eitaa logo
سیدامیرتقوی
166 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
45 فایل
کانال اطلاع رسانی از دیدگاه و نظرات و نوشته های فعال فرهنگی شهرستان دامغان، سیدامیرتقوی @sat135 @sat1352
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰روایتی از تلاش مجاهدانه مردم انقلابی دامغان در هفت روز پر خاطره 🦋 خاطره ششم از روزی که حرف و حدیث انتخابات شروع شد، پسرم که فقط نه سال دارد، خیلی جدی بحثها را دنبال می‌کرد و پا به پای من و همسرم، مناظره‌ها را هم به دقت می‌دید. نظرش روی آقای جلیلی بود و گاهی به من می‌گفت: «اگر حاج قاسم هم زنده بود، به آقای جلیلی رای می‌داد». او نه فقط انتخاب خودش را کرده بود، بلکه سعی داشت دیگران هم را هم تحت تاثیر خودش قرار بدهد. به‌ویژه نسبت به من حسابی حساس و نگران شده بود، چون راستش از چند روز مانده تا انتخابات، پروفایلم را به عکس دکتر پزشکیان تغییر دادم تا بهتر بتوانم در گروه‌های حامیان ایشان گفتگو کنم و با آنها حرف بزنم، اما پسرم که از این موضوع اطلاع نداشت، گمان می‌کرد نظر من تغییر کرده، خصوصاً که گاهی در خانه به شوخی می‌گفتم:«من به دکتر پزشکیان رای می‌دهم». روز رای‌گیری پسرم زودتر از من از جایش بلند شد، لباس پوشید و آماده رفتن شد تا همراه من به شعبه رای‌گیری بیاید. همین که برگه رای را مهر کردم، آن را با سرعت از دستم گرفت و روی میز برد و با عجله نوشت: سعید جلیلی ۴۴. هرچه به او گفتم:«صبر کن تا خودم بنویسم»، گفت:«نه مامان، یک رای هم یک رای است». بعد هم خودش آن را در صندوق انداخت تا خیالش راحت شود. از اینکه پای صندق رای توانسته بود به قول خودش یک رای را تغییر دهد، بی‌نهایت خوشحال بود. از کارهای کودکانه‌اش که بگذریم، دغدغه او برای ایران اسلامی را خیلی دوست دارم. اصلا هنر امام و انقلاب همین است که بچه‌ها هم این‌طور پرورش می‌یابند. ✨واقعاً خوب مردمی پای کار این انقلابند. ادامه دارد... ✍ مصطفی ترابی
✨شمیم عطر غذای حسین می‌پیچد در خیمه عزای حضرت سیدالشهدا علیه السلام، هر کسی برای خودش عالَمی دارد؛ روضه‌خوانها یک جور، خادمها یک جور، سینه‌زنها یک جور و خلاصه هر کسی اینجا ارتباط مخصوصی با آقا دارد. از جمله آشپزها که در هر روز از این دهه، چند ساعتی را در فضای گرم آشپزخانه در کنار آتش اجاق‌گازها می‌‌گذرانند تا وقتی مجلس تمام می‌شود، یک غذای خوشمزه و خوب یا همان تبرکی روضه را به دست عزاداران برسانند و آنها را با رضایت بدرقه کنند. حالا بماند که خیلی وقتها خودشان هم بدون غذا به خانه‌شان می‌روند و هر چه هست و نیست، همه را نثار تمنای نگاه عزاداری می‌کنند که با التماس آمده و می‌گوید:«یک لقمه غذای تبرکی باقی نمانده؟ به خدا خانه مریض دارم»، یا آن دیگری از پدر و مادر پیری می‌گوید که چشمشان به در است تا یکی بیاید و ظرف غذای نذری که به قول خودشان مزه‌اش با تمام غذاهای دنیا فرق می‌کند را سر سفره‌شان بگذارد. اما قصه آشپز هیئت ما امسال خیلی فرق دارد؛ قصه عاشقی است؛ از همان قصه‌هایی که با شنیدنش ابتدا برق از سرَت می‌پرد و بعد، گوشه‌ای می‌نشینی و یک ساعت به حال خودت گریه می کنی که ای بابا، امام حسین چه عاشقهایی دارد و من پر مدعایِ بی‌سر و پا، در این دستگاه عاشقی چه حرفی برای گفتن دارم؟؛ چند روزی است دکترها تشخیص داده‌اند در سرش رگی متورم شده و هر لحظه ممکن است پاره شود و او را به حالت اغما ببرد و... دکتر به او تاکید کرده اصلا نمی‌توانی بی‌خیال این بمب ساعتی مغزت باشی، امروز را به فردا و الان را به یک ساعت بعد نباید موکول کنی، اما آشپز هیئت خیلی راحت و بدون نگرانی می‌گوید:«من که نمی‌توانم در دهه عاشورا آشپزخانه و دیگ و غذا را رها کنم، اصلا من زنده‌ام برای نوکری امام حسین، یک سال و دو سال که نیست، من عمرم را پای خدمت به عزادارها گذاشته‌ام. حالا روضه و تکیه را کجا ول کنم و بروم؟! یا آقا همین جا من را شفا می‌دهند یا در آشپزخانه هیئتش می‌میرم یا بعد از دهه عاشورا می‌روم و عمل می‌کنم». آری، حسین جان! هیئت خانه حقیقی ما و شما همان حیات واقعی ما هستی و دیگر هیچ... امروز زنده‌ام به ولای تو یا حسین... ✍ مصطفی ترابی
✨شمیم عطر غذای حسین می‌پیچد این شبها و روزهای همیشه‌پرخاطره، شاهد اجتماعات باشکوهی از سیاه‌پوشان عزای سید شهدا است که در هر هیئت و تکیه و حسینیه، فراوان در فراوان دیده می‌شوند. اگرچه بعضی‌ها تراکم جمعیت در وقت پذیرایی و توزیع غذا را مورد نقد و اشکال قرار می‌دهند، ولی من در همین صفهای عریض و طویل غذای نذری، گاه چیزهایی دیده یا می‌شنوم که گمان می‌کنم شیرینی‌اش می‌ارزد به تمام تلخی برخی رفتارها. این بار هم می‌خواهم خاطره‌ای را از یک آشپز هیئت روایت کنم؛ «تکیه ما هر سال ظهر در روز یازدهم محرم، غذا توزیع می‌کند. جمعیت زیادی در اینجا سر سفره آقا اباعبدلله می‌نشینند و پذیرایی می‌شوند. در بین جمعیت، هر سال یکی از سرمایه‌دارهای شهر را می‌بینم که قابلمه به دست در جلو پنجره آشپزخانه می‌ایستد. به قول امروزی‌ها اینقدر باکلاس هست که در وقتهای دیگر تا دعوتش نکنی، سر میز غذا هم نمی‌نشیند، چه رسد به اینکه قابلمه به دستش بگیرد و گاهی چند دقیقه‌ای در صف غذا هم بایستد. یکبار خودش راز این ماجرا را اینطور برایم تعریف کرد؛ این قابلمه‌ی غذای تبرکی آقا را که به خانه می‌برم، تمام دانه‌های برنجش را در پلاستیکهای کوچک بسته‌بندی می‌کنم و در فریزر قرار می‌دهم و چند روز بعد، برای هر کدام از بچه‌هایم که در چند کشور اروپایی زندگی می‌کنند می‌فرستم. آنها هم هر بار که برنج پخت می‌کنند، یکی، دو تا دانه از این برنج متبرک را در ظرف غذا قرار می‌دهند تا به این ترتیب، در تمام سال، خودشان را بر سر سفره غذای سیدالشهدا علیه السلام مهمان بدانند. بعد هم اضافه کرد: من هر سال در روز یازدهم محرم این کار را انجام می‌دهم تا فرزندانم در آن کشور غریب هم خودشان را مهمان آقا بدانند». ✍ مصطفی ترابی
✨ از نام تو لرزه بر دلم افتاده... تا جوان بود، حسابی جوانی کرده بود، غرق در عیاشی و الواتی، اصلا کاری با نماز و دعا و مسجد و محراب و عبادت نداشت. چند سالی که گذشت، نمی‌دانم چه شد که به خودش آمد، تکانی خورد و دلش لرزید. افتاد در خط نماز و عبادت. محرم که می‌رسید کارش می‌شد نوکری در تکیه قدیمی محله، هر کاری هم که بگویی انجام می‌داد، حتی بعد از ظهرها می‌آمد دستشویی‌هایی تکیه را می‌شست. شبهای نهم و دهم که از قدیم دسته‌گردی در هئیتهای قدیمی دامغان رسم بوده و هم‌چنان هم ادامه دارد، او وسط تکیه می‌ایستاد و هر کجا لازم بود، با نوای بلندِ «یا حسین»، شور و حرارتی به مجلس می‌بخشید. چند سالی محرمها کارش همین بود تا اینکه سرش را به زمین گذاشت و مُرد. سالها بعد، یک شب در عالم رویا او را دیدم، حالا خوب می‌دانم که مرده، با آن گذشته تاریکش. از او پرسیدم:«فلانی! چه خبر از آن طرف؟ با تو چه کردند؟» گفت:«حاج محمد! همین‌قدر به شما بگویم که آن «یا حسین» گفتن‌ها کار خودش را کرد». 📍این حکایت را خودِ حاج محمد برای من نقل کرد که واقعاً مرد راه خدا و طریقت صداقت است، با کلی عشق و شور و شیدایی. ✍ مصطفی ترابی
پویش مردمی “با چفیه می آییم” در این پویش هر زائر اربعین با نمادی از فلسطین برای حمایت از مردم مظلوم غزه در پیاده روی اربعین شرکت میکند. شما می توانید با به همراه داشتن چفیه یا نمادی از فلسطین به این پویش مردمی بپیوندید از حضور خود در راهپیمای اربعین با چفیه یا نمادی فلسطینی عکس و ویدئو بگیرید و برای ما به لینک زیر  ارسال کنید. و همزمان با انتشار در شبکه مجازی و پیام رسان ها، صدای مردم مظلوم، زنان و کودکان غزه باشید. برای شرکت در پویش بر روی لینک زیر کلیک کنید https://pooyesh.tekye.net/ ♻️https://eitaa.com/damghan220