eitaa logo
سرباز کوچک(کتاب شهید pdf)
654 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
4.9هزار ویدیو
429 فایل
کتاب شهدای دفاع مقدس pdf به روی دفتر دلم نوشته بود یک شهید برای خاطر خدا شما ادامه ام دهید! مدیر کانال: @sarbazekoochak1 @alimohammadi213 کانال دیگر ما دانشنامه قرآن کریم @Qoranekarim
مشاهده در ایتا
دانلود
  ۱ «محمدعلی» تا آمد دست چپ و راستش را بشناسد یاد گرفت که کار کند و کار کند. دست فروشی که می کرد همان جا کنار خیابان بساط ناهار را پهن می کرد و شکم گرسنه اش را با نان و خیاری آرام می کرد.باز هم کار بود و زحمت...   ۲ مثل هر هفته،جوان های فامیل جمع شده بودند خانه رجایی!یک نفر نیامده بود، وقتی سراغش را گرفت جوانی بلند گفت: چون مشروب خورده خجالت می کشد داخل شود. هیچ کس نفهمید رجایی در گوشی چه حرفی به جوان زد، دستش را گرفت و آورد سر سفره و گفت: با هم غذا می خوریم - ولی دهان من نجس است «تو مهمان من هستی» را گفت و غذا را شروع کرد، جوان می گفت که دیگر سراغ آن کار حرام نرفتم چون رجایی من را به لجاجت نینداخت.     ۳ شیخ دانشسرا! به محمد علی و کاظم می گویند که ته ریش دارند و رفتارهایی که نشان مذهب دارد.کاظم را کشیده کنار و می گوید: اگر می خواهی مثل بقیه باشی، با همان شوخی ها و رفتارها بهتر است اول ریشت را از ته بتراشی! مکثی می کند و بعد می گوید: من و تو با این ظاهر دینی اگر خلاف کنیم همه متدینین را به تظاهر متهم می کنند.  بحث حسابی گرم شده بود؛ یکی رجایی استدلال می آورد، یکی آن طرف کمونیست. یک نفر توی جمع که ناظر بود یک دفعه فحشی پراند به لنین عصبانیت رجایی را که دید گفت: به لنین فحش دادم شما چرا ناراحت شدید ؟! با خشم فروخورده گفت: حق نداریم به کسی که مورد احترام دیگری است توهین بکنیم چرا که به خود او توهین کرده ایم... ✅اثر این و را بعدها دید وقتی جوان کمونیست به آغوش بازگشت.   ۴ ضعف مرا به حساب انقلاب و مکتب من نگذارید اين جمله با همه حرف می زد...نصب كرده بود پشت ميزش .... خيلي مواظب بود خلاف زير دستانش را كسي به نام انقلاب نگذارد .از انقلاب براي خودش مايه نمي گذاشت، هيچ وقت.  ۵ آقای رجایی شما حزب اللهی هستید؟ خبرنگار این را پرسید زيركي كرده بود مي خواست جواب نخست وزیر را بسنجد. - اگر حزب اللهی باشم از نوع لاجوردیهاست...   ۶ این چه وضعیتی است؟  - چه وضعیتی آقای رجایی؟  - آسفالت کوچه را می گویم !  - ببخشید، بد آسفالت کرده اند؟ می گویم درست کنند.  - نه آقا! هیچ کوچه ای آسفالت نشده آنوقت آمده اید کوچه ما را درست کرده اید.  - آخر شما ...  آخر نداره. این ها اخلاق طاغوتی است ما که با اسم کاری نداشتیم؛ مشکلمان با رسم بود.      ۷ هر کس رجایی را دوست دارد، برود همه از این حرف تعجب کرده اند  گفت: من مهمان دانشگاهم کار خوبی نکردید که برای استقبال به فرودگاه آمدید الان کار مردم زمین مانده و ناراحت می شوند اگر بشنوند به خاطر من اینجا آمده اید؛ آنوقت فحشش می ماند برای من و شما.     ۸ دوست داری به من خدمتی کنی؟ ـ این چه سوالی است؟ هر کسی دوست دارد به رجایی رئیس جمهور خدمت کند  این سوال مثل صاعقه از ذهن مرد گذشت که روبروی رجایی نشسته و او را خطاب کرده است. - بفرمایید، سراپاگوش ! ـ همیشه به یادم بیاورید که من محمد علی رجایی ام، پسر عبدالصمد و اهل قزوین. کاسه بشقاب فروش و دوره گرد مرد بهت زده فقط به رئیس جمهور کشورش نگاه می کند.    ۹ باورش سخت بود، برای همه؛ همین دو ماه قبل بود که بهشتی و 72 تای دیگر... برای خیلی ها انگار همه چیز به پایان رسیده بود. فقط قلب آرام امام بود که همه را آرام کرد آرام آرام وقتي فرمود: «رجایی و باهنر اگر نیستند که هست» ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak 👈 عضویت ╚🕊✿ ••••══════╝
  ۱ بشارت فرزند صالح را در خواب به حاج اصغر داده بودند. خواب دیده بود فرزندش«ناصرالدین آسمان­ها»  لقب گرفته است.«محمد جواد» به دنیا آمد. رمز این لقب سال ها طول کشید تا گشوده شود ...     ۲ مراسم ازدواج باهنر بود،محمد جواد. جوان کت و شلواری، خوش پوش و آرام، گوشه مجلس نشسته بود.می گفتند:دوست باهنر است، اسمش ...علی شریعتی.     ۳ فهمیده بود پدر در خرج تحصیل محمد رضا مانده، کسی نمی دانست «محمدجواد» این پول ها را چطور پس انداز می کند و برای مخارج برادر می فرستند. اما... خدا که می دانست. ذخیره کرایه تاکسی و به جایش دو ساعت پیاده روی، غذا هم که ...می شد گاهی نخورد؛    ۴ چپ و راست، می رفتند و می آمدند که باهنر با بچه کمونیست­ها می گردد.وقتی با آن جوان کمونیست می­ دیدندش که شوخی و خنده ... - حاج آقا، در شأن شما نیست که با این ها باشید! دست گذاشته بود روی شانه های طرف و گفته بود: ✅هنر این است که این ها را به راه بیاوریم که اگر نتوانستیم همه جوان­های ما را کمونیست می کنند... ۵ با خانواده که سفر می رفت؛ حتماً یک خانواده دیگر را هم با خود می برد.می گشت در فامیل و دوستان، خانواده ای که توان مالی سفر نداشت همراه می کرد.هم تفریح می کردند و هم تا برگشت، کلی از مشکلات روحی و روانی اعضای آن خانواده حل شده بود.   ۶ رفته بود دوره فشرده زبان انگلیسی. روحانی و زبان انگلیسی! خطبه مي خواندانگلیسی! باور نمی کردی او همان باهنر ، روحانی ایرانی است.  ۷ در آن اوضاع و احوال طاغوت، تلویزیون که نمی­ شد دید؛ فیلم ها هم که وضعش معلوم بود. زدن شرکت فیلم و دوبله و اصلاح فیلم های خوب و پخش برای خانواده های مذهبی کار خوبی بود،اما شاید کسی فکر نمی کرد که یک روحانی از این کارها بکند.   ۸ پر کاری­ اش خیلی­ ها را به تعجب وا داشته بود.  آمده بودند که اینقدر کار نکنید، به فکر خودتان باشید، خسته می شوید ... می گفت: «من هرگز خستگی را ملاقات نخواهم کرد» لبخند روی لب­ها هم نمی توانست سنگینی و قرمزی چشم ها را بپوشاند ...    ۹  آقای وزیر به نظرم این جا اشتباه کردید: به این دلیل و این دلیل. دلیل ها همه درست بود. وزیر صبور لبخندی زد و گفت: «مرد آن است که حرفش دو تا شود» می­ گفت نباید به اشتباه خود اصرار کنیم. شاید خیلی­ ها می­ گفتند باهنر دیسیپلین وزارت ندارد.    ۱۰ همه خوشحالند از انتخابی که کرده اند؛ رئیس جمهور رجایی و نخست وزیر هم باهنر ... صدای انفجار تن خیلی ها را لرزاند،  خیلی­ هایی که دو ماه قبل تابوت بهشتی و یارانش را بر دوش حمل کرده بودند.  این بار نوبت پر زدن رجایی بود و باهنر. چه کشیدند این ملت...   ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak 👈 عضویت ╚🕊✿ ••••══════╝