eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
8.7هزار ویدیو
137 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
💠شهید مدافع‌حرم خیرالله احمدی‌فرد همسر شهید نقل می‌کنند: در بحث مین ، جنگ‌افزار💣 و ادوات‌جنگی بسیارحرفه‌ای بود؛ آنقدر دقتش بالا بود که مینی را نشناسد و از پس آن برنیاید، وجــود نــــداشت👌 فقط تله‌های انفجاری داعش👹 برایش ناآشنا بود که آمد و از آن عکــــس گرفــــت📸 و طریقه خنثی کردن آنرا یاد گرفت و به تخریبچی‌های دیگر هم یـــاد داد👨‍🔧 خیــــلی شجــــاع بــــود و به خــودش اطمینــــان داشت💪 خیرالله می‌گفت: «من این تخصص را دارم و می‌توانم مین را خنثی کنم🧨 اگر این مین را من خنثی نکنم، جــــان یک نفــــر را می‌گیــــرد😢 و اگر من بنشینم در منزل🏠 دِیــــنِ آن کسی که با میــــن از بین می رود، بــــر گــــردن مــــن اســــت.» خــــودش را متعهــــد می‌دانست، نسبت به همه‌چیز، بویژه امنیــــت!! #از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
152.mp3
751.7K
❧🔆✧﷽✧🔆❧ 🔻📖 تلاوت قرآن کریم 〽️ 〽️ 〽️ 〽️ 🎤
#ریحانہ ←تا‌اونجا‌ڪہ‌یادمہ🙃☝🏼 هراقا‌پسرے‌ نمیتونہ‌لباس‌ائمه‌رو،‌تن‌ڪنہ💛°• اما‌دختر‌خانوما همشون‌اجازه‌دارن چادر‌حضرت‌زهرارو‌امانت سر‌ڪنن…ッ♥🌱 #پویش_حجاب_فاطمے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعاي عهد.mp3
1.21M
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد... 🌸امام خمینی ره: اگر هرروز (بعد از نماز صبح) خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️ ⛅️الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَــرَج⛅️ ✨
AUD-20210217-WA0005(4).mp3
11.71M
👆 🎵 با صدای علی یوسفی و با صوت زیبای عربی 👈 هر روزمان را با زیارت عاشورا شروع می‌کنیم ! امام باقرع میفرمایند:اگرمردم میدانستند زيارت امام حسين علیه السلام چه ارزشی دارد از شدت شوق وعلاقه میمردند ...!
💌 💟همسرم از همان اول ازدواج پیشنهاد داد که هر وقت دلخوری از من داری و نمیتوانی ابراز کنی، برایم بنویس!خودش هم همین کار را میکرد. عادت داشت قبل از خواب همهء مسائل روز را حل کند. خیلی وقتها شبها برایم مینوشت که امروز بخاطر فلان مسئله از من دلخور شدی، منو ببخش. من منظوری نداشتم آخرش هم یه جمله عاشقانه می نوشت. 💟 گاهی من کاغذ را که میخواندم، میگفتم: کدام مسئله را میگی؟ من اصلا یادم نمیاد ، یعنی آن مسئله اصلا من را درگیر نکرده بود، ولی پویا مراقب بود که نکند من دلخور شده باشم...☺️ مدافع حرم یاد عزیزش با صلوات
❤️ برای اینڪه معشــوقت را همیشہ در ڪنارت احساس ڪنـی باید دائما به یـادش باشی با " صـلــوات " با " اسـتـغـفـــار " و . . . « فَاذْڪُرونی اُذْڪُرْڪُمْ و اشْڪُروا لِی وَلا تَڪْفُـرُون . . . » سوره بقـره 12 اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 *آه..... ای کاش می ماندی.......*🌷🌷 سردار دلها♥️ سلیمانی عزیز
🔰 عیدی هایی که اهدا شد.. هرزمان سردار به قنات ملک می آمد، حداقل ۲۰۰ نامه و یادداشت از مردم به دستش می‌رسید.سردار وقت می‌گذاشت و ان ها را تک به تک می‌خواند و پاسخ می‌داد. یک روز یک بچه مدرسه ای از اهالی قنات ملک، نامه ای به سردار داد. ۴۰۰۰ تومان عیدی جمع کرده و به عنوان هدیه به سردار داده بود و نوشته بود این، تمام عیدی امسال من است که به شما هدیه می دهم تا در راه اسلام خرج کنید. 🎤: سبحان بروشان(از اعضای تیم حفاظت امنیت سردار سلیمانی)
*﷽* در مکتب نبوت در محضر آقا رسول الله(ص) 🌻پیامبر اکرم فرمودند🎤 🌱هر گاه بنده بگويد: بسم‌اللّه‌الرحمن‌الرحيم خدا می گويد: بنده من با نام من آغاز كرد بر من است كه كارهايش را به انجام رسانم و او را در همه حال، بركت دهم.. 📚: منبع امالی، ص1774 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 برای آغاز کوچکترین کارها و در پایان آن هم می گفت. سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری🌷 🌷🌷🌷🌷🌷
💌 باید با اتوبوس می‌رفت مدرسه. امـا گاهی پیـاده می‌رفت تا پولش رو جمع‌کنه و برای خواهرش چیزی بخـره و خوشحالش کنه... می‌گفت: دوسـت دارم زندگی‌ام طوری باشه که اگر کسی به فرش زیر پایم نیاز داشت ، کوتاهی نکنم... عروسی که کرد، پدرش یک فرش ماشینی بهش هدیه داد؛ عبدالله هم فرش رو داد به یک نیازمند و برای خودش موکت خرید... 🌹خاطره‌ای از زندگی علمدار روایتگریِ شهدا حاج‌عبدالله ضابط 📚منبع: کتاب شیدایی
💌 👇 همان روز خواستگاری یا زمان خواندن خطبه عقد بود که مادرم گفت: قول می دهد سیگار هم نکشد. خانمش هم گفت: مجاهد فی سبیل الله که نباید سیگار بکشد؛☝️ سیگار کشیدن دور از شأن شماست! وقتی برگشتیم خانه، رفت جیب هایش را گشت؛ سیگارهایش را درآورد، له شان کرد و برد ریخت توی سطل. گفت: «تمام شد. بعد از حدود 14سال سیگاری بودن، دیگر هیچ کس دست من سیگار نمی بیند.» همین هم شد... خانمش می گفت: یکی دو سال از ازدواجمون می گذشت، رفتم پیشش گفتم: این بچه گوشش درد می کنه؛ این سیگار را بگیر یک پک بزن، دودش را فوت کن توی گوشش. گفت: «نمی تونم. قول دادم دیگه سیگار نکشم.» گفتم: بچه داره درد میکشه! گفت: «ببر بده همسایه بکشه و توی گوشش فوت کنه. دیگه هم به من نگو.» 📚به مجنون گفتم زنده بمان از شهدا درس بیاموزیم
💌 سوار ماشین شدیم و در حال رفتن به سمت منطقه عملیاتی بودیم. هر روز در این مسیر یک مداحی گوش می دادیم که دیگر برایمان تکراری شده بود. اما این بار دیدم که مهدی با این مداحی اشک می ریزد نه یک قطره بلکه به پهنای صورت؛ انگار آن روز مهدی دیگر مهدی روزهای پیش نبود. گفتم: مهدی میخواهم با این حالت یک قولی به من بدهی. گفت: چه قولی؟ گفتم: ازت می خواهم دوتا کار برایم انجام بدهی؛ اول اینکه اگر شهید شدی به خواب من بیا بگو آن طرف چه خبر است؟ گفت: شاید نگذارند! و دوم اینکه سلام مرا به امام حسین علیه السلام برسانی. همیشه وقتی از این حر فها می زدیم می گفت: من رو چه به شهادت! اما این دفعه خیلی جدی گفت: باشه. حین درگیری، یکی از بچه ها مجروح شد. مهدی رفت کمکش او را به عقب انتقال داد. بلافاصله برگشت. با صلابت می جنگید تا دیدم از شدت تشنگی لبهایش مچاله شده بود و از خشکی باز نمی شد. گفتم: مهدی! کسی را ندارم که تو را بفرستت عقب؛ می تونی خودت برگردی؟ گفت: فکر می کنی من ترسیدم!؟ گفتم: ترس چیه؟ دیگه رمقی برای تو نمونده. گفت: من الان برگردم نامردیه! اسلحه اش را گرفت و مصمم پا شد که یکی از بچه ها فریاد زد: مهدی را زدند! دیدم "مهدی" با صورت روی زمین افتاده است. صدای ناله اش به گوش می رسید. خوب که دقت کردم دیدم نفس های آخرش را با آیات قرآن به پایان رساند. راوی: شهید مصطفی صدرزاده یاد عزیزشان با
هدایت شده از صـاحــب دلم(مهدویت 50)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ناگفته های توافق ایران و چین 🤐 •💌• ↷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب 💫💫💫💫💫 🎬 «حجه بن الحسن القائم» 🔺 حاج میثم با شعار سال 🗓 سال ۱۴۰۰ 📥 دانلود با کیفیت بالا
💌 حاج‌عمّاࢪمیگفت: اگہ‌دࢪخواستہ‌هایٺ حڪمت‌خدا‌ࢪا دࢪنظࢪبگیࢪے! هیچ‌وقت‌ناࢪاحٺ نخواهےشد...👌🏼🌻 ✨ یاد عزیزش با صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر چه آب و غذا مانده بود را به ابراهیم تحویل دادیم. او به هر پنج نفر یک قمقمه آب و کمی غذا داد. به آن پنج اسیر عراقی هم هر کدام یک قمقمه آب داد! برخی از بچه ها از این کار ناراحت شدند اما ابراهیم گفت: آنها مهمان ما هستند.