eitaa logo
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
148 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
465 ویدیو
28 فایل
بسم رب الشهداء🌹 بااین ستاره‌هامیشود #راه راپیداکردبه شرطها وشروطها.. #کمی_خلوص #کمی_تقوا #کمی_امید #کمی_اعتقاد میخواهد. به نیابت از #شهیدان #سعیدبیاضےزاده #احسان_فتحی (یگانه شهیدمدافع حرم شهرستان بهبهان) ارتباط با مدیر @sh_bayazi_fathi313
مشاهده در ایتا
دانلود
1.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#زیارت حضرت صاحب الزمان(عج) در روز جمعه #التماس_دعا #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#شهداشرمنده_ایم به ملاقات میرود مگر نمی بینی چگونه #خاک را بوسیده تربت اعلی مال کربلا ای شهید #زیارت گوارای وجودت 🌺شادی ارواح مطهر شهدا صلوات🌺 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#السلام_علیک_یااباعبدالله آتش گرفتہ دل،ز #فراق هوای تو داردبهانہ ی #حرم باصفای تو #آقا دوای زخم دلم یڪ #زیارت است جان می دهم بہ خاطر #کرب وبلای تو #رویاےدلم_ڪربلا https://eitaa.com/setaregan_velayat313
💢آفتابی که به زائر حسین می‌تابد، مانند هیزم گناهاناش را می‌سوزاند. امام صادق(ع): زائرِ حسین(ع) وقتى به قصد از خانه‌اش خارج شد، سايه‌اش بر چيزى نمی‌افتد مگر اینکه آن چيز برايش دعا می‌کند. و هنگامى كه بر سرش بتابد، گناهانش را می‌سوزاند همان‌طور كه آتش را می‌سوزاند. 📚کامل الزیارت ، ص۲۷۹ https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🌷 💠خط عاشقی 🔰چهل هفته از خرم آباد تا جمکران🕌 می آمدیم؛ حاج آقا داشت. مجید آن موقع کوچک بود👶 همراه مان می آوردیمش. 🔰با من و پدرش طی کرده بود که اگر به رسیدیم و خواب بود😴، باید بیدارش کنیم. آن روز توی راه برده بود، دل مان نیامد صدایش بزنیم☺️ 🔰رفتیم مان را کردیم. وقتی رسیدیم به ماشین🚗بیدار شده بود. گفت: شما دوباره من رو بیدار نکردین⁉️ولی من خواب دیدم اومدن اینجا و یه تاج سفید👑 گذاشتن روی سر من😍 ✅ راوی: مادر شهید 🌷 📚برادرفداکارش،حسین کاجی،ص۱۳ ✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨ 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
از شهیدسعیدبیاضےزاده سلام خدمت شما بزرگواران یک خاطره از فرزندم از سوریه آمده بود ما خیلی خوشحال بودیم چون عزیزمان از سفر آمده سه روز گذشت دوستان و همکلاسیهایش بودند او در این سه روز مرتب با همرزمانش در سوریه در تماس بود یکبار که گفت سعید چه می کنی همه ی فکرت شد گفت من حقیقت خودم اینجا هستم وفکرم فقط سوریه است. به من گفت بابا بیا چند روز برویم من هم که عاشق مسافرت بودم در جواب گفتم از نظر من مشکلی نیست ببین مادرت چه می گوید به مادرش که گفت در جواب، مادرش گفته بود فکر کنم پدرت برنامه اش جورنیست شیخ سعید می گوید پدرم راضی کردنش بامن شما راضی هستی برویم مشهد زنگ زد به حاج آقای اسحاقیان که یک سویت برای ما گرفتند ما با ماشین خودمان با سجاد و سارا حرکت کردیم به طرف شیخ سعید از همان زمان کودکی بسیار به من و مادرش میگذاشت ظهر که ما از می آمدیم چای آماده بود سفره هم آما ده نهار را همراه ما می خوردند بلافاصله پیش دوستانش می رفت از آنجا می رفت پیش چند نفر از رفقایش که از نجف اشرف به مشهد آمده بودند از اذان صبح که بلند می شدند تا آخرشب همش در حرکت بودند انگار خسته نمی شد به مادرش می گفت شما حتی چای نمی خواهد درست کنی فقط به و توجه کن غذا هم برایمان می آورد پیش از اذان ما هر کجای حرم بودیم می آمد نماز کنار هم بودیم یک قرآن از حرم برایش هدیه داده بودند آن قرآن را هدیه به مادرش یک روز هنوز منتظر نماز ظهر بودیم حرف و را پیش کشید گفت ببینید امروز در جنگ است و (ع) به ما می گوید کسی هست از من و اهل بیت من کند آیا کسی هست را برای و فرستاده خدا فدا کند ما باید چه جوابی بدهیم گفت ما همه ی خانواده حاضریم برای آقا امام حسین بدهیم گفت امروز همان روز است ببین مادر این دنیا حالا زود یا دور می گذرد اما در نظر بگیر حضرت فاطمه (س) به شما نگاه نکند شما پسر داشتی جوان داشتی چرا از (س) و سه ساله ام (س) دفاع نکردی یا سرت را بالا بگیری و فاطمه (س) به شما بگوید آفرین برتو و از مرگ و صحبت می کرد برای ما قرآن می خواند و معنی میکرد او خودش به مشهدرفته بود که را امام رضا (ع) امضا کنند و ما را به مشهد برده بود که مادرش را برای رفتن به سوریه راضی کند او اینقدر به ما محبت می کردند خدا می داند ما خجالتمان می شد شهادت حق بود خیلی در این راه تلاش کرد و زحمت کشید خدا روح شهدا را شاد کند و ان شاءالله از دست ما راضی باشند. https://eitaa.com/setaregan_velayat313
❣از #زیارت برمی‌گشتم، دیدم توی #دارالحجه خانمی با قلم #خوشنویسی به نستعلیق می‌نویسد‌. ❣اومدم به محسن گفتم: تو یه جمله بگو، منم یه جمله میگم بنویسه. نقشه هم کشیدیم برایش که #قاب بگیریم و توی اتاق خواب بزنیم به #دیوار... ❣محسن این متن را پیشنهاد داد: «آن روزها دروازه‌ای برای شهادت داشتیم و حال، #معبری_تنگ. هنوز برای شهید شدن #فرصت هست.دل را باید پاک کرد.» ❣من هم گفتم: «از قول منِ خسته به معشوق بگویید، جز #عشق_تو عشقی به دلم جا شدنی نیست.» #راوی: همسر شهید #شهید_محسن_حججی🌷 🍃🌹🍃🌹 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
عاشقانه های همسرشهید❤️ قبل از آشنایی با محمد جواد به #زیارت حضرت زینب(س) با خانواده ام رفته بودیم.🙂 روبروی گنبد حضرت زینب (س) بودیم و من با بی بی درد دل میکردم. از او خواستم که #همسری به من بدهد که به انتخاب خودش باشد...💓 البته آن روزها نمیدانستم که #هدیه ای ویژه از طرف بی بی در انتظار من است و آن هم #سرباز خود حضرت زینب(س)، قرار است مرد آسمانی و همسفر بهشتی من شود.😍😌 از سفر که برگشتیم، محمد جواد به #خواستگاری من آمد.آن زمانها در یک کارخانه مشغول به کار بود.😊 #تنها پسر خانواده بود که روی پای خودش هم ایستاده بود. حتی از جوانی و زمانیکه #محصل بود، در تابستانهایش کار میکرد. تمام مخارج ازدواجمان از گل مجلس 💐خواستگاری تا خرج مراسم عروسی همه را خودش داد. بعد از آن شروع کرد به #ساختن همین منزلی که خانهء من و فرزندانم هست. سر پناهی که ستونهایش را از دست داد.😔تک تک مصالح و نقشهء منزل و رنگ دیوارها و طرح کاشی ها همه وهمه به #سلیقه من بود.آخر محمد جواد همیشه میگفت که تو قرار است در این خانه بمانی...نه من....😔 آری همسر من بی تو در این خانه روزها را شب میکنم،تنها به #شوق دیدار تو در زمان ظهور #امام_زمان(عج)😍😌 #شهید_محمدجواد_قربانی🌷 #شهید_مدافع_حرم https://eitaa.com/setaregan_velayat313
➖من میروم ولے رسالت #زینبی به دوش شما➖ همسرشهید با اشاره به زمان اعزام شهید، مسافر گفت: من به ایشان گفتم: دوری شما برای من سخت است و نمی توانم تحمل کنم.😞 ولی او تاکید داشت که می توانید و من وقتی پرسیدم چرا میخواهید بروید؟🍃 با اشاره به #فرازی از #زیارت عاشورا 🌺بـِاَبي اَنْتَ وَ اُمـــّي 🌺 به من گفتند: که این فراز را برای من معنی میکنید؟ من هم گفتم: معنایش که مشخص است 🌺یعنی پدر و مادرم به فدایتان🌺 و ایشان گفت :👈به خاطر همین! و #چادرم را در دست گرفت و گفت : به خاطر این #چادرت می روم تا این چادر محکم تر بر سرتان بماند و دست بیگانه و ظالم نیفتد تا از سرتان بکشند....💔💔 راوے:همسرشهیدمدافع‌حرم #شہیدسعیدمسافر🌹 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
➖من میروم ولے رسالت #زینبی به دوش شما➖ همسرشهید با اشاره به زمان اعزام شهید، مسافر گفت: من به ایشان گفتم: دوری شما برای من سخت است و نمی توانم تحمل کنم.😞 ولی او تاکید داشت که می توانید و من وقتی پرسیدم چرا میخواهید بروید؟🍃 با اشاره به #فرازی از #زیارت عاشورا 🌺بـِاَبي اَنْتَ وَ اُمـــّي 🌺 به من گفتند: که این فراز را برای من معنی میکنید؟ من هم گفتم: معنایش که مشخص است 🌺یعنی پدر و مادرم به فدایتان🌺 و ایشان گفت :👈به خاطر همین! و #چادرم را در دست گرفت و گفت : به خاطر این #چادرت می روم تا این چادر محکم تر بر سرتان بماند و دست بیگانه و ظالم نیفتد تا از سرتان بکشند....💔💔 راوے:همسرشهیدمدافع‌حرم #شہیدسعیدمسافر🌹 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
قبل از آشنایی با محمد جواد به حضرت زینب(س) با خانواده ام رفته بودیم.🙂 روبروی گنبد حضرت زینب (س) بودیم و من با بی بی درد دل میکردم. از او خواستم که به من بدهد که به انتخاب خودش باشد...💓 البته آن روزها نمیدانستم که ای ویژه از طرف بی بی در انتظار من است و آن هم خود حضرت زینب(س)، قرار است مرد آسمانی و همسفر بهشتی من شود.😍😌 از سفر که برگشتیم، محمد جواد به من آمد.آن زمانها در یک کارخانه مشغول به کار بود.😊 پسر خانواده بود که روی پای خودش هم ایستاده بود. حتی از جوانی و زمانیکه بود، در تابستانهایش کار میکرد. تمام مخارج ازدواجمان از گل مجلس 💐خواستگاری تا خرج مراسم عروسی همه را خودش داد. بعد از آن شروع کرد به همین منزلی که خانهء من و فرزندانم هست. سر پناهی که ستونهایش را از دست داد.😔تک تک مصالح و نقشهء منزل و رنگ دیوارها و طرح کاشی ها همه وهمه به من بود.آخر محمد جواد همیشه میگفت که تو قرار است در این خانه بمانی...نه من....😔 آری همسر من بی تو در این خانه روزها را شب میکنم،تنها به دیدار تو در زمان ظهور (عج)😍😌 https://eitaa.com/setaregan_velayat313