#خاطره
بعد از ۳ سال ک پیکر شهید #علیرضا_بریری وارد مسجد سادات محله بابلسر شد، بنا ب اصرار پدر شهید،پیکرش رو در اخر مسجد قرار دادند.
از پدر شهید پرسیدند ،اینجا چرا آخه؟!
پدرش گفت که آخه علیرضا از بچگی آخر مسجد می نشست و صف آخر در همین مکان می نشست😔
آری علیرضا جان❤ به راستی که👇
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند🌷
راوی: #پدر_شهید
#حاج_حسین_بُرِیری
.
گر حوریان به صف و پای در رکاب آیند
ز من نَبُوَد اعتنا، چو دلبرم که در بر هست
.
#غلامرضا_کفاشی ✍
#جاویدالاثر_مهدی_ثامنی_راد 💔
#سالروز_شهادت 🌹
.
#یتیم_نوازی
عهد_کردم تا آخر عمرم دو رکعت نماز برای بی بی حضرت زهرا به نیت شهادت بخوانم
راز نماز شب و شهادت
مانند مادرش زهرا بی مزار شد.
یکی از خصوصیت های بارز اخلاقی شهید مهدی ثامنی راد این بود که بسیار خوش اخلاق و مردم دار بود
ایشون همیشه به مستمندان مخصوصا یتیم ها خیلی کمک میکردن و خودشون برای بچه یتیم ها کمک مالی جمع میکردن
آنها را در تابستان میبردن اردوهای زیارتی از جمله مشهد و قم به همه کمک میکردن.
همیشه لبخند بر چهره داشتن وقتی دختر گلشون بدنیا اومدن ولیمه دخترشون را بین فقرا و یتیم ها پخش کردن ،
آقا مهدی تو منطقه سوریه هم توجه ویژه ای به یتیمان داشت. .
#جاویدالاثر_مهدی_ثامنی راد 💔
#تاریخ_شهادت:۱۳۹۴/۱۱/۲۲
#محل_شهادت:سوریه_جنوب حلب
#سالروز_شهادت 🌹
#خاطره
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🕊🌹
#خاطره
وقتی پیکرش را داخل قبر گذاشتم، از طرف همسر معززش گفتند محمودرضا سفارش کرده چفیهای که از آقا گرفته با او دفن شود،
جا خوردم نمیدانستم از آقا چفیه گرفته، رفتند چفیه را از داخل ماشین آوردند، مانده بودم با پیکرش چه بگویم،
همیشه در ارادت به #آقا خودم را بالاتر از او میدانستم، 🙁
چفیه را که روی پیکرش گذاشتم فهمیدم به گرد پایش هم نرسیدهام 😔
در این چند وقت، یادم هست یکبار چند سال پیش گفت شیعیان در بعضی از کشورها بدون وضو تصویر #آقا را لمس نمیکنند و گفت ما اینجا از شیعیان عقب افتادهایم. 😔
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌹🍃
#یـادشهدابـاذڪـرصـلـوات 🌸🍃
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
#شهید_سجاد_طاهر_نیا 🕊🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#عاشق_شهیدابراهیم🌹
عاشق شهید #ابراهیم _هادی بود💞
به هرکسی از دوستان میرسید یک جلد کتاب ابراهیم رو میداد میگفت بخون بعد بهم بده
چند جلدشو تو ماشین داشت همین طور گردشی میدادش به دوستاش و آشناها...
#گاها خواننده کتاب از بس عاشق کتاب میشد که دیگه بازگشتی تو کار نبود و آقا سجاد اون کتاب رو هدیه میداد بهش...
#خاطره
#شهید مجتبی بابایی زاده 🕊🌹در کنار شهید آقا سجاد در منزل شهید نوزاد بعد مراسم تدفین نشسته بودند مادر شهید نوزاد بسیار صبور بود و به صحبت های آقا مجتبی گوش میداد آقا #سجاد که کمی عقب تر از آقا مجتبی نشسته بود آرام آرام #اشک از چشمانش جاری بود..
مجتبی از سخت بودن تحمل فراق برای مادر گفت و در آخر کلام از #مادر شهید نوزاد درخواست کرد تا برای شهادت باقی دوستان دعا کند...🕊🌹
#مادر شهید با تامل در پاسخ گفت شما بمانید شما روح الله من هستید من دعا میکنم آقا امام زمان بیاید چون او با سپاهی از #شهیدان می آید و قطعا ما دوباره روح الله را خواهیم ...🕊🕊🌹
#نقل_قول_همرزم_شهید
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
#خاطره
✨مشهدِ خودمونی!
تو هیئت یه عده از بچه ها بعنوان شورای مرکزی بودن که کارهای هیئت رو انجام میدادن، یه بار مسئول شورا تصمیم گرفت که بچه های شورا رو ببره مشهد تا هم بیشتر با هم رفیق شن، هم زیارت رفته باشن...
بعضی از بچه ها خیلی دلشون شکست و دوست داشتن اونا هم میرفتن مشهد!
علی آقا که داستان رو فهمید تصمیم گرفت خودش با یکی دیگه از بزرگترا اون چندتا بچه رو ببرن مشهد!
یه پول اندکی از بچهها گرفتن و خودشون چندتا از بچهها رو یه مشهد یهویی و خاطره انگیز بردن!
تا قبل اون اردو زیاد رفته بودیم، ولی این مدلی، رفاقتی و خودمونی اولین بار بود!
💠 خاطره از امید احمدی
#مربی_مجاهد
#شهید_علی_خلیلی
#شهید_امربهمعروف_و_نهیازمنکر
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#خاطره نقل از دوست شهید مدافع حرم
حاج #حمید_مختاربند
حاجی معمولاً هفتهای یکی دو بار بچههای مسجد را جمع میکرد و برایشان صحبت میکرد. هنوز طنین صدایش در گوشم میپیچد که میگفت: «بچهها نماز اول وقت و جماعت، شما را از گناه دور میکند. قلب انسان مثل یک لیوان بلور است که گناه، مثل اثر انگشت، آن را پُراز لکه و کثیف میکند. با خواندن نماز و گریه برای اباعبدالله، قلبتان را پاک کنید و جلا بدهید.»
ایشان خیلی به اهلبیت ارادت داشتند. صبح #عاشورا میآمد مسجد و یک پیراهن عربی مشکیرنگ به تن میکرد و یک سطل گِلِ تربتِ اباعبدالله که از قبل آماده کرده بود بر میداشت و کفشهایش را از پایش درمیآورد.
حاجی در توضیحِ فلسفهی درآوردن کفشها میگفت که امروز بچههای امام حسین با پایبرهنه روی خارهای صحرا راه میروند ما هم به یاد آن بزرگواران کفش نمیپوشیم.
گِل را به سر و لباس بچههای هیئت میزد بعد میرفت و در صف زنجیرزنها تا ظهر زنجیر میزد. هنگام برگشتن به مسجد، زنجیرها را زمین میگذاشت و به بچهها میگفت بنشینید.
همه دورتادور حاجی مینشستیم و حاجی صحبت میکرد و میگفت: بچهها در چنین روزی و چنین ساعاتی سر مبارک امام حسین از تنش جدا شد، خیمههای اهلبیت آتش گرفت. اهلبیتش به اسارت رفتند. میگفت تا چند ساعت دیگر زینب اسیر میشود.
حاجی ناراحت و منقلب به سر و سینهی خودش میزد و این بیت را به نوحه میخواند:
«زینب و مجلس اغیار کجا؟
زینب و بادهی گلنار کجا؟»
در ایام عزای امام حسین و سوگواری عاشورا، حاجی -که همیشه خندهرو بود- نمیخندید و همواره گرد غم بر چهره داشت.
🆔
🔹 تواضع فرمانده لشگر مقدس امام حسین(ع)
رفتم بیرون، برگشتم. هنوز حرف میزدند. پیرمرد می گفت «جوون! دستت چی شده؟ تو جبهه این طوری شدی یا مادر زادیه؟» حاج حسین خندید. آن یکی دستش را آورد بالا. گفت «این جای اون یکی رو هم پر می کنه. یه بار تو اصفهان با همین یه دست ده دوازده کیلو میوه خریدم برای مادرم. »پیرمرد ساکت بود. حوصلهام سر رفت. پرسیدم «پدر جان! تازه اومدهای لشکر؟» حواسش نبود. گفت «این، چه جوون بی تکبری بود. ازش خوشم اومد. دیدی چه طور حرفو عوض کرد؟ اسمش چیه این؟» گفتم «حاج حسین خرازی» یهو بلند شد راست نشست. گفت «حسین خرازی؟ فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین؟»
#شهید_حاج_حسین_خرازی
#شادی_روحش_صلوات
عطر شهدا همراه لحظه هایتان
التماس دعا
📚موضوع مرتبط:
#شهید_حاج_حسین_خرازی
#شهید_دفاع_مقدس
#خاطره
صلوات 🌷🌷
اینکه برای #زحماتی ک همسرتون💞 میکشه ازش #تشکر میکنید خیلی خوبه...
💥اما تشکر فقط #زبانی نباشه❌
گاهی به پاس تشکر او را به ابمیوه خوردن یا #رستوران دعوت کنید. گاهی برایش دسته گل💐 وحتی یک شاخه گل🌹 بخرید.
#خاطره📝
🔰حمید شبهای جمعه #هیئت میرفت چندین بار به من میگفت؛ ولی چون #خجالت میکشیدم☺️ نمیرفتم این بار حرفش را #رد نکردم.
🔰فردای آن روز بعد از کلاس #حمید طبق معمول با موتور دنبالم اومده بود ولی این بار با #دسته_گل💐 قشنگ
🔰پرسیدم، به چه مناسبت گرفتی⁉️ گفت این #گلها قابلتو نداره ولی از اونجا که قبول کردی بیای هیئت این دسته گل رو برای #تشکر برات گرفتم.
✍راوی: همسر شهید
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
🌹🍃🌹🍃صلوات
#خاطره
🔰نقل خاطره از #همسر_شهید مدافع حرم #سید_فاضل_موسوی از #اهواز
💢همسرم خیلی به #حضرت_فاطمه_معصومه سلام الله علیها ارادت داشت، قبل از هر کاری به ایشان #توسل میکرد و از ایشان اجازه میگرفت، قبل از #خواستگاری ابتدا به #قم رفت و از حضرت خواست که اگر صلاح است #ازدواج ما در سریع ترین زمان ممکن به سرانجام برسد، زمانی که به خواستگاری آمد در صحبت هایش به من گفت که توقعی از تو ندارم جز اینکه دست مرا بگیری و مرا به خدا برسانی، من هم متقابلا همین کار را میکنم . . .
جز این شرطی برای من نداشت و ویژگی خاصی برای همسر آینده اش مطرح نکرده بود . . . .
🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
🆔 @seedammar
#خاطره
از کنار صف نماز جماعت رد شدم . دیدم حاجی بین مردم توی صف نشسته. رد شدم اما دو صف نرفته برگشتم. آمدم رو به رویش نشستم. دستش را گرفتم . پیشانیش را بوسیدم. التماس دعا گرفتم و رفتم . انگار مردم تازه فهمیده بودند که حاج قاسم آمده حرم. از لابهلای صف های نماز میآمدند پیش حاجی. آرام و مهربان میگفت: «آقایون نیاید! صف نماز رو به هم نزنید.» بعد از نماز آمد کنار ضریح ایستاده بودم پشت سرش تا بتواند زیارت کند . وقت رفتن گفت:
🔹«آقای خادم امروز خیلی از ما مراقبت کردی زحمتت زیاد شد» گفتم: «سردار من برادر دو شهید هستم. شما امانت برادر های من هستید.» نگاه ملیحی انداخت و گفت: «خدا شهدات رو رحمت کنه.» چه میدانستم چند روز بعد خودش هم میرود قاطی شهدا.....
📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز
#قاسم_سلیمانی
صلوات 🌷🍃
#خاطره🍃
#شهید_ابراهیم_هادی ♥️
دو کارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود، جلوی یک مغازه کارتن ها را روی زمین گذاشت.
وقتی کار تحویل تمام شد جلو رفتم و سلام کردم و گفتم:« آقا ابراهیم برای شما زشته این کار بار بر هاست.»
نگاهی به من کرد و گفت:« کار که عیب نیست بیکاری عیبه این کاری هم که من انجام میدم برای خودم خوبه مطمئن میشم که هیچی نیستم جلوی غرورم رو میگیره.»
گفتم: اگه کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست شما ورزشکاری خیلی ها می شناسنت.
ابراهیم خندید و گفت ای بابا همیشه کاری کنیم که اگه خدا تو را دید خوشش بیاد نه مردم.
°•|💛
♡[سردار شهید مهدی زین الدین]♡
✅امر به معروف
چند تا از بچه ها، کنار آب جمع شده بودند.
یکیشان، برای تفریح، تیراندازی می کرد توی آب.
✅ زین الدین سر رسید و گفت «این تیرها، بیت الماله. حرومش نکنین.»
جواب داد «به شما چه؟»
و با دست هلش داد.
✅ زین الدین که رفت، صادقی آمد و پرسید «چی شده؟»
بعد گفت «می دونی کي رو هل دادی اخوی؟».
✅دویده بود دنبالش برای غذر خواهی که جوابش را داده بود «مهم نیست. من فقط امر به معروف کردم گوش کردن و نکردنش دیگه با خودته.»
#شهید_مهدی_زین_الدین
#شهید_دفاع_مقدس
#خاطره