حریمخصوصےیکسرباز 🌿
پس از اقامه ی صلاة عید فطر و خطابه های بعد از آن ، راهی منزل میزبان شدیم. اندکی استراحت کردیم و ناها
بعد از خداحافظی با اهالی منزل میزبان ، راهی زابل شدم.
از آنجا با ماشین یکی از بستگان همین میزبان گلمان، راهی زاهدان شدم.
دو هفته قبل از آن ، وقتی از زاهدان به زابل میرفتم ، از فرط خستگی در ماشین بیهوش شده بودم.
اما اینبار بیشتر از نیم ساعت نخوابیدم.
میشد زیبایی های سیستان را نظاره کرد ... .
خانه های سیستانی ... مردمان سیستانی ... کوه های سیستانی ....
خلاصه که و باز هم از فرط خستگی بیهوش شدیم ...
اوایل زاهدان از خواب بیدار شدیم و به سمت راه آهن حرکت کردیم.
یه بیس دقیقه ای تا راه آهن بود. احوالات جسمم کم کم داشت بد میشد ، ولی باید خودم را خوب جلوه میدادم.
به تبع سنت همیشگی ام یه لیموناد شیشه ای گرفتم و زدم به بدن. بعد از خواندن نماز ظهر و عصر هم سوار قطار شدم.
و به سمت تهران راهی شدم ... .
فی الحال که دارم برای شما شرح ماجرا میکنم ، از درد شکم به خود میپیچم ... اما خب ... القصه
وارد محیط قطار و کوپه شدم ، الحمدلله که همگی مرد بودند.
مُردیم تا ساعت حوالی ۸ و اندی به ایستگاهی رسیدیم که قصد توقف برای نماز داشت . برای شام ، در نظرم خریدن یک پنیر خامه ای کوچک و تکه ای نان بود ، اما در بوفه ی ایستگاه کرمان آنچنان وضع حجاب مزخرف و منزجر کننده بود ، که شام نخوردن را ترجیح دادم.
بعد از اقامه ی صلاة راهی کوپه شدم . یکی از همسفران ما طلبه ای پایه هفتی بود. گفت مادرم بیش از حدِ یک نفر برایم شام گذاشته ، بیا با هم بزنیم.
منم اهل تعارف نیستم ، الحمدلله سیستانی ها هم نشان داده اند چقدر مهمان نواز اند ، دعوتش را لبیک گفتم و آماده ی صرف شام شدیم. مرغ طعم دار شده + کوکو سیب زمینی + کتلتِ یه بنده خدا که دانشجوی پزشکی بود. خلاصه که شام مفصلی زدیم و بیهوش شدیم.
صبح روز بعد حوالی ۸ بیدار شدیم به امید اینکه تا ساعت ۱۱ ظهر به تهران برسیم ، اما زهی خیال باطل ! قطار نزدیک به چهار ساعت تاخیر داشت.
رفیقم در ایستگاه راه آهن تهران منتظرم بود . بنده خدا قریب به یک ساعت انتظار کشیده بود. حوالی ۲ و نیم عصر بود که پا در خاک تهران گذاشتیم. یه زنگ به رفیقم زدم و موقعیت مکانی را گزارش دادم. در کمتر از دو دقیقه عظمتِ هیکلِ دموی اش را دیدم و مانند وصالِ دو برادر ، هم را در آغوش کشیدیم.
یک ساعتی با هم اطراف راه آهن را با قدم هایمان گَز کردیم. یه لیموناد زدیم به بدن و آماده ی برای خدافظی شدیم.
برادرانه به تعداد عدد های آل کساء با هم ماچ و روبوسی کردیم و عازم حرکت قطار به سمت خوزستان شدم ...
کوپه ام چهار نفره بود. الحمدلله خیلی راحت بود. برایم صندلی کنار پنجره را خالی گذاشته بودند. نشستم و بعد از احوال پرسی و اینجور چیزا غرق در فکر شدم.
با ضربه خوردن در کوپه به خود آمدم و فلاسک چای را از مسوول واگن قطار گرفتیم.
آن سه نفر همسفر ما ، بعد از اینکه چای نپتونی هایشان را در آب جوش چرخاندند، چای کیسه ای را با آرامش دور انداختند.
اما من زرنگ تر از این حرفا بودم
با یک چای کیسه ای پنج لیوان چای زدم. و بندگان خدا فقط نگاهم میکردند و حسرت میخورند ، نوش جانِ مُسرفشان!
قصد داشتند هویتم را از زیر زبانم بیرون بکشند ، ولی خب ... طفره میرفتم.
ولی خب. بلاخره آخر سفر متوجه شدند که ما اخوندیم و شروع کردیم به بحث کردن ، بندگان خدا اخوندِ جذاب ندیده بودند که داشتند میدیدند. با ولع سوال میپرسیدند و از جواب هایی که میدادم تعجب میکردند ، بندگان خدا فکر میکردند حقوق ما آخوندا ده میلیون ده میلیون است ... .
بلاخره هر جور بود شب را به سر گذراندیم. حوالی شیش صبح قطار به اندیمشک رسید و ما هم تماس گرفتیم با حضرت پدر که به استقبالمان بیاید و ... بلی ...
به پایان آمد این سفر، اما حکایت های زندگی همچنان باقی است ...
تتمه:
ما در این سفر مسموم شدیم و برای اولین و دومین بار زیر سرم رفتیم. اما خب ، به حمدالله که چیز جدی نبود و الان که عازم سفر به قم هستم ، حال عمومی مناسبی دارم. با دعا های شما ، التماس دعا.
شب جمعه هفتم اردیبهشت ۰۲، ساعت ۲۲.
✍حبیب
#سفرنامه_۲
هدایت شده از پیام های حبیبانه
📪 پیام جدید
💬 کاری که تک تک بچه های ما میکنند هیچ وقت هدفشون تبلیغ یا چیزی نبوده حقیقتا فقط خواستند قرآن کریم از مهجوریت در بیارند وهمچین شانسی برای بقیه باشد تا بتوانند این حس و حال معنوی تجربه کنند . اگه بشه لینک و بنر کانال بفرستم تا ببینید خودتون متوجه میشوید
حافظان قرآن ، عارفان اهل بهشت اند.
#دایگو
وقتی آدم به یک فضایی عادت میکند ، کنده شدن از آن فضا برایش بسیار دشوار است.
قم برای من همینطور است.
از وقتی شانزده ساله بودم و تنها از آن طرف کشور به قم آمدم ، حب قم در دلم جای گرفت ، دو ماه دو ماه به بهانه های مختلف به قم سفر کردم . تا بلاخره شد وطنم !
هدایت شده از حریمخصوصےیکسرباز 🌿
1515_Fani-Ali-Aale-Yasin-Fa.mp3
13.47M
دارویِ زیارتِ آل یاسین
موارد درمان:
پریشانی.
دور بودن از امام زمان.
تقویت ایمان.
تثبیت بیعت با اهلبیت علیهم السلام.
پر کردن کفّه ی کمِ ترازوی خیرات.
از این دارو برای هدیه دادن به اموات هم استفاده میشود.
حریمخصوصےیکسرباز 🌿
__
♨️نصیحتی از مرحوم استاد سید رسول موسوی تهرانی!
اموری وجود دارد که در مسیر طلبگی تاثیر میگذارند و طلبه را در این راه موفق میکنند،
یکی بُعد معنوی است:
که توصیه میشود حتماً روزی دو سه صفحه قرآن تلاوت بشود، روزی یک بار زیارت عاشورا خوانده بشود، ملتزم به نماز شب باشید، و حتماً متوسل به اهل بیت علیهم السلام بشوید!
و دیگری بُعد ظاهری است:
حتماً در دروس، پیش مطالعه کنید!
من تعهد میدهم اگر کسی این گونه سلوک بکند، قطعاً موفق خواهد شد انشالله تعالی!
الوسائل الی غوامض الرسائل ج ۱، ص ۲۰
به دعانویسم گفتم میخوام برم پیش تراپیست، گفت سمت این خرافات نرو !
پ.ن:
برداشت آزاد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حریمخصوصےیکسرباز 🌿
__
حریمخصوصےیکسرباز 🌿
اللهم اغننا بحلالک عن حرامک...
خدای من !
مرا با حلالت از حرام هایت بی نیاز کن.
هدایت شده از بیداری طلاب
♨️خون طلاب مظلوم
✍علی مهدیان
🔹خودم را میگویم و همه مان را. خون یک عالم مظلومانه ریخت، متوجه شدیم اصلا؟ این چندمین خون بیگناه است؟ طلبه همدانی بیگناه جلوی در مدرسه! طلبه های جهادی مظلوم در حرم امام هشتم! طلبه ای مظلوم در کرج، طلبه ای یک لا قبا در مترو! این غیر از خون آرمان عزیز و روح الله مظلوم و چندین شهید حزب اللهی بود که جلوی چشممان پرپر شدند. این غیر از چادر کشیدن از سر «فاطمه» های مظلوم و یتیم شهر ما بود جلوی چشممان. این غیر از هتک حرمت علنی شریعت در کوی و برزن این شهر های پر از خانواده شهید است. این غیر از بمباران توهین و هتک مقدسات در «مملکت طاغوتی مجازی» است. خفه شده ایم؟ کور شده ایم؟ باز نمیکنیم چشمانمان را!
🔹نهادهای امنیتی آچ مز شده اند چرا؟ چون بحث ربط آشکار به گروهکهای تروریستی شناخته شده ندارد. ربط آشکار امنیتی به مزدوران آمریکا و اسراییل ندارد. این خونی است که دفاع از او کار مسوولین فرهنگ و اندیشه این کشور بود. بیش از ده سال بود که خود مسوولین فرهنگی درگیر ترویج «بیست سی» بودند و باید همه را رها میکردیم و غضنفرهای فرهنگی را جمع میکردیم. بیش از ده سال است که به تعبیر رهبری فرماندهی فرهنگی کشور مختل شده بود و باید آتش به اختیار عمل میکردیم. بیش از ده سال بود که حتی نیروهای انقلابی ما مانند «مرغ نجاستخوار» عادت کرده بودند به تنفس در زمین بازی مجازی تحت حکومت طاغوت و با جمع کردن آن مخالفت میکردند و میکنند.
🔹حالا داریم چه میکنیم؟ شورای عالی انقلاب فرهنگی! آقای حوزه علمیه! سازمان تبلیغات اسلامی! وزارت فرهنگ و ارشاد! مبلغین! مراجع! طلاب! فرهنگیان! انقلابیان! آی منتسبین به فرهنگ! چند خون پاک دیگر به زمین بریزد تا تفاوت میز کار و تریبون را یاد بگیریم؟
🔹 برای فضای مجازی بی در و پیکر تحت حکمرانی کفر طرحی داریم؟ برای سریالهای خانگی که مثل فاضلاب در خانه های مردم جاری شده کاری میخواهیم بکنیم؟ برای برهنگی وارداتی طرحی داریم؟ برای آنکه دوباره نیروی انتظامی در ماجرای برهنگی، تنها و بی حامی نشود و به تبع امنیت کشور ضربه نخورد و خون مردم بیگناه زمین نریزد فکری کرده ایم؟
🔹گیجی صحنه را میبینیم؟ طلبه هایی که نمیدانند یقه چه کسی را بگیرند. دانشجوهایی که ظلم را گردن رهبری میاندازند و با شعارهای انقلاب بلندگوی نسل غربگرای دشمن پرست شده اند. خانواده های شهدایی که با خون دل صحنه را نگاه میکنند، هیاتهایی که جز دهه گیری و سینه زنی کاری بلد نیستند. صحنه بلبشوی اجتماعی فرهنگی را میبینیم؟ آقا خواهشا بنا نیست صلای «جهاد تبیین» و نبرد امیدآفرینی را لبیک بگوییم؟
🔹راستی از «بازسازی انقلابی ساختار فرهنگی کشور» چه خبر؟ دست روی دست گذاشتن ما باعث نمیشود دشمن هم دست روی دست بگذارد. پاسخ خون عالم شهید را من و شما باید بدهیم. چرا ریخته شد؟ به کدامین گناه؟
🔹خدایا چنان جوششی به این خون بیگناه بده که همه ما را بیدار کند. وادار به تعقل و حرکت کند. خدایا این خون پاک و مظلوم «دو قطبی» نخواهد ساخت اما مدد کن که «بیداری» بیافریند.
@ali_mahdiyan
♨️بزرگترین کانال خبری طلاب
♨️ @khabarehowzeh
مال حرام
تا " آبروی آدم" را نبرد
انسان را رها نمیکند،
هرگز خیال نکنیم حرفی که زدیم،
و یا مال حرامی که گرفتیم
و یا آبروی کسی رابردیم،
گذشته، و یا تمام شده، خیر!
چیزی نمیگذرد!
#آیتاللهجوادیآملی
هدایت شده از چاه نویس
تو ذهنت به خودت بفهمون که خدا داره
نگات میکنه ذهنت هرز نره مؤمن فکرت
که خراب بشه تورو به سمت گناه هل میده
و زمانی خواهی فهمید که غرق شوی..
هدایت شده از حآمیم..
خیلی خوبه که دیدمون رو نسبت به شهدا عوض کنیم ...
اونا معصوم نبودن ..
فقط تلاش کردن اهل بیت رو الگوی خودشون قرار بدن و نسبت به گذشته شون ادمای بهتری بشن ...
از شیخ انصاری پرسیدند
چگونه میشود یک ساعت فکر کردن
برتر از هفتاد سال عبادت باشد ؟!
فرمودند :
«فکری مانند فکر جناب حر در روز عاشورا💔»
♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل آن شیشه که در قهقهه باد شکست
ناگهان باز دلم یاد تو افتاد شکست
هدایت شده از مُرتاح
نیاز که وقتی دارم نا امید میشم خمینی درونم سرم داد بزنه و بگه " خیلی خری! "