eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
8.7هزار ویدیو
137 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات سراسر عشق , شهیدحاج حسین همدانی :مهتاب خین کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا) http://eitaa.com/joinchat/1518075916C941fff5a2b
🔹سه سال بود که تو عراق و به دفاع👊 از حریم حرم اهل بیت پیامبر (ص) مشغول بود.اسم مستعارش تو سوریه " " بود و همه "حاج عمار" صداش میکردن 🔸شجاع و نترس بود💪 و محبوب دلـ❤️ـها وقتی ازش میپرسیدیم تو چکار میکنی؟ میگفت: ️. 🔹روز تشییع پیکرش⚰ وقتی نظامی رو دیدم ازشون پرسیدم: مگه اونجا چکاره بود⁉️سردار گفت: 👈فرمانده تیپ هجومی (ع) ! 🔸سالها بعد از اومد تو میدون، بعد از ما اومد و قبل از ما رفت😔. محمدحسین زود بارش رو بست. میگفت و میسوخت و میخورد😞... 🔹مرام‌های خاص زیاد داشت⚡️ اما بعضی چیز ها برایش بود و خط قرمز داشت⭕️ و یکی از آن خط قرمز ها این بود :👈محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشم خورش👀 از بقیه جاها بیشتر بود را به تعلق میداد 🔸و تو باید قبول میکردی✅ که به واسطه عکس شهدا🌷 حضور شهدا را در خانه رعایت کنی .⚡️وگرنه...قرارداد که تمام میشد و خانه🏡 را که میخواستیم عوض کنیم بعضأ عکس ها هم میشد 🔹یادم هست وقتی کم عرض شهدا 🌷مد شده بود محمدحسین کلی ذوق کرد که عکس های را میتواند در خانه جا بدهد. 🔸با این حال ولی همیشه یک پوستر بود ؛ قدیمی بود؛ و ✘نه نو میشد و ✘نه قرار بود سایزش عوض شود و آنهم👈 تمثال شهید مبارزه با اشرار جنوب شرق کشور بود 🔹خیلی دوست داشت "محمد عبدی" باشد همیشه از خنده های😄 لحظه های اخرش و محمد عبدی میگفت ؛وقتی فهمیدم اسم جهادی محمدحسین خودمان39; 39; است اصلا جا نخوردم 🔸ولی زمانی که را در معراج شهدای🌷 تهران دیدم ؛ با آن لبخند ملیح آن موقع باورم شد. 🌾تا در طلب گوهر کانی کانی 🌾تا در هوش لقمه نانی نانی 🌾این نکته ی رمز اگر بدانی دانی 🌾هرچیز که در جستن آنی،آنی 🌷
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
افتخار نسل ما... #حسین همیشه می گفت:از افتخارات نسل ما اینه که داریم تو #عصر و زمانی زندگی می کنیم
🔰در شش تیر ماه 1375 در شهرستان دیده به جهان گشود. هشت نُه سالگی عضو جلسات قرآن📖 مسجد حضرت مهدی(عج) شد. حضور چندین ساله در فضای مسجد و جلسات تاثیر به سزایی در شکل گرفتن روحیات حسین😇 گذاشت. 🔰از همان نوجوانی روحیه جهادی✌️ را با خود همراه داشت. در نوجوانی گروه تئاتری🎭 را در راه‌اندازی کرد و کارهای پشتیبانی و فنی جلسات را هم انجام می‌داد. 🔰پس از طی کردن دوره تحصیلی ابتدایی و راهنمایی، رشته را انتخاب کرد و در دبیرستان شهید مطهری مشغول به تحصیل شد📚. 17 ساله بود که به پیشنهاد جلسه‌اش در جلسات کودکان👦 فعالیت می‌کرد 🔰20 سالگی جذب شد. دوره‌های تکاوری را پشت سر گذاشته بود. محل خدمت حسین بعد از گذراندن دوره‌های ابتدایی بود. فقط سه روز آخر هفته🗓 را در دزفول بود و همین فرصت کافی بود برای پوشیدن لباس خادمی محبان اباالفضل العباس (علیه السلام). 🔰در جمع رفقای هیئتی حسین لقب داشت. همیشه می‌گفت: «من یک روز می‌شوم🌷» عاشق روضه سه ساله (ع) بود 🔰وصیت کرده بود اگر شدم سر مزارم روضه (س) بخواند🎤. چند وقتی پیگیر اعزام به شد؛ ⚡️اما شرایط جوری نشد که بتواند شود. 🔰سرانجام روز 31 شهریور ماه 97 در حمله به مراسم رژه نیروهای مسلح ، حسین ولایتی فر در سن 22 سالگی به شهادت رسید🕊. 🔰یکی از دوستان و شاهد حسین نقل می‌کرد که حسین خود استاد کمین و بوده است. اگر می‌خواست در آن معرکه جان خود را حفظ کند 💥امکان نداشت تیر بخورد. وقتی در آن سر و صدا و شلوغی و هیاهو👥👥 همه می‌خوابند روی زمین، حسین را می‌بیند که نمی‌تواند فرار کند و روی ویلچر♿️ گیر کرده 🔰 هم به سمت آن جانباز می‌دود تا او را عقب بیاورد و جان او را حفظ کند. که چندین تیر💥 به سینه‌اش خورده و به شهادت🌷 می‌رسد 🌹🍃🌹🍃
#اطلاعیه ٫نشر_حداکثری مراسم اولین سالگرد شهید مدافع حرم « #وحید فرهنگی والا »و گرامیداشت یاد و خاطره شهدای مدافع حرم «#وحید نومی گلزار» و «#سردار حاج ذاکر حیدری» #شهید_دعوت_می_کند
☆ در محضر شهدا ☆ 🔰 با این که می تونست پولش رو پس انداز کنه ولی هیچ وقت این کارو نکرد بخشی از حقوقش رو برای خانه خرج می کرد با بقیه اش هم یا کار افراد محتاج و فقیر رو راه می انداخت یا قرض می داد به این و اون 📍 وقتی شهید شد از مال دنیا هیچی نداشت مقداری هم بدهکاری داشت و توی وصیت نامش نوشته بود سهمش از ارث خانه پدری رو هم بخشیده بود به مادرش... #سردار-شهید-ابراهیم-امیر-عباسی
#در_محضر_شهید 🌷خدا کند که حکومت سرنگون گردد، اما منحرف نگردد، چون انحراف، خیانت به خون شهـداست. بگذاریـد بگوینـد حڪومت دیگرے هم به جز حڪومت علی (ع) بود به نام خمینـی که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد، ما از سرنگونی نمی‌هراسیم، بلکہ از انحـراف می‌ترسیم.🌷 #سردار #شهید_غلامعلی_پیچک🌷 🍃🌹صلوات
#سردار دلها ما به‌ این‌ زودی ها نمیتونیم‌ به‌ زندگی عادی برگردیم . نه‌ خودمان‌ نه‌ پُست هایمان‌‌ نه...
🔰 کفن تازه شهید یوسف الهی در روز تدفین شهید سلیمانی 💠باور کنید حس کردم انگار همین یک ساعت پیش او را دفن کرده اند.به این تازگی بود!! 📆سه شنبه ۱۳۹۸/۱۰/۱۷ 🌷از صبح زود خودم را به رساندم. ولی هر چه تلاش کردم و گفتم عکاس و فیلمبردارم و میتونم خبرها را بهتر رسانه ای کنم چون کارت تردد نداشتم فایده ای نداشت ونتوانستم وارد محیط گلزار شوم. 🌷به خود متوسل شدم و زود جواب گرفتم سردار مرا به حضور پذیرفت. کنار دیوار مهدیه صاحب الزمان ‌(عج) روبروی محلی که برای دفن سردار بود نشسته بودم که متوجه همهمه و گریه اشخاصی که کنار قبر حضورداشتن و در حال آماده کردن قبر بودند شدم. 🌷دوربینم را برداشتم و شروع به فیلمبرداری شدم. بوی عطر فضا را پر کرده بود. دیوار کنار قبر کمی فروریخته بود. شخصی که داخل قبر بود حال عجیبی داشت. 🌷می گفت کفن شهید تازه بود و حتی نایلونی که دور شهید بود بخار زده بود.سریع دیوار قبر را ترمیم کردند و من بودم و یک دنیا .... 💠یکی از خادمین محترم گلزار شهدا اونجا حضور داشتن و شاهد قضیه بودن💠 🔻 🌷 🍃🌹صلوات
امشب تعداد خونه های که بی حضور پدر زیادن به چند دلیل یا هوا پیما یا سیل یا ازدحام یا ولی امشب من بد جور خانوم فکرم مشغول کرده روح همه رفتگان و الاخصوص شاد
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه اول استان کرمان،شهرستان《رابر》،روستای قنات ملک ،خانواده هفت نفره حاج حسن ! 🖌قاسم فرزند سوم بود وبا نان کشاورزی ولقمه حلال بزرگ شد. نوجوان روستازاده ،جهانی🌍 شد چون همت بلندی داشت. راهی کرمان شد،بنایی میکرد،درس📖 میخواند،کاراته🥋 کار می کرد،برنامه تدبیر داشت برای زندگیش،هوای برادر کوچکتر ودیگران را هم داشت. مربی رزمی شد؛مجاهد بود. شد،بنده بود. شد ،انقلابی بود. شد،عاشق بود. شهر و روستا ندارد.کشور و قاره ندارد. فقر‌ و غنا ندارد. امکانات و...ندارد. آن چه که انسان می سازد ،همتی است که خدا به همه داده است. آن چه که زندگی هارا پیش می برد،عزم واراده ای است که از لطف الهی سرازیرشده است. آن چه که انسان راجاودانه میکند و موثر،بندگی خداست. غفلت ازخدا، "آنچه" که داریم را می برد. وگناه مانع ! 📚منبع :کتاب حاج قاسم @seedammar
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه اول استان کرمان،شهرستان《رابر》،روس
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه دوم فرودگاه کرمان،حاج قاسم از هواپیما✈️ پیاده شد! مسیراول:خانه پدری و مادری! دیدار باپدری که نان حلالش داده و مادری که تربیتش کرده ودست هایی که قاسم سلیمانی مقابلشان خم می شد و می بوسید. هروقت که وارد کرمان می شد،اولین مکانی که می رفت خانه پدر و مادرش بود. 🔻راه رشد را می خواهی! خدا در قرآن کریم فرموده، کنار و توحید هم فرموده:... والدین؛پدرت،مادرت،احترام،محبت وگذشت، دست بوسی،اُف نگو،عمل به خواسته هایشان، کمک در کارها... 📚منبع کتاب:حاج قاسم @seedammar
┄┅┄┅┄❥•.❀.•❥┄┅┄┅ 🥀بهم گفت: من توی سپاه چیه؟🤔 سوال عجیب و غریبی بود 😟ولی می دانستم بدون نیست، گفتم: شما نیروی هوایی سپاه هستید😉 ، به صندلی اش اشاره کرد و گفت: شما ممکنه به موقعیتی که من الان دارم نرسی ولی من که رسیدم، به شما میگم که این جا هیچ خبری نیست☝️. 🍃🌹🍃🌹صلوات @seedammar
🥀 ●کنارشهرک محل زندگیمان باغ سبزے کاری بود،هر ازگاهی" "بہ آنجا سَری میزد بہ پیرمردی کہ آنجا مشغول کار بود میکرد،یکبارازنماز جمعہ برمیگشتیم کہ گفت: بنظرت سَری بہ پیرمردسبزی کار بزنیم از احوالاتش با خبر بشیم؟!مدت زیادی بود کہ به خاطر جابجایے خبری ازاو نداشتیم. زمانیکہ رسیدیم پیرمرد بیل زدن بود حاج حمیدجلورفت بعداز احوال پرسی،بیل را از او گرفت مشغول بیل زدن شد،پیرمرد سبزے کار چند دستہ بہ حاج حمید داد. ●سبزیها را پیش من آورد وگفت:این سبزیها را بجاے دست مزد بہ من داد. گفتم:ازخانمم میپرسم اگر نیاز داره بر میدارم.گفتم: نہ سبزی احتیاج نداریم. در ضمن شما هم کہ فی سبیل اللّه کار کردی.بعدازشهادتش یکی ازهمسایہ ها به پیرمردگفتہ بود کہ حاج حمید شده. ●پیرمرد با گریہ گفته بود من فکرکردم اون آدم است که بہ من کمک میکرد. اصلاً نمیدونستم شغلی بہ این مهمی داره و سپاهہ... ✍راوی: همسر شهید 🍃🌹صلوات @seedammar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*﷽* 💢 دیدن این ۳۶ ثانیه از دل ها، برای همه ما ضرورت داره... 💢ببینید و با اشک چشم برای دعا کنید... 🥀 دلتنگ توئیم سردار بی تکرار😭😭
هدایت شده از اتاق دلتنگی
امان از دلهای شکسته که بعد رفتنت با هر نگاهی که لبخندت در ان موج زد بارانی شد. از دلهای بیقرار بگویم یا از دلهای که بعد تو گرفتار تنهایی بی امانی شدن!! دلم برای ان روزهای که بودی و باهر قدمت امان نامه ی شهری امضا میشد تنگ شده ! از ایران تا شهر عمه جان زینب (س) صدها پرستو عاشق پروراندی پرواز دادی از دمشق تا کربلا تا سامرا... سردار دلم براتان تنگ شده دلم برای سادگی بی ریای مردم دارتان تنگ شده!! ولی باور دارم که بر میگردی دوباره علمداری میکنی برای یوسف زهرا 🌹🌹 سردار دل های همه بیقرارست و داغ نبود شما هنوز که هنوزه میسوزد و از گرمای فراق شما طوفانی در دیده هایمان به پا می شود. دست علمداریت را سمت ما دراز کن و پروازمان ده خسته نابلد راهیم و در حسرت پرواز کنج قفس ماندیم سردار دعایمان کن ما هم به قافله پرستوهای عاشق برسیم🌹
مستند ۷۲ ساعت رو ببینید، زیباست..💔
💌زندگی به سبک شهدا ■این قسمت : هوای همسر را داشتن فردای عید غدیر بود. قرار بود قبل از اعزام مجددش و رفتن به ماموریت به کارهای اداری و غیر اداریش بپردازد و سر و سامانش بدهد. مدتی در اتاق مشغول بودم. جانمازش مانند همیشه رو به قبله باز بود.  بلند شدم و بیرون رفتم. چشمهایم از تعجب گرد شد؛ حاج آقا جلوی در فریزر بود و مشغول تمیز کردن آن. گفتم : مگه شما بیرون نبودید؟کی آمدین من متوجه نشدم؟! چرا زحمت می کشید؟ نگذاشت حرفم را ادامه بدهم؛ لبخندی زد و گفت: دیدم کمرت درد می کند گفتم قبل از رفتن دستی به این فریزر بکشم شما اذیت نشی...🥰 🌀 راوی: همسر شهید شهیدحاج_حسین_همدانی♥️