتمآدر
#گُـمْنــٰامْ 🌸🍃
╔═~^-^~═ೋೋ
⍣@sangareshohadaa ⍣
ೋೋ═~^-^~═╝
«•[جورےباش✨
ڪہهروقت
حضرتمهدے(عج)
یادتوافتاد🙂
بالبخندبگہخداحفظشڪنہ:)🌸
🌿اللهمعجللولیکالفرج🌿
•|🥀😭💔|•
#صـاحبالـزمانـی
•| کجاخیمهزدیآقا💚~
دَر آینده
تُو کتابهای تاریخ مینویسَند و ازمآ
روایَت میکُنَند که:
یهجَمیعَت خیلی زیادی بُودَن
که خُودِشُونرو سینه زَن و
نُوکرِ اِمام حُسین(ع) میدونِستَن
کُلی بَچه حِزبُ اللهی داشتَن...
کُلی بَچه هیئَتی و مَذهَبی داشتَن...
کُلی حُوزه عِلمیه داشتَن...
[وَلی حَتی ۳۱۳ تآشُون واقعی نَبُودن که
امام زَمانِشُون ظُهُور کُنه...💔😔]
هَمه فَقَط مُدَعی بُودَن که خُوباَند...✋🏻
#کربلایی_رضا ✍🏻
#گُـمْنــٰامْ 🌸🍃
╔═~^-^~═ೋೋ
⍣@sangareshohadaa ⍣
ೋೋ═~^-^~═╝
اینجا
دنیا تمام لحظه ها
دارد نبود تُ را جار مے زند🌱
#یاصاحبالزمان
#اللھمعجلالوݪیڪاݪفࢪج^^
🌸🔗 #چادرانھ
منملڪہهستم!👸🏻🌱
آرےخداےمهربانم🌈
آفریدوچادرمتاجبندگۍام🍭
رابرسرمنهاد👑
ومرافرمانرواےچشمانآدمیان👀
منصوبڪرد!🐝
چراڪہمنتعیینمیڪنم...🥊🎾
چهڪسیلایقدیدن☁️
زیباییهایمباشد🐣🤞🏻
هدایت شده از 『گردانسنگرشھدا』
چالش ناشناس برای ادمین دختری از تبار حضرت زهرا 🍃 فعال شد.(ادمین قمی)😅
سوالاتونو بپرسید.ایشون ساعت ۶ در قسمت شروط جواب میدن❤️
https://harfeto.timefriend.net/16107096985721
منتظر سوال ها و نظراتتون هستن🌹
~🕊
#حرف_حساب🌱
میگفت کھ حواست بھ دوتاچیز باشه:
۱. نماز اولِ وقتت
۲. جلوۍ چشمتو بگیر...!
بقیهاش درست میشه シ
✍🏻بھ نقل از #آیتاللهشاهآبادی🍃
#نماز_اول_وقت📿
.
.
@sangareshohadaa