eitaa logo
صراط (گفتمانِ جوانان انقلابی💪)
464 دنبال‌کننده
123 عکس
113 ویدیو
0 فایل
صراط (پاتوق گفتمانیِ جوانان انقلابی💪) ترویج گفتمانِ نخبگانیِ انقلاب اسلامی دکتر اسماعیل کلانتری (دکتری سیاست‌گذاری علم و فناوری، معلم دانشگاه، پژوهشگر، فعال فرهنگی) آیدی من: @esmaeelkalantari آیدی تبادل- تبلیغ (انتشار: ساعت ۲۲ تا ۹ فردا): @Yazenab65
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 یادداشت‌های معلمی من (قسمت یکصد و هفتم: می‌رویم فَست فود😋؛ قُربةً اِلیَ الله😂) 🖋 دکتر اسماعیل کلانتری ⭕️ دیشب (شنبه ۱۴۰۲.۰۲.۳۰) شبِ ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر بود. داشتم با خودم فکر می‌کردم چه کار کنیم که بشرا را خوشحال کنیم. به ذهنم رسید ببریمَش فست فود🍕. البته این جدای از هدیه‌‌ی کوچکی (چند خودکار رنگی) است که برایش گرفتیم. بلند گفتم می‌آیید برویم فست فود😍⁉️ ☘ پیشنهادم با استقبال روبرو شد. محمد طاها را سوار کالسکه کردیم و پیاده راه افتادیم. پیاده تقریبا ۲۰ دقیقه‌ای تا فست فود مورد نظر 📌، در خیابان ایمان جنوبی راه بود. خب بُشرا هم مانند خیلی وقت‌ها، به تبعیت از مادرش، چادرش را پوشید👌. با خودم فکر می‌کردم الان آنجا وضعیت حجاب چگونه است⁉️ آیا می‌توانیم بدون دغدغه بنشینیم و غذا بخوریم⁉️ از طرفی حضور محجبه‌ها در کفِ جامعه ضروری است و از طرفی حفظ شأنیت آنها نیز مهم. نیت کردم: می‌رویم فست فود😋؛ قُربةً اِلیَ الله😂. هیچ وقت فکر نمی‌کردم برای رفتن به فست فود هم نیتِ قربة الی الله کنم🤣. 🍃 وارد فست فود که شدیم، بُشرا اصرار کرد که او سفارشِ غذا را به پذیرش اعلام کند. من هم همراهی‌اش کردم. برایم جالب بود؛ هم خانمی که در پذیرش ایستاده بود و هم خانمی که در کنار ما قصد سفارشِ غذا داشت (به رغمِ حجابِ نصف و نیمه‌ای که داشتند)، هر دو برای بُشرا و حجابش ذوق می‌کردند و خیلی با احترام و لبخند حرفش را دنبال می‌کردند😊. خانمِ پذیرش با کمال احترام، سفارشش را گرفت. من قطعا یقین دارم این احترام به بشرا، عمده‌اش به خاطر حجاب و چادرش بود🌹. 🍃 غذایمان را مِیل کردیم و مجدد پیاده تا خانه برگشتیم.‌ فضای فست فود خوب بود، حتی در آن نقطه‌ی بالا شهر. حتی یک بی‌حجاب ندیدم. این هم از هدیه‌‌ی من به بشرا به خاطر روز دختر😍؛ و البته انجام مأموریت و نیت‌مان مبنی حضور خانم‌های محجبه در کفِ جامعه😊. یک تیر و دو نشان📌. ان‌شاالله ادامه دارد... 🔻 پ‌ن: این یادداشت به مناسبت روز ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر، به جای فردا، امروز منتشر شد😊. 🔻ما بر اساس این تفکرات و ایده‌ها، در مدرسه‌ای به نام تأسیس کرده‌ایم. برای آشنایی با و به کانال ذیل بپیوندید👇 @tarbiyatihanan 🔻یادداشت‌های معلمی من را روزهای زوجِ هفته (به جز روزهای تعطیل) در کانال (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c 🔻 قسمت‌های اول تا صدم یادداشت‌های معلمی من در گروه جهادی شهید محمد علی چمن پیما منتشر شده است. برای مطالعه‌ی آنها به این گروه بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3636658376Ccb7a74bf36
🔴 یادداشت‌های معلمی من (قسمت یکصد و هشتم: دخالت نکنید☺️؛ بچه‌ها خودشان راه‌حل مسائل را پیدا می‌کنند😍) 🖋 دکتر اسماعیل کلانتری ⭕️ یک ویژگی پدر شدن اینه که شما در فرایند و سِیر یادگیری بچه‌ها و بزرگ شدنِ آنها، تجارب شیرینی را دریافت می‌کنید😍. البته باید اعتراف کنم که، به اقتضای زمانِ بیشتری که مادرها با بچه‌ها می‌گذرانند، این تجارب برای مادرها، به مراتب بیشتر و طبعا شیرین‌تر از پدرها است😊. یکی از این اتفاقاتِ شیرین، سِیرِ تکامل بچه‌ها در حرف زدن است🙃. بُشرا، دخترخاله‌ای دارد که از خودش ۷- ۸ سال بزرگتر است. یادم می‌آید... 💢 دختر خاله‌ی بشرا تازه که به حرف آمده بود، اسب🐎 را، اَبس می‌گفت😁. خب پدر و مادرها خوب می‌دانند، این شیرین زبانی خیلی خیلی برای بزرگ‌ترها جالب و شیرین است😊. ما روی همین حساب، بشرا که شروع به حرف زدن کرد، انتظار داشتیم او هم اسب را ابس بگوید😍. اما از قضا هر بار گفتیم: بگو اسب. پاسخ شنیدیم: اسب😂. نه اینکه همه‌ی واژه‌ها را درست بگوید ها. اما اسب را اسب می‌گفت😅. ☘ حالا اخیرا محمد طاها که به حرف آمده، اسب را اَهب می‌گوید😂. خلاصه من فهمیدم این ماجرا سرِ دراز دارد😅. به هر حال این داستان برای من خیلی جالب و آموزنده بود: اینکه بچه‌ها خودشان راه‌حل مسائل را به شیوه‌ی خودشان می‌یابند👌. من نظرم این است که، عمدتا و در بیشتر وقت‌ها، باید در تربیت، به بچه‌ها فرصتِ کافی بدهیم تا خودشان به شیوه‌ی خلاقانه‌ی خودشان، راه‌حل مسائل را بیابند؛ مگر وقت‌هایی که مخاطره‌ای جدی آنها را تهدید می‌کند. البته لازمه‌ی این رفتار، صبر است؛ صَبر😁. یعنی خیلی در کار بچه‌ها دخالت نکنید⛔️. فقط مسیر را نشان‌شان بدهید و صبر کنید تا خودشان راه را بروند👣. ✅ این خلاقیت و این انگیزه‌ی درونی در بچه‌ها هنگامی پرورش می‌یابد که از دست‌کاری و دخالت در امان باشند‼️ مربیان و والدین باید بستر و زمینه‌ی شکوفاییِ بچه‌ها را مهیا کنند؛ و از هر گونه دخالت پرهیز کنند؛ مگر در مقام ضرورت👌 ان‌شاالله ادامه دارد... 🔻 پ.ن: کلیپ زیر👇 را هم ببینید تا ملاحظه بفرمایید بچه‌ها چگونه خودشان از پس مسائل‌شان برمی‌آیند؛ هر کسی با شیوه‌ی خودش😍 🔻ما بر اساس این تفکرات و ایده‌ها، در مدرسه‌ای به نام تأسیس کرده‌ایم. برای آشنایی با و به کانال ذیل بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1762459696C9adcf1df6c 🔻یادداشت‌های معلمی من را روزهای زوجِ هفته (به جز روزهای تعطیل) در کانال (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c 🔻 قسمت‌های اول تا صدم یادداشت‌های معلمی من در گروه جهادی شهید محمد علی چمن پیما منتشر شده است. برای مطالعه‌ی آنها به این گروه بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3636658376Ccb7a74bf36
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ خلاقیت بچه‌ها در حل مسائل 😍 مرتبط با قسمت یکصد و هشتمِ 👆 🌀 (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c
🔴 یادداشت‌های معلمی من (قسمت یکصد و نهم: راننده‌ای که ایستاد؛ اما😕) 🖋 دکتر اسماعیل کلانتری ⭕️ از تیر ۹۲ تا مهر ۹۳، حدود یک سال و چند ماهی برای طی کردن دوره خدمت سربازی شیراز بودم. البته خدمتم به صورت‌ امریه بود و با توجه به پروژه‌ای که برای بنیاد نخبگانِ نیروهای مسلح انجام دادم، یک سالی بیشتر طول نکشید. در این مدت هفته ‌ای دو روز برای تدریس به تهران می‌رفتم. معمولا یک طرف را با اتوبوس و یک طرف را با هواپیما سفر می‌کردم. مسیرهایی را که با اتوبوس می‌رفتم حتما یک وعده به نماز برخورد می‌کرد؛ لذا یکی از نگرانی‌های همیشگیِ من... 💢 لذا یکی از نگرانی‌های همیشگیِ من در اتوبوس، توقف برای نماز، به ویژه نماز صبح بود. از این موضوع خاطرات جالب و زیادی دارم. یکی از دفعات که راننده برای نماز صبح ایستاد، با تعدادی از مسافرین پیاده شدیم؛ اما دیدیم آب قطع است و امکان وضو مهیا نیست. نزد راننده آمدم و گفتم آب قطع بود. باید مجدد جای دیگری بایستیم... 🍃 راننده با حالت حق به جانبی گفت: من که ایستادم. دیگه آب قطع بود که بود‼️ جای دیگری توقف نمی‌کنیم😳. در دلم گفتم: اگر می‌خواستی گازوئیل هم بزنی، همین را می‌گفتی⁉️ بلند گفتم: خیر. باید مجدد بایستی‼️ دید نه‌خیر! سُمبه‌ی ما پُر زور است. آرام گفت: جای دیگری برای نماز این نزدیکی‌ها نیست. حالا ببینم چه می‌شود😐. ☘ سوار شدیم. رفتم در صندلی کنارِ راننده نشستم😂. گفت: چرا آمدی اینجا⁉️ گفتم: می‌خواهم هر جا برای نماز مناسب بود، بایستیم😊. دید چاره‌ای ندارد. گفت: نگران نباش. حتما می‌ایستم. ۴- ۵ دقیقه‌ای رفتیم. دوباره مسجدی دیدیم. گفتم: بیا اینم مسجد. بنده‌ی خدا ایستاد. رفتیم نمازمان را اقامه کردیم و با خیال راحت سوار شدیم. آخِیش😍. ✅ در نظریه‌های سازمان و مدیریت، مفهومی وجود دارد که به آن اثربخشی (effectiveness) می‌گویند. در بیان ساده، اثربخشی یعنی میزان تحقق اهداف. یعنی جدای از تلاش برای انجام یک کار، میزان تحققِ هدف آن کار هم مهم است👌. من معتقدم اثربخشی در کار یک معلم، خیلی خیلی کلیدی است. اتفاقا همین چند روز پیش داشتم برای دانشجویان ارشد، درس روشِ تحقیقِ کیفی و آمیخته می‌گفتم. خیلی بر فهمِ مطلب توسط بچه‌ها تأکید می‌کردم. یکی از دانشجویان گفت: کاش همه‌ی اساتید این قدر به فهمیدنِ ما اهمیت می‌دادند😅‼️ این فهم آنقدر برایم مهم است که گاهی چندین جلسه فوق‌العاده درس می‌دهم، اما مطلب را در ذهن دانشجو درست و درمان جا می‌اندازم 😁. ان‌شاالله ادامه دارد... 🔻ما بر اساس این تفکرات و ایده‌ها، در مدرسه‌ای به نام تأسیس کرده‌ایم. برای آشنایی با و به کانال ذیل بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1762459696C9adcf1df6c 🔻یادداشت‌های معلمی من را روزهای زوجِ هفته (به جز روزهای تعطیل) در کانال (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c 🔻 قسمت‌های اول تا صدم یادداشت‌های معلمی من در گروه جهادی منتشر شده است. برای مطالعه‌ی آنها به این گروه بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3636658376Ccb7a74bf36
🔴 یادداشت‌های معلمی من (قسمت یکصد و دهم: آفتابه و لگن هفت دست‌؛ شام و ناهار هیچی😂) 🖋 دکتر اسماعیل کلانتری ⭕️ چند سال پیش در مجموعه‌ای آموزشی (عمدا از ذکر نامِ آن پرهیز می‌کنم)، مسؤولیتی اجرایی داشتم. با این که این مجموعه، دولتی نبود؛ اما به اقتضای برخی مأموریت‌هایش به ناچار با تعدادی از سازمان‌های دولتی 🏢 تعامل می‌کردیم. یک بار از دفتر رئیس یکی از این سازمان‌های عریض و طویلِ دولتی (باز هم عمدا از ذکر نامش خودداری می‌کنم😊) تماس گرفتند که جلسهٔ مشترکی برگزار کنیم. اتفاقا...‼️ 💢 اتفاقا چون این سازمان از معدود سازمان‌های دولتی‌ای بود که خیلی باهاش مشکل داشتیم، استقبال کردم. جلسه را در محلِ خودمان ترتیب دادیم و پیش از تشکیل جلسه با کارشناسانم درباره‌ی مسائل و مشکلاتمان با آن سازمان گفت و گو و راه‌حل‌هایی هم آماده کردم💪. موعد جلسه فرا رسید😍. ✅ سه چهار نفری آمدند. یک ربع، بیست دقیقه‌ی اول به حال و احوال گذشت😄. دیدم دارد زمان از دست می‌رود و حرفی از مسائلِ اصلی گفته نمی‌شود. برای تغییر فضای جلسه، گفتم چای 🍵 بیاورند، بلکه وارد موضوعِ اصلی بشویم‼️ اما آوردنِ چای همان و تغییرِ موضوعِ صحبت از حال و احوال به خورد و خوراک🍪 هم همان😂. ده پانزده دقیقه‌ی دیگر گذشت⏰. دیدم دارد کار از دست می‌رود. گفتم: ما مسائلی داریم که اگر موافق باشید درباره‌اش صحبت کنیم. گفتند اتفاقا صورتجلسه‌ای تنظیم شده😶، اگر موافق باشید امضا بفرمایید😳. عرض کردم: ما که حرفی نزدیم😐. گفتند: خودمان مشکلات را می‌دانیم. در عرض یک دقیقه 👀 مشکلات را گفتند و گفتند ان‌شاالله تهران دارد مشکلات را حل می‌کند😳. گفتم: اما...‼️ گفتند: ان‌شاالله حل می‌شود‼️ افاضه فرمودند اگر موافقید چند تا عکس📸 یادگاری بگیریم😅. سری تکان دادم. بلند شدیم و عکس گرفتیم؛ و جلسه تمام شد. 🍃 بعله😂. دقیقا👈 آفتابه و لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی. این مَثَل برای همچین جلساتی با دولتی‌ها برازنده است. البته نمی‌گویم همه این طوری‌اند ها؛ اما کم هم نیستند آنهایی که این طوری‌اند😕. ما معلمان و مربیان و فعالان تربیتی و فرهنگی باید خیلی مراقب باشیم، دچار این آسیب و آفتِ بزرگ نشویم. باید حواسمان باشد، نکند آن قدر در مقدمات و حواشی گیر بیفتیم که از اصل ماجرا باز بمانیم👌 ان‌شاالله ادامه دارد... 🔻 پ.ن: اخیرا رهبر معظّم انقلاب حفظه‌الله در دیدار با کارآفرینان فرمودند: یکی از مواردی که ما دچار ضعف بهره‌وری هستیم همین نیروهای کارمندی دولتی هستند که کار مفیدشان در طول هفته خیلی محدود است، چند ساعت بیشتر نیست. این همین کاهش بهره‌وری است در مورد نیروی انسانی. اینها باید اصلاح بشود. 🔻ما بر اساس این تفکرات و ایده‌ها، در مدرسه‌ای به نام تأسیس کرده‌ایم. برای آشنایی با و به کانال ذیل بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1762459696C9adcf1df6c 🔻یادداشت‌های معلمی من را روزهای زوجِ هفته (به جز روزهای تعطیل) در کانال (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c 🔻 قسمت‌های اول تا صدم یادداشت‌های معلمی من در گروه جهادی منتشر شده است. برای مطالعه‌ی آنها به این گروه بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3636658376Ccb7a74bf36
🔴 یادداشت‌های معلمی من (قسمت یکصد و یازدهم: دو حرف✌️ در یک گفتار😊) 🖋 دکتر اسماعیل کلانتری ⭕️ آنهایی که اهلِ دیکته نوشتن هستند، می‌دانند آنچه غلط ندارد، دیکته‌ی نانوشته است😇. یعنی شما اگر می‌خواهی غلط نکنی😆، اصلا نباید دست به کاری بزنی😅. یعنی همان بنشینی کُنجِ خانه و تکان هم نخوری🤣. حالا منظورم چیه⁉️ منظورم اینه که... 💢 اگر معلم هستی یا مدیری یا رئیسی یا در سیستم تعلیم و تربیت، کاره‌ای هستی؛ باید بدانی بعضی هستند که دم به دم به شما نقد می‌کنند. اگر آب بخوری، می‌گویند چرا آب خوردی⁉️ اگر هم آب نخوری، می‌گويند چرا آب نخوردی⁉️ اگر نفس بکشی، می‌گویند چرا نفس کشیدی⁉️ اگر هم نفس نکشی، می‌گویند چرا نفس نکشیدی⁉️ اولا این را بدان که از این بعضی‌ها، دور و بَرَت زیادند و خواه ناخواه باید وجودشان را بپذیری. ثانیا در این باره من دو حرف را بدان: 1⃣ حرف اول خطاب به مخاطبینِ نقدها؛ و آن اینکه نقد اگر منصفانه و مخلصانه باشد، هدیه‌ای است که ناقد، مجانی به تو داده؛ و ارزیابی‌ای است که او رایگان از کارِ تو انجام داده و حالا در اختیارت گذاشته؛ پس آن را بشنو و اگر می‌شود ترتیبِ اثر بده. اما اگر منصفانه و مخلصانه نباشد، دستِ کم آن را بشنو، هر چند انجامِ آن را غلط می‌پنداری. پس اگر ناقد را منصف و مخلص یافتی، موضوع را برایش تبیین کن و اگر او را اینگونه نیافتی، با شنیدنِ نقدش، دستِ کم نیم یا بیش از نیمی از هیجانش را آرام کن👌. اگر چه می‌دانم این جمله‌ی آخر سخت است، اما لطفا اینگونه باش🙃. یادت باش که تو مسؤولی و لاجرم باید صبووووووووور باشی😊. 2⃣ اما حرف دوم خطاب به ناقدین؛ و آن اینکه نقدِ منصفانه آن است که با فراوانیِ کم (یعنی نه دم به دقیقه)، درباره‌ی اهم امور (یعنی نه برای هر کار ریز و درشتی)، با لحن آرام، با در نظر گرفتن وجوه مثبت کار و با ملاحظه‌ی محدودیت‌های عملیاتی بیان شود. ضمن آنکه بدان آنچه غلط ندارد، دیکته‌ی نانوشته است. پس تا اندکی کم و کاستی دیدی، غر نزن؛ و به ویژه تلاش نکن آنچه مِیل و سلیقه‌ی خودت هست را غالب کنی😁 ان‌شاالله ادامه دارد... 🔻ما بر اساس این تفکرات و ایده‌ها، در مدرسه‌ای به نام تأسیس کرده‌ایم. برای آشنایی با و به کانال ذیل بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1762459696C9adcf1df6c 🔻یادداشت‌های معلمی من را روزهای زوجِ هفته (به جز روزهای تعطیل) در کانال (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c 🔻 قسمت‌های اول تا صدم یادداشت‌های معلمی من در گروه جهادی منتشر شده است. برای مطالعه‌ی آنها به این گروه بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3636658376Ccb7a74bf36
🔴 یادداشت‌های معلمی من (قسمت یکصد و دوازدهم: بچه‌ها بایدها و نبایدها را می‌فهمند😊) 🖋 دکتر اسماعیل کلانتری ⭕️ محمد طاها از وقتی توانست گاگِله کند، قرآن خواندنِ من را سخت کرد😊. پیش از آن، کافی بود کمی دورتر ازش بنشینم. دیگر دستش بهم نمی‌رسید😄. اما از وقتی توانست خودش را راه بیندازد، هر جایی می‌نشستم که قرآنِ روزانه‌ام را بخوانم، یکی دو دقیقه بعد، می‌آمد سراغم😅 و قرآنم را طلب می‌کرد. نمی‌دانستم چه کنم⁉️ اگر قرآن را نمی‌دادم، شروع می‌کرد به گریه کردن؛ و اگر می‌دادم، از قرآن خواندنم محروم می‌شدم (البته بعدتر می‌خواندم) و مهم‌تر اینکه گاهی احترامِ قرآن در بازی‌های کودکانه‌اش مراعات نمی‌شد😐. هشت 8⃣ شده بودم😕... 💢 واقعیتش من بیشتر کوتاه می‌آمدم و به هوای اینکه بچه است، قرآن را بهش می‌دادم. یک روز که مهمان داشتیم، دیدم محمد طاها سراغ قرآنِ پالتوییِ من که روی میز بود، رفت و بَرداشتش😊. یکی از مهمان‌ها قرآن را ازش گرفت و برای جلوگیری از گریه کردنِ محمد طاها، او را به چیز دیگری مشغول کرد🍃. برایم جالب بود🌸. تصمیم گرفتم من هم بار بعد که محمد طاها سراغ قرآنم می‌آید، برایش توضیح😁 بدهم که قرآن را نمی‌توانم بهش بدهم😄. 🍃 اتفاقا فردا که قرائت قرآن را شروع کردم، آمد سراغم🙃. قرآن را بستم و برایش توضیح دادم که قرآن مالِ بابائه😍 و نمی‌توانم بهت بدهم. اول کمی غر زد اما من هم تلاش کردم که موضوع را بهش بفهمانم. بالاخره با کلی کلنجارِ من و غرِ او، قبول کرد💪😂. پذیرفت که قرآن را نمی‌توانم بهش بدهم ولی چیزهای دیگر را می‌توانم. الان محمد طاها یک سال و هفت هشت ماهش هست و چند ماهی است که دیگر وقتِ قرآن خواندن، قرآنم را نمی‌گیرد☺️. ✅ مادرم تعریف می‌کند مشابه همین ماجرا در دوران کودکیِ خودم هم بوده😅. وقتی که پدرم مشغول قرائت قرآن می‌شدند و من می‌خواستم قرآن‌شان را بگیرم و ایشان نمی‌دادند😊. من هم مُدام تکرار می‌کردم: قرآآآآآآآن نمیده😍. ☘ بچه‌ها بایدها و نبایدها را می‌فهمند. البته ما هم باید تلاش کنیم که برایشان توضیح دهیم. یک اصل مهم هم که بعدا باید بیشتر راجع بهش بگم اینه که در بایدها و نبایدها، استثنا ایجاد نکنیم😶؛ که دیگر کار از دست می‌رود‼️ ان‌شاالله ادامه دارد... 🔻ما بر اساس این تفکرات و ایده‌ها، در مدرسه‌ای به نام تأسیس کرده‌ایم. برای آشنایی با و به کانال ذیل بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1762459696C9adcf1df6c 🔻یادداشت‌های معلمی من را روزهای زوجِ هفته (به جز روزهای تعطیل) در کانال (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c 🔻 قسمت‌های اول تا صدم یادداشت‌های معلمی من در گروه جهادی منتشر شده است. برای مطالعه‌ی آنها به این گروه بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3636658376Ccb7a74bf36
🔴 یادداشت‌های معلمی من (قسمت یکصد و سیزدهم: میلِ به یادگیری را در بچه‌ها زنده نگه دارید😊) 🖋 دکتر اسماعیل کلانتری ⭕️ مدتی پیش والدینِ یکی از دانش‌آموزانِ ما در حنان، با من تماس گرفت و بابت اینکه بچه‌ها در حنان، خرداد را هم مدرسه می‌روند، نقد داشت. خب من طبق روالِ همیشه‌ام نقدهای ایشان را شنیدم و دلایل کارمان را هم توضیح دادم. بخشی از نقدِ او ناظر بر امکان کم‌رغبتیِ بچه‌ها برای آمدن به مدرسه در خرداد🔆 بود. من در این باره از تجربه‌ی میلِ شدیدِ بشرا به مدرسه رفتن استفاده کردم😊. 💟 ماجرا از این قرار است که من هر روز صبحِ زود که بشرا را برای رفتن به مدرسه صدا می‌کنم، در همان حالت خواب و بیدار ازش می‌پرسم: امروز میخوای بِری مدرسه⁉️ و جالبه که همیشه پاسخش مثبت است😊. حتی یکی دو بار که شب دیر خوابیده بود و خیلی خسته بود؛ و دلم نیامده بود بیدارش کنم، وقتی از خواب بیدار شده بود به من زنگ زد و کلی خواهش کرد که برسانَمَش مدرسه. اگر چه متأسفانه دیر شده بود و نتوانستم پاسخِ مثبتی بهش بدهم؛ اما مِیل و رغبتِ شدیدِ او به مدرسه برایم شیرین و جذابه😊. ✅ قطعا بخشی از میلِ بشرا به مدرسه به جذابیتِ حنان برمی‌گردد و اتفاقاتِ شیرینی که در مدرسه برایش رخ میدهد😍. اما بخشی از آن هم به عدم الزام و اجبارِ ما برای مدرسه رفتنش برمی‌گردد🙃. من هر روز صبح در حال خواب و بیدار به بشرا می‌گویم: میخوای بری مدرسه⁉️😊 اگر دوست داری، برو. اگر هم دوست نداری، نرو😄. حق انتخاب با خودش است😁؛ و او خودش می‌خواهد که برود🍃. 🍃 الان ممکنه شما بپرسید: اگر بگوید: نمی‌خواهم بروم، چه می‌کنی⁉️😂 پاسخ این سوال کمی پیچیده است. اما در دو جمله اینکه👈 اولا باید صبر کنیم و تکانشی واکنش نشان ندهیم و ثانیا باید علت پاسخِ منفی را کشف کنیم و مانع را برطرف کنیم. شاید بعدا درباره‌ی آن در یادداشت‌های بعدی صحبت کنم🌸. ان‌شاالله ادامه دارد... 🔻ما بر اساس این تفکرات و ایده‌ها، در مدرسه‌ای به نام تأسیس کرده‌ایم. برای آشنایی با و به کانال ذیل بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1762459696C9adcf1df6c 🔻یادداشت‌های معلمی من را روزهای زوجِ هفته (به جز روزهای تعطیل) در کانال (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c 🔻 قسمت‌های اول تا صدم یادداشت‌های معلمی من در گروه جهادی منتشر شده است. برای مطالعه‌ی آنها به این گروه بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3636658376Ccb7a74bf36
🔴 یادداشت‌های معلمی من (قسمت یکصد و چهاردهم: معلمی‌ام را نردبان🏗 نکردم😊) 🖋 دکتر اسماعیل کلانتری ⭕️ مدتی پیش (به نظرم تابستان ۱۴۰۱) دوست و برادر عزیزم، دکتر فُلانی (عمدا از ذکر نام پرهیز می‌کنم)، یکی از مسؤولین دانشگاهِ فرهنگیانِ فارس، صدایم کرد و گفت فراخوانی داده‌ایم برای فرهنگیانی که مایلند از آموزش و پرورش به دانشگاه فرهنگیان مأمور شوند. نظرش بود بنده هم در تیم مصاحبه‌کننده باشم و با تعدادی از این بزرگواران مصاحبه‌ی گزینشی انجام دهم. یکی از سؤالاتی که بنده در مصاحبه از افراد می‌پرسیدم این بود👈: آینده‌ی خودت را در دانشگاه فرهنگیان چگونه می‌بینی⁉️ هدفم از این سؤال، درکِ نگاهِ راهبردی و بلندمدتِ متقاضی و نیز انگیزه‌ی شغلیِ او بود🙃. البته پاسخهای متفاوتی از عزیزان دریافت می‌کردم؛ اما یک پاسخ در نظرم عجیب و کمی تا قسمتی یا حتی خیلی خیلییییییییییی خطرناک🌩 آمد‼️ 💢 ماجرا این بود که وقتی این سؤال را از یکی از متقاضیان پرسیدم، پاسخ داد: بَهارِسّون (دقیقا با همین تلفظ‼️). همکار کناری‌ام (که رئیس یکی از پردیس‌های دانشگاه فرهنگیانِ فارس بود و بنده عمدا از ذکر نامش پرهیز می‌کنم) متوجه منظورش نشد؛ لذا ازش پرسید: کجا⁉️ من به جای آن متقاضی پاسخ دادم: منظورش میدانِ بهارستان است. یعنی مجلس (توضیح اینکه مجلس شورای اسلامی در مجاورت میدانِ بهارستانِ تهران واقع شده است)‼️ یعنی می‌خواهد نماینده‌ی مجلس شود‼️ این را که گفتم گویا چند حبه قند در دل آن متقاضی محترم آب شد؛ لذا لبخندی زد و نگاه عاقل اندر سفیهی هم به ما انداخت😅، که من احساس کردم گویا در خیالش همین الانم او وکیلِ مردم هست و ما موکّلینِ بیچاره که برای حل مشکلی به او مراجعه کرده‌ایم😂. همکارِ بغل دستی‌ام متعجبانه او را نگاه می‌کرد؛ که خیلی صریح ادامه داد: میخواهم یکی دو سالی در دانشگاه فرهنگیان باشم و از نردبانِ ترقّی بالا بروم🏗. ☘ من که بدون تردید، او را رد کردم‼️ راستش این نگاهِ نردبانی به شغل، برای هر شغلی، سَمّ است؛ و برای معلمی سَمِّ کُشنده🐍. این نگاه آنقدر خطرناک است که معلمی را که باید همه‌ی فکر و ذکرش را به تعلیم و تربیتِ متربیانش معطوف کند، به فردی فرصت‌طلب تبدیل می‌کند که همه چیز و همه کَس را همچون دستاویزی می‌بیند که باید از آن برای بالا کشیدنِ خودش و کنار زدنِ دیگران استفاده کند😕. 🍃 من گاهی در بین بعضی همکارانم می‌شنوم که می‌گویند ما در کار معلمی‌مان پیشرفتی نداریم😐. من این نگاهِ نردبانی را نه می‌پسندم و نه اساسا درست می‌پندارم. پیشرفت در معلمی، نه در ارتقای سلسله مراتب و نه در رفاه مادی، بلکه در تربیت کمّی و کیفیِ همان متربّیانی است که هر روز به ذوق و عشقِ مربّی‌شان و کلاس‌شان از خواب بیدار می‌شوند، صفحه‌ی سفید وجودشان را به او می‌سپارند و معلم‌شان را همچون فرشته‌ای دوست دارند😍. من دوست ندارم این تعبیر را استفاده کنم، اما شنیده‌ام که بعضی در توصیفِ عشق و علاقه‌ی متربیان به مربی، از واژه‌ی پرستیدن استفاده می‌کنند😇. قدردانی از این نعمتی که خدا ارزانیِ تو کرده، بزرگترین پیشرفت💪😊 است؛ و دستاویز کردنِ آن برای مقاصدِ دیگر، بزرگترین پَسرفت😶. ✅ چه بسیار آدم‌هایی را دیدم‌ام که با این نگاه نردبانی، زمین خورده‌اند؛ و چه بسیار آدم‌هایی را دیده‌ام که خودشان را در آغوش خدا انداخته‌اند و پرواز کرده‌اند☺️. ان‌شاالله ادامه دارد... 🔻 پ.ن: این فرمایش رهبر معظّم انقلاب حفظه‌الله خطاب به نمایندگان مجلس را هم در مذمّتِ نگاه نردبانی بخوانید👈: یکی از آسیب‌ها این است که نماینده از اوّلی که وارد مجلس می‌شود، نقشه‌ی رسیدن به فلان پستِ مثلاً اجرائی را در سر خودش بپروراند -که وزیر بشود، مدیر بشود، فلان [مسئول] بشود- نه، این وظیفه‌ی نمایندگی بسیار مهم است. اگر انسان برای کار بکند و درست کار بکند، از وظایف اجرائی اهمّیّتش بیشتر است، یا لااقل در مواردی به قدر آنها اهمّیّت دارد. این جور نباشد که ما تا وارد مجلس شدیم، به فکر بیفتیم که خب حالا چه کار کنیم که مثلاً در مرحله‌ی بعد یا در فلان دولت به فلان پست [برسیم]؛ اینها آسیب‌ها است. 🔻ما بر اساس این تفکرات و ایده‌ها، در مدرسه‌ای به نام تأسیس کرده‌ایم. برای آشنایی با و به کانال ذیل بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1762459696C9adcf1df6c 🔻یادداشت‌های معلمی من را روزهای زوجِ هفته (به جز روزهای تعطیل) در کانال (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c 🔻 قسمت‌های اول تا صدم یادداشت‌های معلمی من در گروه جهادی منتشر شده است. برای مطالعه‌ی آنها به این گروه بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3636658376Ccb7a74bf36
⭕️ این فرمایش رهبر معظّم انقلاب حفظه‌الله را هم در راستای قسمت یکصد و چهاردهم بخوانید و ببینید چگونه خدا کسی را که خود را در آغوشش می‌اندازد، به پرواز درمی‌آورد 👇 🔻 در جمهوری اسلامی، هرجا که قرار گرفته‌‌‌اید، همان‌‌‌جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه‌‌‌ی کارها به شما متوجه است. چند ماه قبل از رحلت امام (رضوان اللّه علیه)، مرتب از من می‌‌‌پرسیدند که بعد از اتمام دوره‌‌‌ی ریاست جمهوری می‌‌‌خواهید چه‌‌‌کار کنید. من خودم به مشاغل فرهنگی زیاد علاقه دارم؛ فکر می‌‌‌کردم که بعد از اتمام دوره‌‌‌ی ریاست جمهوری به گوشه‌‌‌یی بروم و کار فرهنگی بکنم. وقتی از من چنین سؤالی کردند، گفتم اگر بعد از پایان دوره‌‌‌ی ریاست جمهوری، امام به من بگویند که بروم رئیس عقیدتی، سیاسی گروهان ژاندارمری زابل بشوم حتّی اگر به جای گروهان، پاسگاه بود من دست زن و بچه‌‌‌ام را می‌‌‌گیرم و می‌‌‌روم! و اللّه این را راست می‌‌‌گفتم و از ته دل بیان می‌‌‌کردم؛ یعنی برای من زابل مرکز دنیا می‌‌‌شد و من در آنجا مشغول کار عقیدتی، سیاسی می‌‌‌شدم! به نظر من بایستی با این روحیه کار و تلاش کرد و زحمت کشید؛ در این صورت، متعال به کارمان برکت خواهد داد. 🌀 (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c
🔴 یادداشت‌های معلمی من (قسمت یکصد و پانزدهم: چقدر ما مقصّریم⁉️) 🖋 دکتر اسماعیل کلانتری ⭕️ مدتی پیش پسر عمو جانم😊 تماس گرفت و پس از بارها دعوتی که ازش کرده بودم، دعوتم را لبیک گفت و قرار شد با هم برویم استخر🏊‍♂. اگر چه او هم همان یک بار آمد و برای من پایه‌‌ی استخر نشد😅؛ اما بالاخره شنایی کردیم و البته یک نکته‌ی تربیتی هم صید کردیم😊. 💢 وقتی از آب بیرون آمدیم و وارد سالن تعویض لباس شدیم، با ماجرایی عجیب و البته غصه‌دار روبرو شدم😕. همین طور که در گیر و دار پیدا کردن اتاقِ خالی برای تعویضِ لباس بودیم، پیرمردی که ظاهرا همراه یکی دو نفر از جمله نوه‌اش برای شنا آمده بود را دیدم. دقیق که شدم دیدم دارد به نوه‌اش، که پسری ۵- ۶ ساله بود، می‌گوید که نمی‌خواهد برای تعویض لباس دنبال اتاق باشی😐. اصرار داشت همان جا لباسش را تعویض کند😶. از پیرمرد اصرار و از آن پسر بچه انکار. هر چه بچه می‌گفت اینجا خجالت می‌کشم😐، پیرمرد بیشتر اصرار می‌کرد که خجالت نداره😶. من برای تعویض لباس رفتم. وقتی آمدم متوجه شدم عاقبت بچه را به آنچه نباید، وادار کرده‼️ 🍃 بسیاری از کژرفتاری‌ها و کژفکری‌ها که ما در جامعه با آن مواجهیم، حاصل این غفلت‌ها و چه بسا تربیت‌های نادرستی است که ما در سنین کودکیِ فرزندانمان انجام داده‌ایم. آنجاهایی که حال و حوصله نداشتیم و بچه را به رغم فطرتِ پاکش، خراب کرده‌ایم، باید در بزرگسالی هم تاوانش را بدهیم😕. ان‌شاالله ادامه دارد... 🔻ما بر اساس این تفکرات و ایده‌ها، در مدرسه‌ای به نام تأسیس کرده‌ایم. برای آشنایی با و به کانال ذیل بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1762459696C9adcf1df6c 🔻یادداشت‌های معلمی من را روزهای زوجِ هفته (به جز روزهای تعطیل) در کانال (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c 🔻 قسمت‌های اول تا صدم یادداشت‌های معلمی من در گروه جهادی منتشر شده است. برای مطالعه‌ی آنها به این گروه بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3636658376Ccb7a74bf36
🔴 یادداشت‌های معلمی من (قسمت یکصد و شانزدهم: آیا نظرِ من معیار است⁉️) 🖋 دکتر اسماعیل کلانتری ⭕️ مدتی پیش در جمعی خصوصی، یکی از علمای شیراز (عمدا از ذکر نام پرهیز می‌کنم)، ماجرایی را تعریف می‌کردند که نقل آن را به جهت تربیتی مفید می‌دانم👌. داستان از این قرار است که ایشان می‌گفتند: 💢 یک روز پس از اقامه‌ی نماز جماعتِ ظهر یکی از مأمومین، نزد بنده آمد و به جهت تندی سرعتِ اقامه‌ی نماز، به بنده معترض شد. بنده عرض کردم باید هوای مأمومینِ مُسِن و ضعیف را هم داشت و لذا نباید نماز را خیلی کُند اقامه کرد‼️ مشغول اقامه‌ی نماز جماعتِ عصر شدیم. پس از نماز عصر، یکی دیگر از مأمومین نزدم آمد و این بار به کُندیِ سرعت اقامه‌ی نماز معترض شد😂. ✅ حالا در کار فرهنگی و تربیتی هم ماجرا شبیه همین است😅. ماشاءالله تا دلت بخواهد آدم‌های صاحب‌نظر😊 که همگی هم مِیل، سلیقه و نظرِ خود را معیار می‌دانند و هر چیزی جز آن را، خلاف معیار و لذا نادرست😐 می‌پندارند‼️ اگر کار فرهنگی و تربیتی را مثل هر امر دیگری، یک کار تخصصی بدانیم؛ لاجَرَم باید به نظر متخصصین و به ویژه صاحبان تجربه اعتنا کرد🌹. ان‌شاالله ادامه دارد... 🔻ما بر اساس این تفکرات و ایده‌ها، در مدرسه‌ای به نام تأسیس کرده‌ایم. برای آشنایی با و به کانال ذیل بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1762459696C9adcf1df6c 🔻یادداشت‌های معلمی من را روزهای زوجِ هفته (به جز روزهای تعطیل) در کانال (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c 🔻 قسمت‌های اول تا صدم یادداشت‌های معلمی من در گروه جهادی منتشر شده است. برای مطالعه‌ی آنها به این گروه بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3636658376Ccb7a74bf36
🔴 یادداشت‌های معلمی من (قسمت یکصد و هفدهم: اخلاص😊) 🖋 دکتر اسماعیل کلانتری ⭕️ یکی از آسیب‌های⛔️ کار فرهنگی و تربیتی، تلاش برای مطرح کردنِ خود و نامِ خود و طبعاً دور شدن از کار مخلصانه و قربةً اِلَی الله است😐. وقتی کار صبغه‌ی الهی‌اش را از دست بدهد و اخلاصش کم شود، متعاقبا منجر به ظهور و بروز آسیب‌هایی می‌شود که گاهی می‌تواند بسیااااااار خطرناک😨 هم بشود. 💢 یکی از این پیامدهای عدم اخلاص، تخریبِ دیگران است؛ آن چیزی که در بیان عامیانه به آن زیرآب‌زنی هم می‌گویند😐. یعنی کسی که به دنبال خوب جلوه دادنِ خودش هست، تلاش می‌کند دیگران را بد جلوه بدهد، تا خودش خوب بنماید. این اتفاق برای هر کسی که در حوزه‌ی فرهنگ و تعلیم و تربیت‌، کارِ درخوری انجام داده، بدون تردید تجربه شده است😂. یعنی تجربه‌ی زیرآب خوردن😅. منم تجربه کردم😂. یادآوریِ دو حدیثِ زیبا در این باره مرا آرام می‌کند👇: 1⃣ امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: اگر کسى سخنى را بر ضد مؤمنى نقل کند و قصدش از آن، زشت کردن چهره او و از بین بردن وجهه اجتماعى‌اش باشد و بخواهد او را از چشم مردم بیندازد، خداوند او را از ولایت خود خارج مى کند و تحت سرپرستى شیطان قرار مى دهد؛ (ولى) شیطان هم او را نمى پذیرد😅. 2⃣ امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: در شگفتم برای کسی‌که مورد مکر و حیله واقع شده، چگونه به ذکر «اُفَوِّضُ اَمری اِلَی‌الله اِن‌َّاللهَ بَصِيرٌ بِالعِباد» پناه نمی‌برد. زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عزوجل به دنبال ذکر فوق فرمود: پس خداوند (موسی را در اثر ذکر یادشده) از شرّ و مکر فرعونیان مصون داشت💪. ان‌شاالله ادامه دارد... 🔻ما بر اساس این تفکرات و ایده‌ها، در مدرسه‌ای به نام تأسیس کرده‌ایم. برای آشنایی با و به کانال ذیل بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1762459696C9adcf1df6c 🔻یادداشت‌های معلمی من را روزهای زوجِ هفته (به جز روزهای تعطیل) در کانال (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c 🔻 قسمت‌های اول تا صدم یادداشت‌های معلمی من در گروه جهادی منتشر شده است. برای مطالعه‌ی آنها به این گروه بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3636658376Ccb7a74bf36
🔴 یادداشت‌های معلمی من (قسمت یکصد و هجدهم: امتحان جزوه‌باز😍📚) 🖋 دکتر اسماعیل کلانتری ⭕️ شنبه (پریروز ۱۴۰۲.۰۳.۲۷) امتحان درسِ من از دانشجویان ارشدم بود📙. الان چند سالی است که امتحانات دانشگاه را جزوه‌باز (اُپِن بوک) می‌گیرم. اخیرا علاوه بر امکان استفاده از کتاب و جزوه؛ به‌کارگیری گوشی، لپتاپ و نِت را هم آزاد کرده‌ام. البته در این نوع امتحانات به جای اینکه سؤالات محفوظاتی باشد؛ آنها را تحلیلی طراحی می‌کنم. لذا بچه‌ها باید اولا مطلب را به خوبی فهمیده باشند، ثانیا به اندازه‌ی کافی تمرین کرده باشند تا مسلط باشند و ثالثا توانایی تحلیل داشته باشند. ✅ خب کار من در طرح سؤالات و تصحیح سخت‌تر است؛ کار بچه‌ها هم در فهم مطلب و تحلیل دشوارتر. اما دیگر امتحان متکی بر حفظ چند مفهوم نیست و واقعا فرایند یادگیری بهتر رخ می‌دهد. من معتقدم امتحان، بخشی از فرایند یادگیری است و باید با این هدف، طراحی و اجرا شود. ☘ البته قبلا در سال‌های معلمی در دبیرستان هم گاهی از این شیوه‌ی امتحان استفاده می‌کردم. کوئیزهای جزوه‌باز، گروهی و حتی مشورت‌آزاد. همه‌ی اینها در ارتقای یادگیری بچه‌ها مؤثر است و از آنجا که هدفِ امتحان، هم یادگیری است، هم‌راستا با آن قرار دارد. البته متأسفانه الان سیستم آموزش و پرورش خیلییییییییییی زیاد محفوظات‌محور است و سیاست‌گذاران آن باید فکری به حال این ماجرا کنند. به خاطر سپردن مقداری محفوظات، هرگز معادل یادگیری نیست😐. ان‌شاالله ادامه دارد... 🔻 پ.ن: رهبر معظّم انقلاب حفظه‌الله سال ۸۷ در دیدار معلمان استان فارس، در نقد از بیماری حافظه‌محوری در آموزش و پرورش فرمودند: شیوه‏ی سازماندهی آموزش پرورش هم از لحاظ قالب، هم از لحاظ محتوا یک شیوه‏ی تقلیدی محض است. این درست نیست. ما باید نگاه کنیم ببینیم چه لازم داریم، این شیوه‏ای که هست، کجایش معیوب است. این شیوه عیوبی دارد که یکی از عیب‌هایش همین حافظه‏محوری است به‌جای فکرمحوری. آموزش و پرورش ما حافظه‏محور است. بچه‏ها باید همین‌طور دائم محفوظات درست کنند. 🔻ما بر اساس این تفکرات و ایده‌ها، در مدرسه‌ای به نام تأسیس کرده‌ایم. برای آشنایی با و به کانال ذیل بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1762459696C9adcf1df6c 🔻یادداشت‌های معلمی من را روزهای زوجِ هفته (به جز روزهای تعطیل) در کانال (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c 🔻 قسمت‌های اول تا صدم یادداشت‌های معلمی من در گروه جهادی منتشر شده است. برای مطالعه‌ی آنها به این گروه بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3636658376Ccb7a74bf36
🔴 یادداشت‌های معلمی من (قسمت یکصد و نوزدهم: بچه‌ها را بزرگوار بار بیاورید👌) 🖋 دکتر اسماعیل کلانتری ⭕️ مدتی پیش یکی از دوستان داشت در باب هوشمندیِ گوسفندان🐑🐏 صحبت می‌کرد😂. می‌گفت چند وقت پیش رفته بودم روستایمان. دم غروب دیدم گوسفندهای متعلق به خانواده‌های مختلف که همگی با یک چوپان به چراگاه رفته‌اند، موقع برگشتن به روستا، بدون اینکه کسی آنها را راهنمایی کند، هر کدام به خانه‌ی صاحبِ خود می‌روند😊 (توضیح اینکه گاهی که، در یک روستا، تعداد گوسفندهای چند خانواده‌ی مختلف، کم است، همگی با هم یک چوپان می‌گیرند که در هزینه‌ها صرفه‌جویی کنند). بنده‌ی خدا می‌گفت داشتیم با هم‌محلی‌مان درباره‌ی این هوشمندیِ گوسفندها😅 در پیدا کردنِ منزلِ صاحب‌شان صحبت می‌کردیم که اتفاق جالب دیگری رخ داد... 💢 می‌گفت دیدم یکی از گوسفندها صدای ناله‌مانندی از خودش درمی‌آورد😕. آن بنده‌ی خدا گفت چند لحظه صبر کن تا بروم و مشکل این گوسفند را حل کنم. می‌گفت رفت از بقالی نزدیکِ همان جا یک نوشابه گرفت و به گوسفند خوراند. گوسفند چند باد گلو داد😳 و آرام شد. هم‌محلی‌مان نزدم برگشت و گفت دلِ گوسفند درد می‌کرد و این جوری خوب شد😅. دقت کردم و دیدم واقعا گوسفند آرام شد😊. 🍃 بعد هم‌محلی‌مان شروع کرد به دردِ دل کردن😄. گفت حالا اگر آن نوشابه را در جمع بعضی آدم‌ها می‌بردم و فقط به یک نفر که دلش درد می‌کرد، می‌دادم؛ اندکی بعد همه شروع می‌کردند به اظهارِ دل درد کردن😂 (تا به آنها هم نوشابه بدهم😅)‼️ ✅ البته این قضاوت به این ترتیب درست نیست. چه بسیار انسان‌هایی که با بزرگواری و مناعت طبع و ایثار، حتی آنجا که خود به امری نیازِ جدی دارند، دیگران را بر خود مقدم می‌شمارند. خداوند در آیه‌ی ۹ سوره‌ی حشر در وصف مؤمنان می‌فرمایند: وَيُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ (و آنان را بر خود ترجیح می دهند، گرچه خودشان را نیاز شدیدی [به مال و متاع] باشد). 🍃 ما مربیان باید تلاش کنیم متربّیانمان را با بزرگواری و مناعت طبع بار بیاوریم؛ و البته اولین متربی، نفسِ سرکشِ خودمان هست🙏 ان‌شاالله ادامه دارد... 🔻ما بر اساس این تفکرات و ایده‌ها، در مدرسه‌ای به نام تأسیس کرده‌ایم. برای آشنایی با و به کانال ذیل بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1762459696C9adcf1df6c 🔻یادداشت‌های معلمی من را روزهای زوجِ هفته (به جز روزهای تعطیل) در کانال (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c 🔻 قسمت‌های اول تا صدم یادداشت‌های معلمی من در گروه جهادی منتشر شده است. برای مطالعه‌ی آنها به این گروه بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3636658376Ccb7a74bf36
🔴 یادداشت‌های معلمی من (قسمت یکصد و بیستم: دورهمی والدین😊) 🖋 دکتر اسماعیل کلانتری ⭕️ امسال اختتامیه‌ی مدرسه را با یک دورهمیِ خانوادگیِ شبانه برگزار کردیم. در طول یک هفتهٔ آخرِ مدرسه، هر شب دانش‌آموزانِ تعدادی از کلاس‌ها همراه با خانواده‌هایشان از غروب تا آخر شب را در مدرسه گذراندند😊. این ایده، پیشنهاد مدیرمان، خانم خرّم بود که خدا رو شکر پیشنهاد خوبی هم از آب درآمد. بحمدالله چون حیاط مدرسه بزرگ و سرسبز است، به خانواده‌ها اعلام کردیم با خودشان زیرانداز و تنقلات و البته وسایل برای آماده کردن جوجه کباب🍡 بیاورند. 💢 موقع نماز مغرب خیلی از خانواده‌ها رسیده بودند و همان جا نماز را اقامه کردند. بعضی هم دیرتر آمدند. بچه‌ها که با دوستانشان مشغول بازی بودند و خانواده‌ها هم که بسیاری‌شان در برنامه‌های قبل با هم آشنا و بعضا دوست شده‌اند هم با هم مشغول گپ و گفت بودند. آخر سر هم که بساط جوجه کباب پهن شد و ...😋. 🍃 اساسا من دورهمی و طبعاً دوستی و صمیمیتِ خانواده‌ها را نه امری مستحب، بلکه واجب، در تربیت بچه‌ها می‌دانم😊 (فتوا دادم ها😃). این دورهمی‌ها که طبعاً به آشنایی با دوستانِ بچه‌ها و خانواده‌هایشان منجر می‌شود، روش و ابزار مناسبی برای تربیت بچه‌هاست. چرا که والدین می‌توانند اولا با جهت‌دهیِ این دوستی‌ها، بسترِ تعاملات بچه‌ها با دوستان‌شان (که بستر تربیتی مهمی و البته در بعضی سنین مهم‌ترین بستر تربیتی است) را نظارت و کنترل کنند؛ و ثانیا به قول حجت‌الاسلام استاد تراشیون دوستانِ فرزندان‌شان را در این تعاملات نمک‌گیر کنند (این نمک‌گیری از طریق حیا، مانع از بروز بسیاری از آسیب‌های تربیتیِ محتمل از طریق دوستان می‌شود). ان‌شاالله ادامه دارد... 🔻ما بر اساس این تفکرات و ایده‌ها، در مدرسه‌ای به نام تأسیس کرده‌ایم. برای آشنایی با و به کانال ذیل بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1762459696C9adcf1df6c 🔻یادداشت‌های معلمی من را روزهای زوجِ هفته (به جز روزهای تعطیل) در کانال (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c 🔻 قسمت‌های اول تا صدم یادداشت‌های معلمی من در گروه جهادی منتشر شده است. برای مطالعه‌ی آنها به این گروه بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3636658376Ccb7a74bf36
🔴 یادداشت‌های معلمی من (قسمت یکصد و بیست و یکم: فراغتِ تابستان؛ خوب یا بد⁉️) 🖋 دکتر اسماعیل کلانتری ⭕️ یادم هست سال‌های اول دانشجویی‌ام در دوره‌ی کارشناسی در دانشگاه تهران، یعنی سال‌های ۸۳ و ۸۴، در ایام تابستان که از درس و دانشگاه، فارغ می‌شدم و تدریس‌های مدرسه را هم نداشتم، دست به کار طراحی طرحِ درس‌های دوره‌های آموزشی جانبی و جذاب برای رده‌ی سنی نوجوان می‌شدم. یکی از طرح درس‌هایی که آن سال‌ها تدوین کردم، طرح درس دوره‌ی مبانی فنّاوری نانو به صورت کارگاهی در ده جلسه برای دانش‌آموزان راهنمایی و دبیرستان بود که خیلی رویش وقت گذاشتم و انصافا کار جالب و منحصر بفردی هم از آب درآمد. اولین باری بود که در کشور این دوره برای رده‌ی سنی دانش‌آموزی طراحی می‌شد. 💢 مبانی نظری این دوره و اجرای آن در چندین مدرسه، بعدا پایه‌ی نگارش دو کتابِ من در حوزه‌ی فنّاوری نانو برای دانش‌آموزان شد (کتاب و کتاب ) که اتفاقا با حمایت باشگاه دانش آموزی نانو در منابع المپیاد دانش آموزی نانو هم قرار گرفت. یادم می‌آید آن سال‌ها برای اجرای این دوره‌ها در مدارس خیلی تلاش می‌کردیم. با یکی دو نفر از رفقا ساعت‌ها مدارس شهر تهران را سر می‌زدیم و خودمان و دوره‌مان را معرفی می‌کردیم تا بلکه مدیر یک مدرسه اعتماد کند و رضایت بدهد که ما بتوانیم دوره‌مان را اجرا کنیم😊. 🍃 کلا نه عادت داشتم و نه مایل بودم تابستان بگذرد و من کاری نکرده باشم😄. فراغت تابستان برای دانش‌آموزان و دانشجویان هم فرصت است و هم تهدید‼️ اگر آن را با هدف و برنامه‌ی درستی پُر کنی، فرصت است؛ و اگر رهایش کنی، تهدید است. آنهایی که دغدغه‌ی تربیت بچه‌ها را دارند، اوقات فراغت‌شان را دریابند🙏. به قول حاج آقا تراشیون اگر شما برای بچه‌ها برنامه نریزید، آنها برای شما برنامه می‌ریزند🙃. ان‌شاالله ادامه دارد... 🔻ما بر اساس این تفکرات و ایده‌ها، در مدرسه‌ای به نام تأسیس کرده‌ایم. برای آشنایی با و به کانال ذیل بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1762459696C9adcf1df6c 🔻یادداشت‌های معلمی من را روزهای زوجِ هفته (به جز روزهای تعطیل) در کانال (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c 🔻 قسمت‌های اول تا صدم یادداشت‌های معلمی من در گروه جهادی منتشر شده است. برای مطالعه‌ی آنها به این گروه بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3636658376Ccb7a74bf36
🔴 یادداشت‌های معلمی من (قسمت یکصد و بیست و دوم: یا امام رضا💔) 🖋 دکتر اسماعیل کلانتری ⭕️ امسال اردوی مشهدِ مدرسه حسابی پُر ماجرا بود. خب ما هر سال (به جز ایام کرونا) یک بار دانشجویان مؤسسه آموزش عالی فاطمیه (س) را در قالب اردوی زیارتی به مشهد و بارگاه امام رئوف علیه السلام اعزام می‌کنیم. امسال تصمیم گرفتیم اردوی زیارتیِ مشهد را برای دانش‌‌آموزان حنانی هم آغاز کنیم. گفت و گوها و رایزنی‌های مختلفی انجام دادیم و قول‌هایی هم گرفتیم. درباره‌ی تاریخ اعزام، وسیله‌ی ایاب و ذهاب و مکان استقرار در مشهد هم از طریق راه‌ها و افراد مختلف هماهنگی‌هایی کردیم و تلاش‌مان این بود که با ملاحظه‌ی مناسب‌ترین کیفیت، کم‌ترین بار مالی هم به خانواده‌ها وارد شود. 💢 حتی پیش‌ثبت‌نام هم انجام شد. اما! تقریبا ده روز پیش از تاریخ اعزام، جایی که قرار بود بلیط قطار را برایمان تهیه کند، اعلام کرد که نمی‌تواند به تعداد مورد نظرِ ما بلیط تهیه کند‼️ یعنی ده روز مانده به حرکت، به نوعی ما را لِنگ در هوا کرد😕. تصمیم گرفتیم اعزام را با اتوبوس انجام دهیم. اما استعلام که کردیم، هزینه‌ی اتوبوس بسیار گزاف بود و بار مالی برای خانواده‌ها سنگین می‌شد. حتی با این شرایط اتوبوس هم پیدا نمی‌شد. رایزنی‌ای با سپاه انجام دادیم تا مگر از طریق آنها بتوانیم اتوبوس بگیریم... 🍃 با واسطه‌ی یکی از بزرگانِ شهر که در جریان برنامه‌های فرهنگیِ ما هستند (عمدا از ذکر نام خودداری می‌کنم)، به سردار بوعلی (فرمانده سپاه فجر استان) نامه زدیم و درخواست اتوبوس کردیم. با همه‌ی ارتباطاتی که داشتیم، باز هم در گیر و دارِ اداری (بوروکراسی) افتادیم😐 و چند روز دیگر هم گذشت. قرارمان برای اعزام یکشنبه ۴ تیر بود و تا ظهرِ پنجشنبه ۱ تیر، به رغم پیگیری‌های زیاد، به هیچ نتیجه‌ای نرسیدیم😕. دیگر کاملا ناامید شدیم😶. به مکان استقرارمان تماس گرفتیم و آمدن‌مان را منتفی کردیم😕. به خانواده‌ها هم همین طور😔. حالمان هم حسابی گرفته شد😢. ✅ شنبه حوالی ساعت ۱۰ از دفتر سردار تماس گرفتند و گفتند نامه‌تان دستور خورده، بیایید بگیرید و دنبالش کنید. سریع یکی از همکاران را فرستادم. سایر دستوراتش را هم گرفت و تا ظهر نامه را با شماره‌ی همراهِ مسؤول اتوبوس‌ها آورد. با شماره تماس گرفتیم. گفت اصلا اتوبوس ندارم😐. یکی دیگر از همکارانِ مخلص‌مان کفشِ آهنی‌اش را پا کرد و گفت من می‌روم ترمینال👌. رفت و اتوبوس را ازشان گرفت😊. تا ۶ عصر با خانواده‌ها تماس گرفت. اردوی منتفی‌شده کمتر از ۲۴ ساعت مانده به حرکت، زنده شد😍. فردا، یکشنبه ۴ تیر ساعت ۱۴ اولین اردوی مشهدِ حنانی‌ها به لطف خدا و نظر خاص امام رئوف علیه السلام از شیراز راه افتاد🤲. 🍃 و من عمیقا فهمیدم امام رئوف علیه السلام، خودشان زوّارشان را دعوت می‌کنند💔 و ما هیچ کاره‌ای نیستیم. الان حنانی‌های ما مشهدند و احتمالا در این ساعات مشغول دعای عرفه در حرم🌸. کاش ما را هم دعا کنند🙏. ان‌شاالله ادامه دارد... 🔻ما بر اساس این تفکرات و ایده‌ها، در مدرسه‌ای به نام تأسیس کرده‌ایم. برای آشنایی با و به کانال ذیل بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1762459696C9adcf1df6c 🔻یادداشت‌های معلمی من را روزهای زوجِ هفته (به جز روزهای تعطیل) در کانال (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c 🔻 قسمت‌های اول تا صدم یادداشت‌های معلمی من در گروه جهادی منتشر شده است. برای مطالعه‌ی آنها به این گروه بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3636658376Ccb7a74bf36
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 طنز پرمغز 😂 👈 مرتبط با قسمتِ یکصد و بیست و دومِ (ما هیچ کاره‌ای نیستیم😅) 👌بیانی زیبا از علامه جعفری رضوان الله علیه برای ماهایی که فکر می‌کنیم کاره‌ای هستیم😊 😍 صبحِ عیدی ببینید و شاد بشید😅 🌀 (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c
🔴 یادداشت‌های معلمی من (قسمت یکصد و بیست و سوم: قصه‌ی شب📚) 🖋 دکتر اسماعیل کلانتری ⭕️ بدون تردید یکی از روش‌های فوق‌العاده مؤثر برای تربیت بچه‌ها، قصه و داستان است. قصه، کارکردهای مختلفی برای تربیت بچه‌ها دارد؛ اما شاید یکی از مهم‌ترین کارکردهایش، خلقِ الگو برای بچه‌ها باشد😎. هم بزرگان حوزه تعلیم و تربیت اسلامی مانند مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی (در مجموعه کتاب ادب الهی با عنوان روش سمعی بصری در تربیت) و هم اندیشمندان غربی علوم تربیتی مانند بَندورا (در نظریه یادگیری اجتماعی) بر اهمیت یادگیری از طریق الگوسازی تأکید می‌کنند؛ و داستان یکی از بارزترین مصادیق خلق الگو برای بچه‌هاست. 💢 مدتی است شب‌ها پیش از خواب برای بشرا قصه‌هایی با رویکرد آشنایی با بزرگان دینی (مانند ائمه معصومین علیهم‌السلام، علما و سایر بزرگان) و مفاخر ملی (مانند شهدا، دانشمندان ایرانی و ...) را انتخاب و به صورت صوتی پخش می‌کنم. بشرا از این قصه‌ها استقبالِ خوبی کرده و تقریبا هر شب می‌خواهد که برایش قصه‌ای بگذارم. البته عادتِ من در این ماجرا هم مشابه سایر برنامه‌ها، این است که ابتدا ازش می‌پرسم که اگر او بخواهد، برایش بگذارم؛ اما تقریبا هر شب، مگر شب‌های معدودی که از فرط خستگی، بیهوش می‌شود😊، مؤکدا می‌خواهد😄. ☘ یکی از کانال‌های خوبی که من ازش استفاده میکنم، کانال قصه قهرمان ها است. لینک این کانال را در انتهای این پست برایتان می‌گذارم👇 @ghese_ghahremanha ان‌شاالله ادامه دارد... 🔻ما بر اساس این تفکرات و ایده‌ها، در مدرسه‌ای به نام تأسیس کرده‌ایم. برای آشنایی با و به کانال ذیل بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1762459696C9adcf1df6c 🔻یادداشت‌های معلمی من را روزهای زوجِ هفته (به جز روزهای تعطیل) در کانال (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c 🔻 قسمت‌های اول تا صدم یادداشت‌های معلمی من در گروه جهادی منتشر شده است. برای مطالعه‌ی آنها به این گروه بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3636658376Ccb7a74bf36
🔴 یادداشت‌های معلمی من (قسمت یکصد و بیست و چهارم: فرمول تربیت🍃) 🖋 دکتر اسماعیل کلانتری ⭕️ دو هفته پیش برای یک مأموریتِ کاری، با یکی دو نفر از دوستان راهیِ خرم‌بید (از شهرستان‌های اطراف شیراز) شدیم🚘. یکی از دوستان که در این سفر همراه‌مان بود، ماجرای زیبایی از باسواد شدن پدرش برای‌مان تعریف کرد که بیانش خالی از لطف نیست😊. ماجرا به دهه‌های ۲۰ و ۳۰ شمسی برمی‌گردد که پدرِ آقای مهندس در بازار، شاگردِ خیاط بوده... 💢 شاگرد خیاط هر روز که استادش او را پِیِ خرید به بازار می‌فرستاد، از مسیری می‌گذشت که مُلّایی به طلاب تدریس می‌کرد. یک روز از مُلّا می‌خواهد نوشتن و خواندن را به او هم یاد دهد‼️ مُلّا در ازای دریافت مبلغی، قبول می‌کند که هر روز و در فرصت اندکی که شاگردِ خیاط در حین خرید، به او می‌رسد با عصایش حروفِ الفبا را بر روی زمینِ خاکی ترسیم کند، تا شاگرد خیاط ببیند و بیاموزد‼️ شاگرد خیاط می‌پذیرد و هر روز حرفی می‌بیند و با تکرار آن در ذهن و کلام و نوشتنش با انگشت بر روی هوا (‼️)، به تدریج حروف الفبا و سپس واژگان و جملات را یاد می‌گیرد😊. ✅ پس از مدتی تصمیم می‌گیرد امتحان کلاسِ اول را بدهد. به آموزش و پرورش می‌رود. امتحان می‌دهد و قبول می‌شود👏. سال دوم و سوم را هم همین طور یاد می‌گیرد و امتحان می‌دهد و قبول می‌شود🙂. پس از مدتی دیگر حوصله‌اش سر رفته و مستقیما می‌رود امتحان پایهٔ ششم را بدهد. می‌رود اما قبول نمی‌شود😐. سراغ آقای آل عصفور (از معلمان معروف و قدیمی شیراز) می‌رود و مدتی نزد ایشان تعلیم می‌بیند. دوباره امتحان می‌دهد و این بار قبول می‌شود و مدرک پایهٔ ششم را می‌گیرد🗞. 🍃 صبر، استمرار و روش‌مندی در هر فرایند تعلیم و تربیت لازم است؛ هم در مربی و هم در متربی. به قول حاج آقا تراشیون فرمول تربیت بر این سه اصل استوار است: صبر، استمرار و روش‌مندی. این ماجرا به خوبی هر سه‌ی این اصول را در دل خود داشت و برای من بسیار جالب بود🌸. ان‌شاالله ادامه دارد... 🔻ما بر اساس این تفکرات و ایده‌ها، در مدرسه‌ای به نام تأسیس کرده‌ایم. برای آشنایی با و به کانال ذیل بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1762459696C9adcf1df6c 🔻یادداشت‌های معلمی من را روزهای زوجِ هفته (به جز روزهای تعطیل) در کانال (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c 🔻 قسمت‌های اول تا صدم یادداشت‌های معلمی من در گروه جهادی منتشر شده است. برای مطالعه‌ی آنها به این گروه بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3636658376Ccb7a74bf36
🔴 یادداشت‌های معلمی من (قسمت یکصد و بیست و پنجم: آنچه می‌دانی غلط است، انجام نده❌) 🖋 دکتر اسماعیل کلانتری ⭕️ چند روز پیش یکی از دوستان درباره‌ی آقایی که برای خواستگاری دخترش آمده بود، از من سؤالی پرسید و نظرم را خواست. سؤالش این بود که آقای خواستگار به رغم اینکه فردی ظاهرا متدین و مقید است، اما در بین صحبت‌هایش گفته من در عروسی‌ام در بین آقایان حتما باید برقصم‼️ دوستِ ما می‌گفت، مادرِ دخترم اصلا این موضوع را برنتافته و گفته ما اینچنین رسم‌هایی در خانواده نداریم، اما من گفته‌ام حالا خیلی سخت نگیریم؛ نظر شما در این باره چیست⁉️ 💢 من ابتدا به لطایف‌الحیَل از پاسخ طفره رفتم. اما وقتی گفت کلا ماجرا منتفی شده و پاسخ منفی دادیم و مجددا اصرار کرد، گفتم: خودتان استفتائات را ببینید. اگر این عمل، حرام است، دیگر کوچک و بزرگ یا یک بار و چند بار ندارد. کسی که آشکارا می‌گوید من یک بار و یک معصیتِ ظاهرا کوچک را انجام می‌دهم؛ تضمینی نیست که بار دوم و معصیتِ دیگری را هم انجام ندهد‼️ البته ما معصوم نیستیم. اما فرق است بین اینکه بلند بگوییم من می‌خواهم و باید فلان معصیت را انجام دهم؛ با اینکه از روی غفلت یا غلبه‌ی نفس و با شرم و سرافکندگی، معصیتی از انسان سر بزند. ✅ در تربیت هم دقیقا همین گونه است😶. کسی که عمدا، آگاهانه، آشکارا و بدون دلیل کاری می‌کند که می‌داند نادرست است، پیامد تربیتی آن را باید بدون تردید بپذیرد. عزیزان ما نمی‌توانیم برای انجام کار غلط، استثنا قائل شویم. مثلا اگر معتقدیم فرزندمان نباید شب در مکانی جز محل حضور پدر و مادر بخوابد، دیگر حتی یک استثنا هم پذیرفتنی نیست⛔️. با اصرارِ او یا دیگری و توجیه‌هایی شبیهِ👈 حالا یک بار، همیشه نمیشه👉 هم نباید کار غلط را توجیه کرد❌. همین طور تنها غذا خوردن، زیاد تلویزیون دیدن، تنها در اینترنت بودن و ...👌 🍃 سنت خداوند هم همین است❤️. اگر به آنچه می‌دانیم عمل کنیم، خدا درب‌های دانستن را برای‌مان باز می‌کند🌸؛ اما اگر خلافِ آنچه می‌دانیم درسته رفتار کردیم، به تدریج قدرت فهمیدنِ درست و نادرست را از دست می‌دهیم😐. 🍃 البته آنچه بیان شد، مخالفِ اهم و مهم کردنِ امور و اولویت‌دهی به آنها نیست. آنچه باید از آن پرهیز شود، انجام کار غلط، از سر تنبلی یا بی‌خیالی یا توجیه و ... است🌸. ان‌شاالله ادامه دارد... 🔻ما بر اساس این تفکرات و ایده‌ها، در مدرسه‌ای به نام تأسیس کرده‌ایم. برای آشنایی با و به کانال ذیل بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1762459696C9adcf1df6c 🔻یادداشت‌های معلمی من را روزهای زوجِ هفته (به جز روزهای تعطیل) در کانال (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c 🔻 قسمت‌های اول تا صدم یادداشت‌های معلمی من در گروه جهادی منتشر شده است. برای مطالعه‌ی آنها به این گروه بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3636658376Ccb7a74bf36
🔴 یادداشت‌های معلمی من (قسمت یکصد و بیست و ششم: لطفا یک مدرسه‌ی خوب به من معرفی کنید🙏) 🖋 دکتر اسماعیل کلانتری ⭕️ از آنجا که سال‌ها در تهران و شیراز در فضای تعلیم و تربیت حضور داشته و کار کرده‌ام، معمولا دوستان و رفقایی که در امر تعلیم و تربیتِ فرزندان‌شان مراقبند گاهی از بنده می‌خواهند که مدرسه‌ی مناسبی به آن‌ها معرفی کنم. ✅ جدا از نام مدارس دخترانه و پسرانه که الان موضوع یادداشتِ بنده نیست؛ سه شاخص برای یک مدرسه‌ی خوب، هم از نظر تربیتی و هم از نظر علمی، وجود دارد که در ادامه به بیان آن‌ها می‌پردازم😊: 1⃣ شاخص نخستِ یک مدرسه‌ی خوب، مربیِ خوب🧕 است. مربیِ خوب یعنی مربی‌ای که هم به لحاظ علمی، عالِم؛ و هم به لحاظ تربیتی، خودساخته و الگوی مناسبی برای متربیانش باشد. 2⃣ شاخصِ دوم یک مدرسه‌ی خوب، برنامه‌ی خوب🛣 است. یعنی مدرسه برای تعلیم و تربیت متربیان، بداند باید چه کند🔁. هم در امر تعلیم و هم در امر تربیت، هم بداند باید چه کند و هم بداند چگونه باید کار کند. یعنی پاسخ دو پرسشِ چه و چگونه را بداند‼️ 3⃣ سومین شاخص یک مدرسه‌ی خوب، متربیان خوب🙂😎🤓😍 است. بدین معنی که متربیانی که به ویژه به لحاظ تربیتی، کنش‌های ضد تربیتی دارند، در آن مدرسه نباشند⛔️. البته بعضی شاخص سوم را مترادف با شکل‌گیریِ فضای گلخانه‌ای و به نوعی آسیب‌زا معرفی می‌کنند. اما این ادعا از نظر بنده کاملا نادرست است‼️ توجه کنید آن‌چه فضای گلخانه‌ای نامیده می‌شود و محیطی آسیب‌زا برای تربیت است👈 مهیا بودنِ همه‌ی امکانات و تجهیزات و به نوعی رودررو نشدن با هر گونه نقص و ایراد است. همان رفاه‌زدگی یا لای پَرِ قو🐦 بزرگ شدن. طبعا این چنین فضایی به دلیل جلوگیری از مواجه شدن متربیان با مشکلات و مسائل، فضایی آسیب‌زاست. اما آنچه در شاخص سوم به عنوانِ متربیان خوب بیان شد، به معنی عدم حضور متربیانی است که رفتارهای ضد تربیتی دارند و به نوعی مانع فعالیت تربیتی هستند. ان‌شاالله ادامه دارد... 🔻ما بر اساس این تفکرات و ایده‌ها، در مدرسه‌ای به نام تأسیس کرده‌ایم. برای آشنایی با و به کانال ذیل بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1762459696C9adcf1df6c 🔻یادداشت‌های معلمی من را روزهای زوجِ هفته (به جز روزهای تعطیل) در کانال (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c 🔻 قسمت‌های اول تا صدم یادداشت‌های معلمی من در گروه جهادی منتشر شده است. برای مطالعه‌ی آنها به این گروه بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3636658376Ccb7a74bf36
🔴 یادداشت‌های معلمی من (قسمت یکصد و بیست و هفتم: از کجا بفهمم من یک پدر یا مادرِ تربیت‌گرا هستم⁉️) 🖋 دکتر اسماعیل کلانتری ⭕️ شاید شما هم گاهی از خودتان بپرسید: از کجا بدانم آیا من یک پدر یا مادر تربیت‌گرا هستم یا خیر⁉️ من در این یادداشت می‌خواهم پاسخِ کوتاهی به این پرسش بدهم. منتها پیش از آن اجازه بدهید یک ماجرای واقعی را برای شما بازگو کنم. 💢 چندی پیش (پارسال) یکی از دوستان، که کارمند معمولی یک شرکت با حقوق حدود ۷- ۸ میلیون تومان است (عمدا از ذکر نام فرد و شرکتش پرهیز می‌کنم)، ماجرای جشن تولد دخترش🧕 را تعریف می‌کرد. می‌گفت امسال تصمیم گرفتیم جشن تولد🎂 دخترمان را در تالار برگزار کنیم. حدود ۷۰- ۸۰ مهمان دعوت کردیم با پذیرایی شیرینی و شام🍱. ضمنا فلان مجریِ کودک (عمدا از ذکر نام خودداری می‌کنم) را هم دعوت کردیم تا در جشن تولد، برای مهمان‌ها اجرا داشته باشد. از او پرسیدم هزینه‌ی مراسم‌تان چقدر شد؟ گفت با کلی آشنا و تخفیف، ۱۰- ۱۲ میلیون تومان هزینه کردیم‼️ 🍃 من الان با پیامدها و آثار متعدد فردی و اجتماعیِ این کارشان کاری ندارم، اما در ادامه مطلبی خواهم گفت که ... ✅ اما اگر بخواهم به سؤال اصلی‌مان پاسخی کوتاه عرض کنم: باید بگویم والدینِ تربیت‌گرا، والدینی هستند که نیازهای تربیتیِ فرزندان‌شان را نسبت به نیازهای زیستیِ غیرضروریِ آنها (و به ویژه شبهِ نیازهای زائد)، ترجیح می‌دهند👌. یعنی اگر شما در دوراهیِ ثبت نام در یک دوره‌ی کلاس فوتبال (یا شنا یا کلاس خلاقیت یا آشپزی یا ...) و خرید یک لباسِ نو برای مهمانی خانوادگیِ هفتهٔ آینده، اولی را ترجیح دادی، احتمالا یک پدر یا مادر تربیت‌گرا هستی😊. آن دوستِ من که ماجرای جشن تولد دخترش را عرض کردم، همان سال دخترش را در یک مدرسه‌ی دولتی ثبت‌نام کرده بود (بنده الان نمی‌خواهم قضاوتی درباره‌ی عملکرد مدارس دولتی داشته باشم😐). همان سال شهريه‌ی مدارس تربیت‌محور در شیراز حدود ۸ میلیون تومان بود. بدین ترتیب او هزینه‌کردِ ۱۲ میلیون تومان در یک جشن تولد (که البته اصلش خوب است؛ اما به آن شیوه‌اش حقیقتا زائد و مُسرفانه است) را نسبت به هزینه‌کرد شهريه‌ی ۸ میلیون تومان برای ثبت‌نام در یک مدرسه تربیت‌محور ارجح دانسته بود. ☘ ببینید شما چه چیزی را در اولویت قرار می‌دهید⁉️ اگر تمام همّ و غمِ شما نیازهای زیستی (و به ویژه شبهِ نیازهای زائد) باشد یا تأمین این نیازها نسبت به نیازهای تربیتی، بیشتر برایتان در اولویت است، نمی‌توان گفت تربیت‌گرا هستید😕. ان‌شاالله ادامه دارد... 🔻ما بر اساس این تفکرات و ایده‌ها، در مدرسه‌ای به نام تأسیس کرده‌ایم. برای آشنایی با و به کانال ذیل بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1762459696C9adcf1df6c 🔻یادداشت‌های معلمی من را روزهای زوجِ هفته (به جز روزهای تعطیل) در کانال (پاتوق گفتمانی جوانان انقلابی) دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/2094203265C1a91802f6c 🔻 قسمت‌های اول تا صدم یادداشت‌های معلمی من در گروه جهادی منتشر شده است. برای مطالعه‌ی آنها به این گروه بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3636658376Ccb7a74bf36
سلام و احترام با عرض تسلیت ایام سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایشان، به استحضار مخاطبان محترمِ می‌رساند ادامه‌ی و یادداشت‌های ان‌شاالله پس از دهه‌ی اول محرم منتشر می‌شود. از همه‌ی عزیزان ملتمس دعای خیر هستم.