eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
8.8هزار ویدیو
138 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از صـاحــب دلم(مهدویت 50)
لبخند که میزنی، دلم میلرزد! دَر پنجره سقف منزلم میلرزد! 😔😔 توبامن بینواچه کردی ای دوست!؟ تا میشنوم ، دلم میلرزد! 😪😪 ✍هر ۱۰ دقیقه یک‌ کودک در یمن جان‌ میدهد و این است حقوق بشر آمریکایی و غربی، و جنایتهای آل سعود...😣 ... http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶 قسمت هشتم 🔶 #کردستان روزهای دوران آموزشی بسیار سخت بود. تعد
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ 🔶قسمت نهم 🔶 سید مجتبی در موقع کار بسیار جدی بود. اما زمانی که پای شوخی به میان می آمد انسان بسیار شوخ طبعی بود. همین جاذبه و دافعه، سید را برای همه دوست داشتنی کرده بود. شوخی های سید فقط برای خنده نبود، بلکه همه کارهایش هدفمند بود. مادرش ميگفت: »در خانه نشسته بودم. مثل هر روز چشم انتظار سیدبودم؛ چشم انتظار لحظه ای که از جبهه برگردد و زنگ خانه را بزند و به استقبالش بروم. ناخودآگاه در همان لحظه صدای زنگ خانه آمد. با عجله رفتم و در را باز کردم. پشت در پسر عمو سید ، سیدآقا مصطفی بود. دیدم چهره اش درهم و پشت در پسرعموی سید، آقا سید مصطفی ناراحت است! بعد از احوال پرسی گفت: ”زن عمو موضوعی پیش آمده، اما شما نباید ناراحت شوید.“ دل توی دلم نبود. با ناراحتی پرسیدم: ”چی شده!؟“گفت: ”یکی از برادرهای پاسدار آمده و با شما کار دارد.“ برای لحظاتی از خود بی خود شدم. خدایا یعنی چه خبری برایم آورده اند. ترسی عجیب وجودم را فراگرفت. نكند سید مجتبی ... سید مصطفی به سمت چپ نگاه کرد. به آرامی قدمی به جلو گذاشتم و از منزل خارج شدم تا آن پاسدار را ببینم. در این چند لحظه کوتاه چه فکرها که از سرم نگذشت! تا صورتم را برگرداندم صدای سلام شنیدم.چهره نورانی پسرم، سید مجتبی، در مقابلم بود. گفتم: ”مجتبی خدا خفه ات نکند این چه کاری بود که با من کردی تو که من را کشتی!“ پسرم را در آغوش گرفتم. بعد درحالیکه می خندیدیم، به داخل خانه رفتیم. مجتبی رو به من کرد و بعد از معذرت خواهی گفت: ”مادر جان خیلی شما را دوست دارم. اما می دانی جنگ است هر لحظه امکان دارد خبر شهادت مرا برای شما بیاورند. می خواستم آماده باشی.در کردستان بر روی ارتفاعات مستقر بودیم. چشمه زلالی در آنجا قرار داشت. بچه ها با کمک یک لوله، آب را به قسمتهای پایین منتقل کرده بودند. آب دائم در جریان بود. بقیه نیروها از سنگرهایشان برای بردن آب به کنار سنگر ما می آمدند. دبه آب را پر ميکردند و می رفتند. یک روز سید نشسته بود کنار سنگر. یک بسیجی با دبه آب جلو آمد و مشغول پر کردن دبه شد. در حال برگشتن بود که سید گفت: برادر، نشنیدی اسراف حرام است! چرا شیر آب را نبستی!؟ بنده خدا معذرت خواهی کرد. سریع برگشت و گفت: ببخشید، حواسم نبود. بعد دنبال شیر آب گشت. هر چه به اطراف نگاه كرد شير آب نبود! وقتی به مسير لوله نگاه کرد خندید و برگشت! زمانی که در منطقة فاو دوره آموزش غواصی را می گذراندیم، یکی از کارهای ما این بود که بعد از مدتی شنا کردن، با لباس غواصی به درون یک کشتی، که در دوران جنگ صدمه دیده بود، می رفتیم وآنجا مستقر می شدیم.سید به دلیل آمادگی جسمانی بالایی که داشت، معمولًا جزء اولین نفرات بود. او زودتر از بقیه وارد کشتی می شد. به محض ورود طناب کشتی را باز می کرد!هر کسی که به طناب آویزان بود به حالت بامزهای به درون آب پرتاب می شد. این کار سید موجب شور و نشاط بچه ها می شد. شوخ طبعی های سید باعث می شد که دوره آموزشی با همه سختی هایش برای ما شیرین شود. http://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed 🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
🌹🌹شهید : به هوش باشید که این سرمایه های الهی اسلام که به خاطر وجود مقدس امام زمان(عج) و رهبری امام امت و تلاش مسئولان و خون شهدا و مقاومت دیگر برادران و خواهران به دست ما و شما رسیده، به آسانی از دست ندهیم و این دشمنان از خدا بی خبر از دست ما نربایند. شما ای برادران! برای دنیا و آخرت خود بکوشید تا ذخیره هایی برای لشکر امام زمان(عج) و برای استقرار حکومت اسلامی در سراسر هستی باشید. 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed
14صلوات امشب هدیه میکنیم به 😊👇 #حضرت محمد ص و امام صادق ع #اللهم_صلی_علی_محمد_وآل_محمد_وعجل #فرجهم #التماس_دعا 🍃🌸 @seedammar
❤️ #قرار_عاشقی ❤️ قرائت دعای فرج به نیابت از شــهید ابــراهیم هــادی🌹 ⏰ قرار هرشب ✳️بخوانید و به اشتراک بگذارید 🇮🇷 @seedammar
بسم الله الرحمن الرحیم
839) 📖الَّذينَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ 📖 💢ترجمه آنان که برادران‌شان را بگفتند و بنشستند: «اگر ما را اطاعت می‌کردند کشته نمی‌شدند!» بگو «پس مرگ را از خویشتن دور کنید، اگر راست می‌گویید!» سوره آل‌عمران (3) آیه 168 1397/9/4 17ربیع الاول 1440
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد ✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد... 🌸امام خمینی ره: اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️ امام زمانی شو👇👇👇👇 #کانال_خواهم_امد http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
﷽❣ ❣﷽ چه حاجتی به پسر داری ای بزرگ قریش؟ همین که فاطمه داری برای تو کافی ست ☀️تعجیل در 3صلوات☀
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا با صدای دلنشین اباذر حوائجی قرار هروز صبح😊🌹 @seedammar #کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
❁﷽❁ 💢💢💢 با آمدنت قرار دل ها آمد  محبوبترین نگار دل ها آمد این نور محمد است و فجر صادق  با عطر دو گل بهار دل ها آمد 💢💢💢
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ⭕️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت هشتم 🔸 #قهرمان مسابقات
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ⭕️ 🔸قسمت نهم 🔸 مسابقات باشگاه ها سال ۱۳۵۵بود مقام اول هم به انتخابی کشور میرفت هم جایزه نقدی میگرفت در وزن۷۴کیلو حریف نداشت اگر کسی یک بار بازی اش را میدید این حرف را تایید میکرد تمام حریفانش به نمیرسیدند ماهم مطمئن از اینکه امسال در وزن۷۴کیلو قهرمان داریم به فینال رفت حریفش همان سال شده بود قبل از شروع فینال به گفتم بازی های حریفت رو دیدم خیلی ظعیفه فقط تو رو خدا دقت کن روی تشک رفت وبا حریفش دست داد حریفش چیزی به او گفت واو هم به علامت تآیید سرش را تکان داد نمیدانم چه گفتند اما خیلی بد بازی رو شروع کرد ومشغول دفاع بود راهنمایی های مربی هم هیچ چیز را عوض نکرد وآخر بازی با چند اخطار بازی را واگذار کرد وبا اینکه دست حریفش بالا رفت خیلی خوشحال بود اما من با عصبانیت به گفتم این چه بازی بود کردی نمیخوای بازی کنی ما رو معطل نکن هم آروم گفت اینقدر حرص نخور از زور عصبانیت به دیوار مشت میزدم موقع رفتن همان حریفش من رو صدا کرد با اخم گفتم بله؟ واز من سوال کرد شما رفیق هستید؟ با عصبانیت گفتم فرمایش؟ بی مقدمه گفت عجب رفیق با مرامی دارید من قبل مسابقه به گفتم شک ندارم من از شما میخورم گفتم هوای من رو داشته باشید برادرم ومادرم وهمسر وبستگانم بازی من رو میبینند رفیقتون سنگ تموم گذاشت مادرم خیلی خوشحاله تازه ازدواج کردم به جایزه نقدیش خیلی احتیاج داشتم مانده بودم چه بگویم کمی سکوت کردم و چهره اش را نگاه کردم آن پسر خدا حافظی کرد ونیم نگاهی به چهره خندان پیرزن انداختم ویاد تمرینهای سخت افتادم که چقدر سختی کشیده بود گریه ام گرفت عجب آدمیه این http://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍀 در مقابل مردم و دوستان بلد نبود بـد برخورد ڪند ✨یعنے تمام برخورد هاے او خوب و حساب شده و خیر خواهانه بود... 💞هر ڪسے هر چیزے از او مےخواست نه نمےگفت. عاشق این بود ڪه دل مردم را بدست بیاورد. 📚 ۲
بوی عطر عجیبی داشت نام عطر رو که می‌پرسیدیم  جواب سربالا می داد...  که شد توی وصیت نامه اش نوشته بود: "به خدا قسم هیچ وقت به خودم عطر نزدم هر وقت می‌خواستم  بشم از ته دل می‌گفتم: السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین(علیه السلام)"  
تاریخ تولد: ۱۳۵۵ تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۹/۳ محل شهادت: حلب، سوریه . شهید عبدالحمید سالاری سال ۱۳۵۵ در روستای سردر از توابع شهرستان حاجی‌آباد در استان هرمزگان به دنیا آمد، دوران کودکی تا پایان دوران راهنمایی را در زادگاهش گذراند. ایشان در ۲۶ مهرماه سال ۱۳۹۴ مصادف با چهارم ماه محرم از طریق بسیج استان سیستان و بلوچستان پس از گذراندن دوره‌های آموزشی در تهران برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) و مبارزه با گروه‌های تکفیری و داعش عازم شهر دمشق در کشور سوریه می‌شود و پس از زیارت حرم مطهر حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) عازم شهر حلب می‌شوند تا اینکه در روز سه‌شنبه ۳ آذر ۱۳۹۴ مصادف با دوازدهم ماه صفر به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.از ایشان دو فرزند به نام‌های محمدامین و زهرا به یادگار مانده است.
🍃🌸🍃🌸🍃 سلام بــــر آنهایے ڪہ از همـــہ چیز گذشتند تا مــــا بہ هــــر چہ میخواهیم بــــرسیم ...
🌺ماجرای خواب زیبای حکاک سنگ مزار شهید رسول خلیلی🌺 🔻 اینو برای کسایی میگم که تا حالا نشنیدن این ماجرا رو... 🔻این قضیه برای اسفند سال 92 ... 🔹این سنگی که میبینید سنگ مزار شهید رسول خلیلی هستش که توسط خراطی حکاکی شده ... 🔸 خراط این سنگ برامون ماجرای عجیبی رو تعریف کرد که هنوز وقتی یادم می افته مو به تنم سیخ میشه و بغض گلوم رو میگیره 🔹صبح روح الله (برادر شهید) اومد دنبالم رفتیم بهشت زهرا منتظر شدیم حکاک اومد... 🔸یه نگاه به ما انداخت گفت ببخشید این سنگ مزار کیه؟ گفتیم چه طور؟ گفت: اصلا نمی دونستم قراره امروز بیام اینجا بنویسم 🔹دیشب خواب دیدم از طرف حرم امام حسین علیه السلام منو خواستن گفتن شما مامور شدی رو ضریح آقا قرآن بنویسی 🔸ما که خشکمون زد... وقتی بهش گفتیم سنگ رو از حرم امام حسین آوردن و قراره برای یه شهیدی نصب بشه حالش منقلب شد... 🔹سنگ مزاری که میتوان گفت هدیه ای از جانب اربابش حسین بود❤️ 📻راوی :  از دوستان شهید #شهید_رسول_خلیلی #شهید_مدافع_حرم #شهدا_را_یاد_کنیم_باذکر_یک_صلوات 🌹🍃🌹🍃 @seedammar #ابراهیم_هادی_هادی_دلها
🌷 هر وقت برای مرخصی می آمد ، همین که می رسید دم در خانه و مرا می دید، با خنده می گفت: سلام پدرِ شهید .... خوبی پدرِ شهید...؟!! با خنده دنبالش میکردم که نگو این حرف رو پسر ...! اما حالا که همه بهم میگن : سلام پدرِ شهید ... دیگه یوسفی نیست که بخوام دنبالش کنم 💢 دردرگیری با گروهکـ تروریستی پژاک راوی 🌹یاد با
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
شیوه صحیح طبخ مرغ😂 @hamsafar_TA_khoda
سلام دوستان عضو این کانال بشین ممنون میشم در مورد زندگی اسلامی و شهیدانه را در کنار خانواده است
. نتوانست فراموش کند مستی را هر که از دست تو یک قطره می ناب گرفت .... . #فاضل_نظری ✍ #شهید_جواد_محمدی ❤️ #نازدانه 😍
🌹🕊نمیدانم #شھادت ، شرط #زیبا دیدن است ، یا دل بہ #دریازدن ؟ ولے هرچہ هست جز #دریادلان ، دل بہ #دریا نمیزنند...❤️
از سوال شد چرا اسم تیپی که تشکیل داده است را (ص) گذاشته ؟! در جواب گفت: به دلیل اینکه هر وقت اسم لشکر ۲۷ برده می‌شود ذکر را به‌همراه داشته باشد.
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت نهم 🔶 #شوخ_طبعی سید مجتبی در موقع کار بسیار جدی بود. ام
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ 🔶قسمت دهم 🔶 اوایل سال ۱۳۶۳ بود. بعد از اتمام حضور در منطقه کردستان به خوزستان آمدیم. از جاده اندیمشک به سمت اهواز رفتیم. در میانه راه به سمت چپ دور زدیم تا اینکه به اردوگاهی به نام هفت تپه رسیدیم. هفت تپه منطقة بسیار وسیعی که با تپه های کوتاه پوشیده شده، در مقابل ما بود. چادرهای گردانها با فاصله زیادی از هم ایجاد شده بود. ما با تعجب به اطراف نگاه ميکردیم. آن روز ما به همراه سید پا در سرزمینی نهادیم که تا پایان جنگ خلوتگه عاشقان خدا شده بود. آری، هفت تپه در قیامت شهادت خواهد داد که بسیجیان مظلومش چگونه در نماز شبها و خلوت عاشقانه از خوف خدا اشک ميریختند و ناله غربت سر ميدادند. ما وارد زمینی شدیم که برای بسیجیان لشکر ۲۵ کربال آماده شده بود. تا دلهای آنها را کربلایی کند و بند تعلقات از پای آنان بگشاید. سید مجتبی پس از مقطع کوتاهی به گردان امام حسین علیه السلام وارد شد. در این گردان به سمت تیربارچی مشغول انجام فعالیت شد. فرمانده این گردان از دلاوران خطه گلستان بود.سردار شجاعی به نام صمد اسودی سید مجتبی در سال ۶۳ در چندین منطقة پدافندی و عملیاتی به همراه این گردان حضور داشت. در سال ۱۳۶۴ دوره آموزشی غواصی را سپری کرد. گردانهای لشکر همگی خود را برای حضوری مقتدرانه در عملیات آبی خاکی والفجر 8 آماده ميکردند. گردان امام حسین علیه السلام طی عملیات و در مراحل پدافندی مدت زیادی را در منطقة فاو مستقر بود. بسیجیان دلاور این گردان رشادتهای فراوانی از خود نشان دادند تا این منطقه تثبیت شود. یکی از بسیجیان این گردان، که سید خیلی به او علاقه داشت، حمیدرضا مردانشاهی بود. او از همسایگان سید و از دوستان هم مسجدی او به شمار ميرفت. از کودکی با هم بودند. هر بار که عازم جبهه ميشدند در کنار هم بودند و ... او کسی بود که تأثیر به سزایی در اخلاق و رفتار سید داشت. از روز اول آموزش و کردستان و ... نیز با هم بودند. سال ۱۳۶۵ حمیدرضا در کنکور دانشگاه شرکت کرد. هوش و استعداد او فوقالعاده بود. او توانست در رشته مکانیک دانشگاه صنعتی امیرکبیر پذیرفته شود اما حضور در جبهه را به دانشگاه ترجیح داد. عملیات کربلای ۱ در تابستان سال ۶۵ آغاز شد. فتح شهر اشغال شده مهران هدف این عملیات بود. رزمندگان لشکر 25 کربلا از اولین نیروهایی بودند که پا بر ارتفاعات قلاویزان نهادند و شهر مهران را به محاصره کامل درآوردند. حمیدرضا در یکی از مراحل این عملیات و در حین پیشروی به عمق مواضع دشمن به شهادت رسید. ☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ #قرار_عاشقی ❤️ قرائت دعای فرج به نیابت از شــهید ابــراهیم هــادی🌹 ⏰ قرار هرشب ✳️بخوانید و به اشتراک بگذارید 🇮🇷 @seedammar
بسم الله الرحمن الرحیم