1.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#زیارت حضرت صاحب الزمان(عج) در روز جمعه
#التماس_دعا
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#تا_اربعین
💢آفتابی که به زائر حسین میتابد، مانند هیزم گناهاناش را میسوزاند.
امام صادق(ع): زائرِ حسین(ع) وقتى به قصد #زيارت از خانهاش خارج شد، سايهاش بر چيزى نمیافتد مگر اینکه آن چيز برايش دعا میکند. و هنگامى كه #آفتاب بر سرش بتابد، گناهانش را میسوزاند همانطور كه آتش #هيزم را میسوزاند.
📚کامل الزیارت ، ص۲۷۹
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#خاطرات_شهدا 🌷
💠خط عاشقی
🔰چهل هفته #شبهای_جمعه از خرم آباد تا جمکران🕌 می آمدیم؛ حاج آقا #نذر داشت. مجید آن موقع کوچک بود👶 همراه مان می آوردیمش.
🔰با من و پدرش طی کرده بود که اگر به #مسجد رسیدیم و خواب بود😴، باید بیدارش کنیم. آن روز توی راه #خوابش برده بود، دل مان نیامد صدایش بزنیم☺️
🔰رفتیم #زیارت مان را کردیم. وقتی رسیدیم به ماشین🚗بیدار شده بود. گفت: شما دوباره من رو بیدار نکردین⁉️ولی من خواب دیدم #امام_زمان اومدن اینجا و یه تاج سفید👑 گذاشتن روی سر من😍
✅ راوی: مادر شهید
🌷#شهید_مجید_زین_الدین
📚برادرفداکارش،حسین کاجی،ص۱۳
✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#ارسالی از
#پدر شهیدسعیدبیاضےزاده
سلام خدمت شما بزرگواران یک خاطره از فرزندم #حجت_الاسلام_سعیدبیاضی_زاده
از سوریه آمده بود ما خیلی خوشحال بودیم چون عزیزمان از سفر آمده سه روز گذشت دوستان و همکلاسیهایش #مشهد بودند او در این سه روز مرتب با همرزمانش در سوریه در تماس بود یکبار که #مادرش گفت سعید چه می کنی همه ی فکرت #سوریه شد گفت من حقیقت خودم اینجا هستم #دلم وفکرم فقط سوریه است. به من گفت بابا بیا چند روز برویم #مشهد من هم که عاشق مسافرت بودم در جواب گفتم از نظر من مشکلی نیست ببین مادرت چه می گوید به مادرش که گفت در جواب، مادرش گفته بود فکر کنم پدرت برنامه اش جورنیست شیخ سعید می گوید پدرم راضی کردنش بامن شما راضی هستی برویم مشهد زنگ زد به حاج آقای اسحاقیان که یک سویت برای ما گرفتند ما با ماشین خودمان با سجاد و سارا حرکت کردیم به طرف #مشهد شیخ سعید از همان زمان کودکی بسیار #احترام به من و مادرش میگذاشت ظهر که ما از #نماز می آمدیم چای آماده بود سفره هم آما ده نهار را همراه ما می خوردند بلافاصله پیش دوستانش می رفت از آنجا می رفت پیش چند نفر از رفقایش که از نجف اشرف به مشهد آمده بودند از اذان صبح که بلند می شدند تا آخرشب همش در حرکت بودند انگار خسته نمی شد به مادرش می گفت شما حتی چای نمی خواهد درست کنی فقط به #زیارت و #دعا توجه کن غذا هم برایمان می آورد پیش از اذان ما هر کجای حرم بودیم می آمد نماز کنار هم بودیم یک قرآن از حرم برایش هدیه داده بودند آن قرآن را هدیه به مادرش یک روز هنوز منتظر نماز ظهر بودیم حرف #جنگ و #سوریه را پیش کشید گفت ببینید امروز در #کربلا جنگ است و #امام_حسین (ع) به ما می گوید کسی هست از من و اهل بیت من #دفاع کند آیا کسی هست #جانش را برای #خدا و فرستاده خدا فدا کند ما باید چه جوابی بدهیم #مادرش گفت ما همه ی خانواده حاضریم برای آقا امام حسین #جان بدهیم #شیخ_سعید گفت امروز همان روز است ببین مادر این دنیا حالا زود یا دور می گذرد اما در نظر بگیر #روزقیامت حضرت فاطمه (س) به شما نگاه نکند شما پسر داشتی جوان داشتی چرا از #دخترم_زینب (س) و سه ساله ام #رقیه (س) دفاع نکردی یا سرت را بالا بگیری و فاطمه (س) به شما بگوید آفرین برتو #مادر و از مرگ و #شهادت صحبت می کرد برای ما قرآن می خواند و معنی میکرد او خودش به مشهدرفته بود که #شهادتش را امام رضا (ع) امضا کنند و ما را به مشهد برده بود که مادرش را برای رفتن به سوریه راضی کند او اینقدر به ما محبت می کردند خدا می داند ما خجالتمان می شد شهادت حق #شیخ_سعید بود خیلی در این راه تلاش کرد و زحمت کشید خدا روح شهدا را شاد کند و ان شاءالله از دست ما راضی باشند.
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
❣از #زیارت برمیگشتم، دیدم توی #دارالحجه خانمی با قلم #خوشنویسی به نستعلیق مینویسد.
❣اومدم به محسن گفتم: تو یه جمله بگو، منم یه جمله میگم بنویسه.
نقشه هم کشیدیم برایش که #قاب بگیریم و توی اتاق خواب بزنیم به #دیوار...
❣محسن این متن را پیشنهاد داد:
«آن روزها دروازهای برای شهادت داشتیم و حال، #معبری_تنگ. هنوز برای شهید شدن #فرصت هست.دل را باید پاک کرد.»
❣من هم گفتم:
«از قول منِ خسته به معشوق بگویید، جز #عشق_تو عشقی به دلم جا شدنی نیست.»
#راوی: همسر شهید
#شهید_محسن_حججی🌷
🍃🌹🍃🌹
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
عاشقانه های همسرشهید❤️
قبل از آشنایی با محمد جواد به #زیارت حضرت زینب(س) با خانواده ام رفته بودیم.🙂
روبروی گنبد حضرت زینب (س) بودیم و من با بی بی درد دل میکردم. از او خواستم که
#همسری به من بدهد که به انتخاب خودش باشد...💓
البته آن روزها نمیدانستم که #هدیه ای ویژه از طرف بی بی در انتظار من است و آن هم
#سرباز خود حضرت زینب(س)، قرار است مرد آسمانی و همسفر بهشتی من شود.😍😌
از سفر که برگشتیم، محمد جواد به #خواستگاری من آمد.آن زمانها در یک کارخانه مشغول به
کار بود.😊 #تنها پسر خانواده بود که روی پای خودش هم ایستاده بود.
حتی از جوانی
و زمانیکه #محصل بود، در تابستانهایش کار میکرد. تمام مخارج ازدواجمان از گل مجلس
💐خواستگاری تا خرج مراسم عروسی همه را خودش داد. بعد از آن شروع کرد به #ساختن
همین منزلی که خانهء من و فرزندانم هست.
سر پناهی که ستونهایش را از دست داد.😔تک تک مصالح و نقشهء منزل و رنگ دیوارها و
طرح کاشی ها همه وهمه به #سلیقه من بود.آخر محمد جواد همیشه میگفت که تو قرار
است در این خانه بمانی...نه من....😔
آری همسر من بی تو در این خانه روزها را شب میکنم،تنها به #شوق دیدار تو در زمان ظهور
#امام_زمان(عج)😍😌
#شهید_محمدجواد_قربانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
➖من میروم ولے رسالت #زینبی به دوش شما➖
همسرشهید با اشاره به زمان اعزام شهید، مسافر گفت:
من به ایشان گفتم:
دوری شما برای من سخت است و نمی توانم تحمل کنم.😞
ولی او تاکید داشت که می توانید
و من وقتی پرسیدم چرا میخواهید بروید؟🍃
با اشاره به #فرازی از #زیارت عاشورا
🌺بـِاَبي اَنْتَ وَ اُمـــّي 🌺
به من گفتند:
که این فراز را برای من معنی میکنید؟
من هم گفتم: معنایش که مشخص است
🌺یعنی پدر و مادرم به فدایتان🌺
و ایشان گفت :👈به خاطر همین!
و #چادرم را در دست گرفت و گفت :
به خاطر این #چادرت می روم تا این چادر محکم تر بر سرتان بماند و دست بیگانه و ظالم نیفتد تا از سرتان بکشند....💔💔
راوے:همسرشهیدمدافعحرم
#شہیدسعیدمسافر🌹
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
➖من میروم ولے رسالت #زینبی به دوش شما➖
همسرشهید با اشاره به زمان اعزام شهید، مسافر گفت:
من به ایشان گفتم:
دوری شما برای من سخت است و نمی توانم تحمل کنم.😞
ولی او تاکید داشت که می توانید
و من وقتی پرسیدم چرا میخواهید بروید؟🍃
با اشاره به #فرازی از #زیارت عاشورا
🌺بـِاَبي اَنْتَ وَ اُمـــّي 🌺
به من گفتند:
که این فراز را برای من معنی میکنید؟
من هم گفتم: معنایش که مشخص است
🌺یعنی پدر و مادرم به فدایتان🌺
و ایشان گفت :👈به خاطر همین!
و #چادرم را در دست گرفت و گفت :
به خاطر این #چادرت می روم تا این چادر محکم تر بر سرتان بماند و دست بیگانه و ظالم نیفتد تا از سرتان بکشند....💔💔
راوے:همسرشهیدمدافعحرم
#شہیدسعیدمسافر🌹
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
قبل از آشنایی با محمد جواد به #زیارت حضرت زینب(س) با خانواده ام رفته بودیم.🙂
روبروی گنبد حضرت زینب (س) بودیم و من با بی بی درد دل میکردم. از او خواستم که
#همسری به من بدهد که به انتخاب خودش باشد...💓
البته آن روزها نمیدانستم که #هدیه ای ویژه از طرف بی بی در انتظار من است و آن هم
#سرباز خود حضرت زینب(س)، قرار است مرد آسمانی و همسفر بهشتی من شود.😍😌
از سفر که برگشتیم، محمد جواد به #خواستگاری من آمد.آن زمانها در یک کارخانه مشغول به
کار بود.😊 #تنها پسر خانواده بود که روی پای خودش هم ایستاده بود.
حتی از جوانی
و زمانیکه #محصل بود، در تابستانهایش کار میکرد. تمام مخارج ازدواجمان از گل مجلس
💐خواستگاری تا خرج مراسم عروسی همه را خودش داد. بعد از آن شروع کرد به #ساختن
همین منزلی که خانهء من و فرزندانم هست.
سر پناهی که ستونهایش را از دست داد.😔تک تک مصالح و نقشهء منزل و رنگ دیوارها و
طرح کاشی ها همه وهمه به #سلیقه من بود.آخر محمد جواد همیشه میگفت که تو قرار
است در این خانه بمانی...نه من....😔
آری همسر من بی تو در این خانه روزها را شب میکنم،تنها به #شوق دیدار تو در زمان ظهور
#امام_زمان(عج)😍😌
#شهید_مدافع_حرم_محمدجواد_قربانی
#راوی_همسر_شهید
https://eitaa.com/setaregan_velayat313