سنگرشهدا
ذاکرالحسین امســــــال جایت میان هیئت خالیست برخیز و باز برای ما ، ڪمی از ارباب بخــوان ... #شهی
#شهدای_حسینی
✍دوسال پیش شب پنجم محرم بود حسین گفت میای بریم هیات ؟ دعوتم کردن باید برم بخونم...گفتم بریم
با خودم فک کردم شاید یه هیات بزرگ و معروفیه که یه شب محرم رو وقت میذاره و میره اونجا ..وقتی رسیدیم جلوی هیات به ما گفتن هنوز شروع نشده..حسین گفت مشکلی نداره ما منتظر میمونیم تا شروع شه ...نیم ساعتی تو ماشین نشستیم و حسین شعرهاشو ورق میزد و تمرین میکرد ...
وقتی داخل هیات شدیم جا خوردم ، دیدم کلا سه چهار نفر نشستن و یک نفر مشغول قران خوندنه ...بعد از قرائت قران حسین رفت و شروع کرد به خوندن زیارت عاشورا و روضه ...چشم هاشو بسته بود و میخوند به جمعیت و ... هم هیچ کاری نداشت..برگشتنی گفتم حاج حسین شما میدونستی اینجا انقد خلوته ؟گفت بله من هرسال قول دادم یه شب بیام اینجا روضه بخونم ..گاهی تو این مجالس خلوت که معروفم نیستن یه عنایاتی به آدم میشه که هیچ جا همچین چیزی پیدا نمیشه ..
#ذاکر_با_اخلاص🌷
#شهید_حسین_معز_غلامی
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
ڪلیپ مداحی با نوای طلبه و
مداح #شهید_حجت_الله_اسدی
من زینبم ...
پناه حرم ،
ڪجا داری میری بگو برادرم ،
بدرقه ی راه تو دیده ترم ،
آهسته تر برو داداش ڪه مضطرم ...
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#شب_پنجم
#شب_حبیب_بن_مظاهر
داستان حضرت حبیب بن مظاهر چیست؟ وچه شدکه به اومقام ثبت زیارت زائران امام حسین علیه السلام دادند؟
زمانی که امام حسین علیه السلام کودکی خردسال بودحبیب جوانی بیست ساله بود
اوعلاقه شدیدی به امام حسین داشت به طوری که هرجاامام حسین می رفت این عشق وعلاقه او رابه دنبال محبوب خود میکشید
پدرحبیب که متوجه حال پسر شد
ازاوپرسیدکه چه شده که لحظه ای ازحسین جدانمی شوی ؟حبیب فرمودپدرجان من شدیدا" به حسین علاقه دارم واین عشق وعلاقه مراتاجایی می کشاندکه درعشق خودفنا میشوم
مظاهرپدرحبیب روبه پسرکردوگفت حبیب جان آیا آرزویی داری؟حبیب فرمو.:بله پدرجان
چیست؟
حبیب عرض کرداینکه حسین مهمان ماشود.
پدر موضوع علاقه حبیب به امام حسین علیه السلام رابامولای خودعلی علیه السلام درمیان گذاشت وازایشان دعوت کردکه روزی مهمان آنها شوند،امام علی علیه السلام مهمانی حبیب راباجان ودل قبول کرد
روزمهمانی فرارسیدحال وروزحبیب وصف نشدنی بودوبرای دیدن حسین آرام وقرارنداشت بربالای بام خانه رفت وازدورآمدن حسین را به نظاره نشست سرانجام لحظه دیدارسررسید
ازدورحسنین رابه همراه پدردیددرحالی که
سراسیمه ازبالای پشت بام پایین می آمد پای حبیب منحرف شدوازپشت بام به پایین افتاد
پدرخودرا به اورساندولی حبیب جان دربدن نداشت پدرحبیب که نمی خواست مولایش را ناراحت ببیند بدن حبیب را درگوشه ای ازمنزل مخفی کردوآرامش خودرا نگه داشت
امام علی علیه السلام ازاینکه حبیب به استقبال آنها نیامده بود تعجب کرد
فرمودمظاهرباعلاقه ای که ازحبیب نسبت به حسین دیدم درتعجبم که چرا اورانمی بینم ؟!
پدرعذرخواهی نمود،گفت او مشغول کاری است.
امام دوباره سراغ حبیب را گرفت وحال او راجویا شد
اما این بارهم پدرحبیب همان جواب راداد
امام اصرارکردکه حبیب راصدابزننددراین هنگام مظاهرازآنچه برای حبیب اتفاق افتاده راشرح داد
امام فرمود بدن حبییب رابرای من بیاورید
بدن بی جان
حبیب را مقابل امام گذاشتن تاچشم امام به بدن حبیب افتاداشکهایش سرازیرشدروبه حسین کردوفرمود:پسرم این جوان به خاطرعشقی که به شماداشت جان داد
حال خودچه کاری درمقابل این عشق انجام می دهی؟اشکهای نازنین حسین جاری شد دستهای مبارکش رابالا بردوازخدا خواست به احترام حسین ومحبت حسین حبیب را باردیگر زنده کند
دراین هنگام دعای حسین مسنجاب شدو حبیب دوباره زنده شد.
امام علی علیه السلام روبه حبیب کردوگفت ای حبیب به خاطرعشقی که به حسین داری خداوندبه شما کرامت نمودواین مقام رفیع رابه شمادادکه هرکس پسرم حسین رازیارت کندنام اورا دردفترزائران حسین ثبت خواهی کرد.
به همین جهت درزیارت حبیب این چنین گفته شده
سلام برکسی که دو بار زنده شد ودوبارازدنیا رفت.
(ای حبیب تورا به عشق حسین قسم میدهم که هرکس این داستان رانشردهدنام اورا را دردفترزائران حسین ثبت کن.)
#شب_پنجم_محرم
#شب_حبیب_بن_مظاهر
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت5⃣3⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت6⃣3⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
صبح روز بعد به اتاق عمليات رفتم. اسير را براي تخلية اطلاعاتي به آنجا
آوردند. فرماندهان و مسئولان اطلاعاتي و عملياتي نيز در سنگر ركن دوم حضور
داشتند. آنان اعتقاد داشتند عملكرد ما بسيار عالي بوده و آثار خوبي به دنبال
خواهد داشت. روحية افراد بالا رفته بود و احساس غرور ميكردند. در آن شرايط
بسيار سخت كه امكان نزديك شدن به دشمن غيرقابل تصور بود، ما در سنگر خودشان يكي را دستگير و چند نفر را به هلاكت رسانده بوديم. البته موضوع
بسيار مهم براي ما اين بود كه با اطلاعاتي كه از اسير عراقي بهدست مي آوريم،
نقشة دشمن براي ما مشخص ميشد و مي توانستيم ابتكار عمل را به دست
بگيريم.
تخلية اطلاعاتي از اسير عراقي
كار بازجويي و تخلية اطلاعاتي عراقي را آغاز و ابتدا با سؤالاتي كه براي
فرماندهان يكانها مفيد باشد، شروع كردم. با استفاده از مترجم، به عراقي
فهمانديم كه قصد آزار او را نداريم و او نيز در مقابل، بايد با ما همكاري لازم را
داشته باشد. ابتدا مشخصات فردياش سؤال شد كه پاسخ داد: «يوسف جاسم
روضان.» او در ادامه گفت كه مهندس عمران و مدت 13سال مداوم به عنوان
سرباز وظيفه در حال خدمت است و به دليل كمبود نفر در عراق، 11سال است
كه از خدمت رها نشده اند. او متأهل، داراي سه فرزند و از اهالي ديوانيه، روستاي
زلازله و در حال حاضر نيز در يكان كماندويي خدمت ميكرد. از لحاظ تجهيزات
نظامي نيز در وضعيت خوبي قرار دارند و از تجربة جنگي خوبي برخوردارند. او
ادامه داد كه رفتار فرماندهانشان بسيار تند و وحشيانه است و بيش از يك ماه
است كه در انتظار حمله به ايران هستند. در ضمن از معبرهاي گشوده شدة ما
خبري نداشتند. او سپس ادامه داد كه استخبارات عراق توسط مخبرين محلي
در داخل خاك ايران، مطلع شدهاند كه ايرانيها در اين منطقه قصد حمله دارند؛
به همين دليل مرخصي ها لغو و يكانهاي مستقر در خط مقدم از چند روز قبل
در آمادگي كامل به سر ميبرند. روحية سربازان عراقي نيز به خاطر ترس از حملة
ايران و اينكه در مقابل مواضعشان نيروهاي تكاور مستقر است و حمله را نيز
تكاوران انجام خواهند داد، بسيار پايين است. اين موضوع علاوه بر ضعف روحيه،
باعث بي انضباطي هاي خدمتي و اخلاقي بيشتري شده است. او در ادامه از
يكانهاي آمادة احتياط در عقب و خاكريزهاي دوم و سوم براي عقبروي لاک پشتی خبر داد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت6⃣3⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت7⃣3⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
او محل دقيق توپها، تانكها و خودروهاي زرهپوش را به ما
گفت و محل سنگرهاي تيربار، استراق سمع، فرماندهي، مهمات، استراحت،
مواضع خمپاره و مسيرهاي ميدان مين، معبرهاي موجود و... را براي ما بيان
كرد. او موارد جزئي ديگري مثل ساعات تعويض نگهباني، تعداد افراد در آن
نقطه، نوع سلاحهاي موجود، فاصله تا يكان بعدي، سامانة ارتباطي و رمزهاي
قراردادي، ساعات تقسيم غذا و... را نيز براي ما مشخص كرد. پس از تجزيه و
تحليل اطلاعات، گفته هاي او را با استناد به ديده بانيها و اخبار بهدست آمده،
روي نمونك پياده كرديم.
عراقي با ما خوب همكاري كرد و اطلاعاتي كه به ما داد، كمك شاياني به
نيروهاي ما ميكرد. ما هم با او رفتاري انسان دوستانه داشتيم و او را برادر ديني
خود ميدانستيم؛ تا جايي كه ارتباطي عاطفي بين ما شكل گرفت. هنگامي كه
در حال انتقال او به پشت جبهه بودند، با چشماني اشكآلود دست نوشتهاي به
من داد. او ضمن تشكر از ميهمان نوازي و اعتماد ما، خواهش كرده بود
سلامتي اش را به هر نحو ممكن به خانوادهاش كه نشاني آنان را نوشته بود،
اطلاع دهم. با وي خداحافظي كردم و ديگر هيچ وقت او را نديدم.
عمليات ما بايد چند روز ديگر به تعويق ميافتاد؛ چون عراقيها خوب
ميدانستند كه سرباز اسيرشان تخلية اطلاعاتي شده و به طور قطع تغييراتي را
در سامانة دفاعي خود انجام ميدادند كه اين موضوع بسيار عادي بود. در فرصت
به دست آمده طرحهاي عملياتي آماده شد. دستورالعمل عمليات ارسال شد و
منطقه براي يكانهاي تكاور و فرماندهان به خوبي تفهيم گرديد. در فرصت
باقيمانده، آموزشهاي پيشرفتة تكاوري و ورزشهاي رزمي ادامه پيدا كرد.
همگي آمادة دستور عبور از خط و حمله به ارتفاع عظيم و خطرناك تپة آنتن
بوديم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_پنجاه_و_پنجمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿6📿8📿11📿13📿15📿16📿17📿18📿19📿20📿21📿22📿23📿24📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_552_060)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
گفتم صبا بگو، از قاف و شین و عین
از کاروانِ عشق، وز شاهِ عالمین
گفتا که همرهِ "بازاین چه شورش است"
"حیّ علی العزا، "حیّ علی الحسین"
#سلام_بر_نینوا
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#خاطرات_شهید
شهید علی الهادی در ۱۶ سالگی به عنوان مدافع حرم راهی سوریه شد و در ۱۷ سالگی به شهادت رسید.
دوستانش اذعان میکنند که نماز اول وقت، نافله شب و زیارت عاشورا بعد از نمازهای یومیه، کارهایی بود که علی هیچ وقت ترک نمیکرد.
محبوبیت او بین همکلاسیهایش به قدری بود که تلاشهای آنها برای شناساندن علی در #فضای_مجازی باعث شده تا نام و یاد این شهید بعد از دو سالی که از شهادتش میگذرد، همچنان در بین دوستداران شهدا زنده و تازه باقی بماند.
#شهید_علی_الهادی🌷
#شهید_مدافع_حرم_حزب_الله
#شهید_خانطومان
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#عبدالله_ابن_الحسن
بیقرار است #حسن_زادهی این دشت بلا
به سرش شوق رسیدن به پدر هم دارد
ناگهان دست رها شد و شتابان میرفت
باز این دشت #حسن های مجسم دارد
#پنجم_محرم
#عبدالله_ابن_الحسن
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
چهارشنبه های سیاسی 8.mp3
13.62M
✳️ سلسله برنامه #چهارشنبه_های_سیاسی
👈 با تحلیل #ریزش_های_انقلاب
💠 جلسه 8 ، بررسی افکار و مبانی و عملکرد #سیدمحمد_خاتمی(قسمت هشتم)
👈👈👈 در این جلسه، به 3 هدف از اهداف فتنه گران برای #فتنه_98 اشاره شده است ، حتما گوش دهید 👉👉👉
🎤 استاد عبادی از اساتید مهدویت و پژوهشگر تاریخ معاصر و انقلاب
👈 جهت بالاتر بردن تحلیل سیاسی و بصیرت مردم ، نشر این فایلها ضروری است 👉
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت7⃣3⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت8⃣3⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
حملة هوايي، سقوط جنگنده و اسير كردن خلبان عراقي
ساعت 00:10 يكي از روزها روي ارتفاعي رفته بودم و از سنگر ديده باني،
خط عراقيها را نظاره ميكردم كه چند فروند هواپيماي جنگي عراق در آسمان
منطقه ديده شدند. چهار فروند ميراژ و دو فروند «ميگـ21 «كه اقدام به
بمباران مواضع ما كردند. آتش و دود همه جا را فرا گرفت. از بالاي ارتفاع
ميديدم كه سنگرهايمان در اثر بمباران به هوا برميخاست و خودروها منفجر
ميشدند. صحنة بسيار عجيب و غافلگيرانه اي بود و نيروها هر كدام در گوشه اي
پناه ميگرفتند و با سلاحهايي كه در اختيار داشتند، به آسمان تيراندازي
ميكردند. جنگنده هاي عراقي دستبردار نبودند. در زير سنگ بزرگي پناه گرفته
بودم و ميديدم دستها و پاهاي افراد چگونه به هر طرف پرتاب ميشدند.
توپهاي ضدهوايي به هر سوي آسمان تيراندازي ميكردند. يكي از رزمندگان با
استفاده از موشك دوش پرتاب «سهندـ3 «به سوي آسمان شليك كرد كه
موشك دنبال اگزوز هواپيما رفت و داخل آن گرديد. خلبان وقتي متوجه موضوع
شد، سعي كرد هواپيما را به خاك عراق ببرد؛ ولي بلافاصله هواپيما آتش گرفت
و خلبان با چتر از آن بيرون پريد. هواپيما پشت نيروهاي ما و داخل خاك ايران
سقوط كرد.
خلبان با چتر در آسمان ديده ميشد. تعدادي از رزمندگان، براي دستگيري
او در منطقه پخش شدند. من هم با اسب ـ كه براي بردن مهمات به كوه هاي
مرتفع در اختيار داشتيم ـ به سوي تپه هاي اطراف حركت كردم. بعد از حدود دو
ساعت جست وجو در منطقه، سرانجام محل سقوط هواپيماي عراقي پيدا شد.
رزمندگان هم از هر طرف خود را به آن نقطه ميرساندند. هواپيما تكه تكه شده
بود و دو بمب شيميايي هم در محل سقوط پيدا شد كه به خواست خدا خلبان
فرصت پرتاب آنها را پيدا نكرده بود و خوشبختانه در حين سانحه نيز منفجر
نشده بودند. خيلي سريع منطقه را ترك كرديم. با هماهنگي يكان موشكي زمين به هواي نيروي هوايي ارتش كه در فاصلة حدود سه كيلومتري، سايت موشكي
داشتند، بمب ها را به عقب برديم؛ اما همچنان از خلبان خبري نبود.
با توجه به موقعيت منطقه، خلبان نميتوانست از مرز خارج شود. با شناختي
كه از منطقه داشتم، حدس زدم به وسيلة چتر در محلي دورتر فرود آمده است
و با توجه به فرصتي كه داشته، به طور قطع پنهان شده و اسلحه نيز به همراه
دارد؛ چون اسلحه و نقشه را در محل سقوط پيدا نكرده بوديم. از طريق
بيسيم ها، پي درپي پيام ميرسيد كه دستگيري خلبان بسيار مهم است. به هر
نحو ممكن او را دستگير و براي تخلية اطلاعاتي به قرارگاه عملياتي بفرستيد.
پس از چهار ساعت كاوش منطقه، سرانجام در كنار سياه چادرهاي عشاير كُرد
زبان گيلانغرب كه فاصلة زيادي هم با خط نداشتند، او را در داخل چال هاي پيدا
كرديم. عشاير محل به او لباس كردي پوشانده و مخفياش كرده بودند. اسلحه و
وسايلش را نيز پنهان كرده بودند. او از ترس مانند بيد ميلرزيد. خيلي سريع و
قبل از هر اقدامي، تمامي خانوادههاي عشاير را دستگير و اعلام كردم در صورت
عدم همكاري و تحويل ندادن مدارك و وسايل خلبان، آنان را به جرم خيانت به
كشور در زمان جنگ، زنداني خواهيم كرد.
با كمي تهديد، اسلحة كمري، نقشه و مدارك خلبان از قبيل كارت
شناسايي، پول، عكس و... را از آنان گرفتم؛ سپس با چهار نفر از سربازان تكاور،
خلبان را به محل استقرار نيروهايمان منتقل كرديم و بدون اتلاف وقت، خبر
دستگيري خلبان را به رده هاي مختلف گزارش كرديم. پس از رسيدن، بي درنگ
بازجويي را آغاز كردم. به وسيلة مترجم، نام، نشان، واحد، شمارة كارگزيني و
محل سكونت وي را جويا شدم. او سروان خلبان «جميل صديق محمد زهير»
اهل دهوك و داراي دو پسر و يك دختر بود. مأموريت آنان انهدام سكوهاي
پرتاب موشك زمين به هواي هاك نيروي هوايي ارتش در منطقة پشت
نفت شهر بود كه به دليل اصابت موشك ضدهوايي دوش پرتاب «سهندـ3«
نيروهاي ما به هواپيمايش، نتوانسته بود مأموريتش را انجام دهد. اطلاعات اوليه به وسيلة بيسيم به ردههاي بالا گزارش شد. نيم ساعت بعد، راديو ايران اعلام
كرد يك فروند جنگندة ميراژ عراق، توسط پدافند رزمندگان در منطقة عمومي
گيلانغرب سقوط كرده و خلبانش نيز دستگير شده است. در ادامة بازجويي، از
روحية نيروهاي عراقي، وضعيت شهرها، موشك بارانها و مسائل ديگري كه به
جنگ ارتباط داشت پرسيدم و خيلي سريع او را به پشت جبهه براي تخلية
اطلاعاتي دقيق و تخصصي اعزام كرديم؛ چون كسب اطلاعات كاملتر، در حدود
اختيار ردة ما نبود. اگرچه تلفات زيادي در اثر حملة هوايي داشتيم و تعدادي از
بهترين هم رزمانمان به شهادت رسيده و تعدادي هم نقص عضو شده بودند، اما
ساقط شدن هواپيماي عراقي، باعث ايجاد روحيه در بين رزمندگان شده بود.
ادامه دارد..
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت8⃣3⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت9⃣3⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
شهيد گمنام
فرداي آن روز غرورآفرين، با دو نفر و به وسيلة يك دستگاه جيپ براي
ديده باني از ديدگاه فرماندهي لشكر و بررسي آخرين تحولات فيزيكي دشمن در
نقطة مقابل يكانهاي جلويي، به خط مقدم راهي شديم. هنوز يك كيلومتر دور
نشده بوديم كه جنازة يك سرباز رزمنده در حدود80متري جاده، توجه مان را به
خود جلب كرد. او در اثر بمباران شهيد شده بود. سربازي بلند قامت كه نيمه
برهنه بر خاك افتاده بود و پاي چپش ـ آنچنان كه پيش از مرگ يكبار ديگر
كوشيده بود برخيزد ـ بر زانو خم بود. قمقمة آبش آن سوتر بر خاك افتاده بود و
تيغة سرنيزهاش در آفتاب برق ميزد. از كنار لب پاييني اش خون سرازير شده
بود و پيكرش در حال تجزيه و زوال بود. او سرباز گردان زرهي بود؛ زيرا كلاه
قرمزش بيانگر يكانش بود. متعجب بودم كه چرا پيراهني به تن ندارد. از دور
غرش توپها و موشكهاي زمين به زمين به گوش ميرسيد. پس از خواندن
فاتحه، او را به قرارگاه تخليه كرديم تا هويتش را شناسايي كنند. دعا ميكرديم
شناخته شود تا بينام و گمنام به پشت جبهه فرستاده نشود. ما هر روز شاهد
شهادت عزيزانمان بوديم؛ ولي نميدانم چرا اين عزيز كه غريب، بي كس و بي نام در گوشه اي تنها به شهادت رسيده بود، اينقدر مرا تحت تأثير قرار داد. از ته دل
برايش گريه كردم؛ براي تنهايي اش و براي خانوادهاش.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_پنجاه_و_پنجمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿6📿8📿11📿13📿15📿16📿17📿18📿19📿20📿21📿22📿23📿24📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_552_060)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#احلی_من_العسل
ازچہ غم غرق ملالت ڪرده است
سمّ اسبان پایمالت ڪرده است
دوست دارم همچو گل بویت ڪنم
غرق بوسہ روے نیڪویت ڪنم
#محرم_1393
#شهید_سید_مصطفے_موسوے
ڪنار حجلہ حضرت قاسم (ع)
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺نماهنگ #لالایی_اصغرم
به مناسبت برگزاری همایش #شیرخوارگان_حسینی
🎤با صدای
#على_فانی
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊