eitaa logo
سرباز کوچک(کتاب شهید pdf)
651 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
4.4هزار ویدیو
403 فایل
کتاب شهدای دفاع مقدس pdf به روی دفتر دلم نوشته بود یک شهید برای خاطر خدا شما ادامه ام دهید! مدیر کانال: @sarbazekoochak1 @alimohammadi213 کانال دیگر ما دانشنامه قرآن کریم @Qoranekarim سرباز کوچک در اینستاگرام Instagram.com/sarbazekoochak110
مشاهده در ایتا
دانلود
فرماندهی لشكر، کم جایگاهی نیست. چند هزار نیرو تحت امر یک فرمانده لشكر قرار دارند و اوامرش را اطاعت می کنند. فرمانده لشكر بودی که خیلی ها او را فاتح خرمشهر و یكی از موفق ترین و نام آورترین فرماندهان سپاه اسلام می دانند. برای نشان دادن اهمیت نماز، و اینكه بفهماند فرمانده لشكر در مقابل خدا و احكام شریعت، خاضع و مطیع است، وقت اذان رفت جلوی نمازخانه. چند نفر در صف اول برایش جایی باز کردند. حاج حسین خرازی با همان خنده همیشگی اش از آنان تشكر کرد. رفت جلوتر و در میان بهت همگان، میکروفون را گرفت و ایستاد به مكبّری! همه از این کار او تعجب کردند. به طور معمول مكبّری را افراد کم سن و سال به عهده می گرفتند؛ اما این بار فرمانده یک لشكر فاتح و سربلند آمده بود و با افتخار برای اقامه فریضه الهی، تكبیر می گفت. این اقدام آموزنده ، درسی فراموش ناشدنی برای همه نیروها بود و روحیه شان را دوچندان ساخت. ۵۱-📚قصه عاشقان؛ دعوت به نماز در سیره شهیدان؛ ص ۳۱ ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak 👈 عضویت ╚🕊✿ ••••══════╝
پادگان  یکی از پادگان‌های آماده‌سازی رزمندگان در دفاع مقدس بوده‌است. بخش اصلی پادگان که شامل ساختمان‌های ، ، و و و همچنین در کنار یکدیگر و در نزدیک جاده قرار داشت.... اما امروز این به شده که با و از هم جدا شده‌اند. آن در اختیار 👇 ۲۷محمدرسول‌الله قرار دارد که تبدیل به  شده و یکی از محل‌های بازدید  است. بخش غربی پادگان در اختیار👇  است که ساختمان‌های آن مسکونی شده و قسمت‌های دیگر به‌صورت و در آمده است. این یکی از و_عراق است. چون ، ،  ، ، ، ،   و   در این پادگان خود را می‌کردند. ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝
به دفتر فرماندهى لشکر مراجعه نمودیم به اتاقى هدایت شدیم و از افراد حاضر در آن اتاق سراغ فرمانده لشكر را گرفتیم و درهمین حین اذان ظهر از بلندگوی مقر لشکر پخش شد، آن فرد حاضر گفت برویم را بخوانیم آنگاه فرمانده با شما صحبت خواهد كرد.  به اتفاق شخص مورد نظر به مسجد رفتیم و نماز مان را با جماعت خواندیم  و سه نفری به فرماندهى برگشتیم که در مسیر راه بچه هاى بسیجى احترام خاصى به برادرى كه با ما بود می كردند به طبع قضیه ما فكر می كردیم چون ما غریبه هستیم به ما احترام می كنند.  پس از برگشت به اتاقى كه منتسب به فرماندهى بود رفتیم و پیرمردى که مشغول سفره پهن كردن بود و ناهار را کشیدند و ناهار را به اتفاق خوردیم بعد از آن فرد ناشناس گفت: فرمایش تان را بفرمایید!  عرض كردم با فرمانده لشکر كارداریم.  تکرار کرد: بفرمایید!  باز ما تكرار كردیم با كارداریم  و براى سومین بار با لبخند زیبا گفت: من در خدمت شما هستم!  ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝