eitaa logo
سه‌شنبه‌‌یِ ملیحه آخوندی🕊
247 دنبال‌کننده
87 عکس
10 ویدیو
5 فایل
@Maliheakhoondi همه روزای خدا سه‌شنبه بود... شاعر و ترانه‌سرا🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
48.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آوازه‌خون با صدای محسن چاوشی ترانه‌سرا: امید روزبه با همکاری دختران خانه‌ی فرزندان جانان کارگردان، تنظیم و تدوین: ملیحه آخوندی
هر قدر که شام می‌شود پیداتر در قاب نبرد می‌شوی زیباتر یک پهنه سپاه، یک تنه نیزه شدند تا یک سر و گردن بروی بالاتر...
قدم قدم قدم قدم قدم قدم قدم زدم واسه شماس یا که خودم! مهم اینه که اومدم🕊
صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ‌ الحُسَین کجا برم وقتی که دنیا بی خیاله گم شدم من بلدم خونه‌مونو چرا سه ساله گم شدم؟! مُحرمت داره به کوچه‌مون پامو وا می‌کنه توو روضه‌های خونگیمون منو پیدا می‌کنه قدم قدم قدم قدم قدم قدم قدم زدم واسه شماس یا که خودم مهم اینه که اومدم آدمی که با شونه‌‌ی شکسته روی پاهاشه این دفه میشه سر من رو شونه‌ی عَلَم باشه؟ بهونه می‌کنم تو وُ علم رو، گریه می‌کنم ببخش اگه غصه‌ی مادرم رو گریه می‌کنم دستای کی پای اجاق نذریا نمی‌سوزه؟ پیرهن سیاه بچه‌های کوچه رو کی می‌دوزه؟ به نونواها کی می‌سپره چونه فراوون بزنن که نون‌ها سنگ تو رو به سینه‌هاشون بزنن! شبیه وا موندن یک گره رو دارِ قالیه آدمی که توی شلوغیام جاش خالیه سه ساله گفتم که بی‌بی مادرم‌ و بابام علی سه ساله انگاری زبونی بوده عشقتون، ولی میشه منو واقعی بی خیال این جهان کنی میشه یه فرصت بدی‌‌‌ و دوباره امتحان کنی؟ می‌خوام دوباره بند به بند لهوف‌و دوُر کنم با خطبه‌های زینبت، جاخالیا رو پر کنم @seshanbee🕊
سه‌شنبه‌‌یِ ملیحه آخوندی🕊
صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ‌ الحُسَین کجا برم وقتی که دنیا بی خیاله گم شدم من بلدم خونه
. چندتا از آشناها که این شعرو خوندن، پیام دادن که آیا واقعا برگشتم؟ این فقط یه شعره و حسرت من... دلتنگیه برای زندگیِ قبل این سه سال... محرما، دلتنگیم بیشترم میشه، اما نمی‌دونم کی وقتش می‌رسه. شایدم هیچ‌وقت نرسه... ما شاعرا چیزایی که نداریم و یا نمی‌تونیم داشته باشیم رو شعر می‌کنیم بلکه یکم آروم شیم. التماس دعا🕊
. حالا روزا همشون سه‌شنبه‌ان...🕊
انگار کن که حضرت زینب: دعا کردم اما نشد، زیر حرفش نزد، دستِ پر بود و از آخر آمد ولی مقصدش را عوض کرده بودند اگرچه از آن راه رفته می‌آمد! و پایانِ راهش، دو راهی که هرسو به یک‌ گونه لب‌تشنه و پای رودند به خونش، به آبش... چه می‌شد سرانجام؟! که هر سو به نوعی لب چشمه بودند! صدا زد علمدار: "اگر زخم داری جدا کن سرم را ، بیا این به آن در که یک کربلا گریه دیدم من امروز بیا اشک این مشک را درنياور!" کمی آن‌طرف‌تر، کسی نیزه را برد سری نیزه را راهی کوچه‌ها کرد و تاریخ دید آخرش در رذالت کسی هم سری توی سرها درآورد زمین داد می‌زد که : "امرِ خدا بود نگویید با ما مدارا نکردی که بی حرمتی را تو دیدی، شنیدی و یک لحظه حتی دهان وا نکردی! " * پر از حرف باشی و گوشی نباشد پدر محرمش چاه و من هم، همین رود کسی درد ما را نمی فهمد اینجا فقط آب حلال هر مشکلی بود 🖤 @seshanbee
حالم بد است، بد! به تو هی فکر می‌کنم عقلم به دردهای خودم قد نمی‌دهد تقدیر؟! سرنوشت؟! خدا داده؟! نه! مگر  مادر نگفته بود "خدا بد نمی‌دهد"
یک نفر رو زمین نبود اگه خودکشی رو حلال می‌کردی...
(برای پاهای بی قرارِ مادرم) در آن روزها...🖤 تعبیر دیگر از وفا در گوش من خوانده دردی که بی رحمانه پای مادرم مانده فکر غریبی در سرم، دل‌مُرده‌ام کرده بی خواهری حالا دوبار آزرده‌ام کرده او که همیشه غصه را در خواب می‌دیده حالا شب و روز زیادی را نخوابیده تنها فقط موهاش بوده توی این خانه سنگین‌ترین باری که گاهی برده بر شانه تلخی و تندی‌های دنیا را غريبانه گاهی چشیده او فقط در آشپزخانه یک روز آرامی و روزی کوهِ آواری اِی درد! دیگر کافی است این مردم‌آزاری ای درد! راه رفتنت را زود پیدا کن کمتر کنار مادرم این پا و آن پا کن
مادرم برای تو چه بگویم بگویم زخمم آن‌قدر عمیق شده که می‌توان در آن درختی کاشت