eitaa logo
ستارگان درخشان برخوار
54 دنبال‌کننده
799 عکس
835 ویدیو
23 فایل
این کانال مخصوص مطالب شهدایی وارزشی درراستای جهادتبیین است .
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ناخواسته ۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیات محل جهاد تبیین است. از خودمان باید سوال کنیم که ما الان در این جنگِ بی امانی که بین اسلام و کفر وجود دارد ما کجای این جبهه قرار داریم.
به مناسبت گرامیداشت شهادت : شهید حسنعلی مطلبی نام پدر: حسینعلی عملیات: رمضان محل شهادت: پاسگاه زید تاریخ تولد: 03/01/1347 تاریخ شهادت:22/04/1361 سن شهید هنگام شهادت : 14 سال ، برگی ازخاطرات شهید : شفیع والدین " چهارده سال داشت که رفت و مادرکدبانوی خانه اش را از دست داد و پدر هم کارگر مزرعه اش را. پدر و مادر امیدوار بودند حسنعلی روزی برایشان عصای پیری باشد اما او فراتر می اندیشید. می خواست ضامن بهشتی شدندشان باشد و روزی که هیچ کس به یاری کسی نمی آید دست‌گیر والدین باشد. خاطره دوم : دو راهی عشق " بعد از عملیات بیت المقدس برای شرکت در امتحانات خرداد ماه به اصفهان آمد. امتحاناتش که تمام شد میان دو راهی ماند که به جبهه برود یا به حوزه علمیه. هر دو محلی برای انسان سازی بودند و او هم که آماده خودسازی. در تردید بود که کدامیک زودتر او را به مقصود می رساند. استخاره کرد، جبهه خوب آمد. رفت و مفقود الاثر شد تا روح و جسمش را با هم تقدیم پروردگار کند. هدیه به ارواح مطهر و منور شهدای اسلام و امام شهدا ، خمینی روح خدا ، قدس الله نفسه الزکیه و هدیه به ارواح مؤمنین و مؤمنات ، الفاتحه مع الصلوات 🤲 الّلهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلَی‌ مُحَمَّد ٍو َآلِ‌ مُحَمَّد ٍو َعَجِّلْ‌ فَرَجَهُم ْ 🤲 لینک گروه دوستان شهدا شهرستان برخوار https://eitaa.com/joinchat/394657979Ca7c78fcd87
به مناسبت گرامیداشت شهادت : شهید حسنعلی مطلبی نام پدر: حسینعلی عملیات: رمضان محل شهادت: پاسگاه زید تاریخ تولد: 03/01/1347 تاریخ شهادت:22/04/1361 سن شهید هنگام شهادت : 14 سال ، برگی ازخاطرات شهید : شفیع والدین " چهارده سال داشت که رفت و مادرکدبانوی خانه اش را از دست داد و پدر هم کارگر مزرعه اش را. پدر و مادر امیدوار بودند حسنعلی روزی برایشان عصای پیری باشد اما او فراتر می اندیشید. می خواست ضامن بهشتی شدندشان باشد و روزی که هیچ کس به یاری کسی نمی آید دست‌گیر والدین باشد. خاطره دوم : دو راهی عشق " بعد از عملیات بیت المقدس برای شرکت در امتحانات خرداد ماه به اصفهان آمد. امتحاناتش که تمام شد میان دو راهی ماند که به جبهه برود یا به حوزه علمیه. هر دو محلی برای انسان سازی بودند و او هم که آماده خودسازی. در تردید بود که کدامیک زودتر او را به مقصود می رساند. استخاره کرد، جبهه خوب آمد. رفت و مفقود الاثر شد تا روح و جسمش را با هم تقدیم پروردگار کند. هدیه به ارواح مطهر و منور شهدای اسلام و امام شهدا ، خمینی روح خدا ، قدس الله نفسه الزکیه و هدیه به ارواح مؤمنین و مؤمنات ، الفاتحه مع الصلوات 🤲 الّلهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلَی‌ مُحَمَّد ٍو َآلِ‌ مُحَمَّد ٍو َعَجِّلْ‌ فَرَجَهُم ْ 🤲 لینک گروه دوستان شهدا شهرستان برخوار https://eitaa.com/joinchat/394657979Ca7c78fcd87
هدایت شده از ناخواسته ۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا امام جماعت ها برای خواندن نماز پول می گیرند؟
به مناسبت گرامیداشت شهادت : سردار رشید اسلام ، مؤسس واولین فرمانده مهندسی رزمی ، لشکر 14مقدس امام حسین علیه السلام ، شهید عبدالرزاق زارعان نام پدر: محمد عملیات: رمضان محل شهادت: پاسگاه زید تاریخ تولد:01/04/1340 تاریخ شهادت: 23/04/1361 سن شهید هنگام شهادت : 21 سال ، برگی ازخاطرات شهید : چرا معطل هستید؟! مرحله سوم عمليات بيت المقدس شروع شده بود. نيروهاي مهندسي با ساير خودروهاو آمبولانسها به سمت خرمشهر در حركت بودند که يك ميدان مين پاكسازي نشده سر راه آنها سبز شد. بیشتر نيروهاي پياده از معبر باريكي عبور كرده و چند كيلومتر جلوتر با دشمن درگير شده بودند.آنها دائم از طريق بيسيم درخواست مهمات و آمبولانس مي كردند. اين طرف امارزمنده هایی که تا به حال مين خنثي نكرده بودند در حال مشورت و تصميم گيري بودند که عبدالرزاق با موتور از خط مقدم رسیدو پرسيد:«چرا معطل هستيد؟نيروها به كمك فوري نيازمندند و دارنديكي يكي از بين مي روند.» بلافاصله سوار يك بولدوزر شد و شروع به پاكسازي ميدان مين کرد. مين ها مثل اسپند روي آتش جلوی بيل بولدوزر منفجر مي شدند. فضا پر از دود و گردو خاك شد تانیروها به کمک رزمنده ها در خط مقدم بشتابند. هدیه به ارواح مطهر و منور شهدای اسلام و امام شهدا ، خمینی روح خدا ، قدس الله نفسه الزکیه و هدیه به ارواح مؤمنین و مؤمنات ، الفاتحه مع الصلوات 🤲 الّلهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلَی‌ مُحَمَّد ٍو َآلِ‌ مُحَمَّد ٍو َعَجِّلْ‌ فَرَجَهُم ْ 🤲 لینک گروه دوستان شهدا شهرستان برخوار https://eitaa.com/joinchat/394657979Ca7c78fcd87
خاطره دوم از، سردار رشید اسلام ، مؤسس واولین فرمانده مهندسی رزمی ، لشکر 14مقدس امام حسین علیه السلام ، شهید عبدالرزاق زارعان: تنگه ابوغریب " شب دوم عمليات فتح المبين دشمن پادگان عين خوش را محاصره كرد و قصد پاتك داشت. اگر موفق مي شد عده زيادي از رزمنده ها شهيد می شدند. موقعيت حساسی بود و لحظات سرنوشت سازی در پیش داشتیم. به دستور حاج حسين خرازي قرار شد كه با فريب دادن دشمن،او را به عقب برانيم. همه دستگاه های لودر و بولدوزر چراغها را روشن كردند و به سمت عراقيها به حركت در آوردند.عبدالرزاق و حسن منصوری مثل هميشه باشهامت تمام پيش قدم شدند و سوار بر موتور سيكلت با چراغ روشن جلوي دستگاه ها رو به دشمن حركت كردند. در آن تاريكي مطلق عراقي ها تصور كردند كه تانك هاي ايراني به سوي آنها مي آيند. از ترس تنگه ابوغريب را كه با يك تيپ زرهي از آن دفاع مي كردند تخليه و عقب نشيني کردند! آن شب با تدبير فرمانده لشكر و شجاعت نيروهاي مهندسي تنگه فتح شد.
خاطره دوم از، سردار رشید اسلام ، مؤسس واولین فرمانده مهندسی رزمی ، لشکر 14مقدس امام حسین علیه السلام ، شهید عبدالرزاق زارعان: تنگه ابوغریب " شب دوم عمليات فتح المبين دشمن پادگان عين خوش را محاصره كرد و قصد پاتك داشت. اگر موفق مي شد عده زيادي از رزمنده ها شهيد می شدند. موقعيت حساسی بود و لحظات سرنوشت سازی در پیش داشتیم. به دستور حاج حسين خرازي قرار شد كه با فريب دادن دشمن،او را به عقب برانيم. همه دستگاه های لودر و بولدوزر چراغها را روشن كردند و به سمت عراقيها به حركت در آوردند.عبدالرزاق و حسن منصوری مثل هميشه باشهامت تمام پيش قدم شدند و سوار بر موتور سيكلت با چراغ روشن جلوي دستگاه ها رو به دشمن حركت كردند. در آن تاريكي مطلق عراقي ها تصور كردند كه تانك هاي ايراني به سوي آنها مي آيند. از ترس تنگه ابوغريب را كه با يك تيپ زرهي از آن دفاع مي كردند تخليه و عقب نشيني کردند! آن شب با تدبير فرمانده لشكر و شجاعت نيروهاي مهندسي تنگه فتح شد.
هدایت شده از ناخواسته ۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماها اگر مسئول گزینش کربلا بودیم دو سوم یاران امام حسین(ع) را رد می‌کردیم!
به مناسبت گرامیداشت شهادت : شهید رجبعلی رفیعی نام پدر: قدیرعلی عملیات: رمضان محل شهادت: شلمچه تاریخ تولد: 25/03/1324 تاریخ شهادت: 25/04/1361 سن شهید هنگام شهادت : 27 سال ، برگی ازخاطرات شهید : خدا صبرش را می دهد! خیلی ساده و بی تکلف ازدواج کردیم. کم سن و سال بودم و رجبعلی با اینکه در ذوب آهن کار می کرد و خیلی خسته می شد اما همیشه در کارهای خانه به من کمک می کرد. یک روز به خانه آمد و گفت: شما توانایی زیادی داری و می توانی بدون حضور من از بچه ها مراقبت کنی. اگر راضی می شوید می خواهم به جبهه بروم. مات و مبهوت گفتم: اگر بچه ها بی تابی کردند و سراغ پدر را گرفتند جواب آنها را چه بدهم. گفت: «خدا صبرش را به شما و بچه ها می دهد.» راضی به رفتنش شدم! خاطره دوم " همچون امیر مؤمنان امام علی علیه السلام " شب از نیمه گذشته بود و ماه کم کم از پشت ابر بیرون می آمد تا جلوه گری کند. مثل همیشه سجاده اش پهن بود و دانه های تسبیح را یکی یکی لابه لای انگشتانش می چرخاند و ذکر می گفت. نمازش که تمام شد به آشپزخانه رفت و با یک گونی بزرگ از خانه بیرون زد. چند وقتی بود او را زیر نظر داشتم و آن شب تصمیم گرفتم به دنبالش بروم تا سر از کارش دربیاورم. رجبعلی مواد غذایی را از گونی در می آورد و جلوی خانه می گذاشت و در خانه را می زد و از آنجا دور می شد. در یک لحظه با هم روبرو شدیم. دست و پایم را گم کردم. او بدون عصبانیت گفت: همسرم حالا این بار که آمدی، اشکال ندارد ولی دیگر تکرار نشود. کسی نباید این موضوع را بداند حتی بچه هایمان. ممکن است خانواده ها شرمنده شوند.هدیه به ارواح مطهر و منور شهدا صلوات
به مناسبت گرامیداشت شهادت سردار سرافراز اسلام : شهید مرتضی نریمانی نام پدر: حیدر عملیات: رمضان محل شهادت: پاسگاه زید تاریخ تولد:1340 تاریخ شهادت: 25/04/1361 سن شهید هنگام شهادت : 21 سال ، برگی ازخاطرات شهید : زندگی ما همین جنگ است! شب ها درس می خواند و روز کار می کرد تا خرج درسش را در بیاورد. درسش که تمام شد رفت سپاه و حقوقش را خرج قرآن یاد گرفتن بچه های محله می کرد. وقتی حقوق می گرفت تمام حقوقش را پوتین و لباس می گرفت و می فرستاد برای جبهه. پدرم می گفت: نمی خواهی زندگی و خانه تشکیل بدهی؟ می گفت: «فعلا نه، زندگی ما همین جنگ است و من فعلا نه خانه می خواهم و نه همسر.» در سپاه دولت آباد بود و ماهی یکدفعه می رفتند در روستاهای اطراف تا مردم را آگاه کنند. هشت ماه بود عروسی کرده بود که رفت و شهید شد. شب بیست و یکم ماه رمضان شهید شد و روز بیست و سوم به خاک سپرده شد. خاطره دوم : بیت المال " در جبهه هر طوری که می شد، چیزی نمی گفت. یک بار سرش را بخیه کرده بودند. وقتی هم شهید شده بود گلوله وسط پیشانی اش خورده بود. به ما نصیحت می کرد که با مردم مهربان باشید و مهربانی کنید و اگر کسی چیزی به شما گفت، دلخور نشوید. پسر همسایه به او گفت یک ماشین از سپاه بیاور و در این برف و باران پیاده نرو. گفت: «می دانی که هر چرخی که می چرخد مال یک بچه شیری و یک پیرزن و یک پیرمرد است و ما نباید حق آن ها را پایمال کنیم.»هدیه به ارواح مطهر و منور شهدای اسلام و امام شهدا ، خمینی روح خدا ، قدس الله نفسه الزکیه و هدیه به ارواح مؤمنین و مؤمنات ، الفاتحه مع الصلوات 🤲
به مناسبت گرامیداشت شهادت : شهید رجبعلی رفیعی نام پدر: قدیرعلی عملیات: رمضان محل شهادت: شلمچه تاریخ تولد: 25/03/1324 تاریخ شهادت: 25/04/1361 سن شهید هنگام شهادت : 27 سال ، برگی ازخاطرات شهید : خدا صبرش را می دهد! خیلی ساده و بی تکلف ازدواج کردیم. کم سن و سال بودم و رجبعلی با اینکه در ذوب آهن کار می کرد و خیلی خسته می شد اما همیشه در کارهای خانه به من کمک می کرد. یک روز به خانه آمد و گفت: شما توانایی زیادی داری و می توانی بدون حضور من از بچه ها مراقبت کنی. اگر راضی می شوید می خواهم به جبهه بروم. مات و مبهوت گفتم: اگر بچه ها بی تابی کردند و سراغ پدر را گرفتند جواب آنها را چه بدهم. گفت: «خدا صبرش را به شما و بچه ها می دهد.» راضی به رفتنش شدم! خاطره دوم " همچون امیر مؤمنان امام علی علیه السلام " شب از نیمه گذشته بود و ماه کم کم از پشت ابر بیرون می آمد تا جلوه گری کند. مثل همیشه سجاده اش پهن بود و دانه های تسبیح را یکی یکی لابه لای انگشتانش می چرخاند و ذکر می گفت. نمازش که تمام شد به آشپزخانه رفت و با یک گونی بزرگ از خانه بیرون زد. چند وقتی بود او را زیر نظر داشتم و آن شب تصمیم گرفتم به دنبالش بروم تا سر از کارش دربیاورم. رجبعلی مواد غذایی را از گونی در می آورد و جلوی خانه می گذاشت و در خانه را می زد و از آنجا دور می شد. در یک لحظه با هم روبرو شدیم. دست و پایم را گم کردم. او بدون عصبانیت گفت: همسرم حالا این بار که آمدی، اشکال ندارد ولی دیگر تکرار نشود. کسی نباید این موضوع را بداند حتی بچه هایمان. ممکن است خانواده ها شرمنده شوند.هدیه به ارواح مطهر و منور شهدا صلوات
به مناسبت گرامیداشت شهادت سردار سرافراز اسلام : شهید مرتضی نریمانی نام پدر: حیدر عملیات: رمضان محل شهادت: پاسگاه زید تاریخ تولد:1340 تاریخ شهادت: 25/04/1361 سن شهید هنگام شهادت : 21 سال ، برگی ازخاطرات شهید : زندگی ما همین جنگ است! شب ها درس می خواند و روز کار می کرد تا خرج درسش را در بیاورد. درسش که تمام شد رفت سپاه و حقوقش را خرج قرآن یاد گرفتن بچه های محله می کرد. وقتی حقوق می گرفت تمام حقوقش را پوتین و لباس می گرفت و می فرستاد برای جبهه. پدرم می گفت: نمی خواهی زندگی و خانه تشکیل بدهی؟ می گفت: «فعلا نه، زندگی ما همین جنگ است و من فعلا نه خانه می خواهم و نه همسر.» در سپاه دولت آباد بود و ماهی یکدفعه می رفتند در روستاهای اطراف تا مردم را آگاه کنند. هشت ماه بود عروسی کرده بود که رفت و شهید شد. شب بیست و یکم ماه رمضان شهید شد و روز بیست و سوم به خاک سپرده شد. خاطره دوم : بیت المال " در جبهه هر طوری که می شد، چیزی نمی گفت. یک بار سرش را بخیه کرده بودند. وقتی هم شهید شده بود گلوله وسط پیشانی اش خورده بود. به ما نصیحت می کرد که با مردم مهربان باشید و مهربانی کنید و اگر کسی چیزی به شما گفت، دلخور نشوید. پسر همسایه به او گفت یک ماشین از سپاه بیاور و در این برف و باران پیاده نرو. گفت: «می دانی که هر چرخی که می چرخد مال یک بچه شیری و یک پیرزن و یک پیرمرد است و ما نباید حق آن ها را پایمال کنیم.»هدیه به ارواح مطهر و منور شهدای اسلام و امام شهدا ، خمینی روح خدا ، قدس الله نفسه الزکیه و هدیه به ارواح مؤمنین و مؤمنات ، الفاتحه مع الصلوات 🤲
هدایت شده از شبکه خبری سفیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 روضه شهادت حضرت عباس علیه السلام از زبان امام خامنه ای ✅ eitaa.com/safir_channel ایتا ✅ splus.ir/safir_channel سروش
هدایت شده از ناخواسته ۵
امام حسین سلام الله علیه اگر (((یک رأی اشتباه))) داده بود شهید نمی شد!!!😭
به منا سبت بزرگداشت شهادت : شهید علی اکبر رفیعی نام پدر: علی اصغر عملیات: رمضان محل شهادت: پاسگاه زید تاریخ تولد: 01/09/1343 تاریخ شهادت: 27/04/1361 سن شهید هنگام شهادت : 18سال ، برگی ازخاطرات شهید : خلوت انس " شبها در مسجد جمع می شدیم و نقل محفل اتفاقات جنگ و جبهه بود. بالاخره من و علی اکبر هم در دوره آموزشی شرکت کردیم و عازم جبهه های جنوب شدیم. شب عملیات شد و در آن تاریکی چشم چشم را نمی دید. پلک هایم سنگین شد و حدود 5 دقیقه ای خوابم برد. وقتی بیدار شدم دیدم علی اکبر نیست. به اطرافم نگاه کردم اما اثری از او نبود. در شب عملیات نه می شد با صدای بلند با کسی حرف بزنی و نه روشنایی بود که بتوانی اطرافت را ببینی. دنبالش گشتم تا بالاخره پیدایش کردم. مثل یک ستاره زمینی با نور ایمانش در تاریکی شب خلوت انسی با خدا داشت. خاطره دوم : داوطلب شهادت " در خط مرزی شلمچه بودیم. اذان صبح شد و نماز را که خواندیم معاون گردان با بلندگوی دستی گفت: برادران آرپی‌جی زن داوطلب می خواهیم. دیشب در عملیات بیشتر نیروها به شهادت رسیده اند و خط خالی شده است. اگر نیروهای کمکی نفرستیم بسیاری از رزمنده ها به محاصره دشمن در می آیند. دو نفر به عنوان داوطلب از جا بلند شدند. اولی شهید حسین کمالی و دومی هم علی اکبر بود. با چشم خودم می دیدم که علی اکبر چگونه جسورانه تانک های دشمن را مورد هدف قرار می دهد. هدیه به ارواح مطهرو منور شهدای اسلام و امام شهدا ، خمینی روح خدا ، قدس الله نفسه الزکیه و هدیه به ارواح مؤمنین و مؤمنات ، الفاتحه مع الصلوات 🤲 الّلهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلَی‌ مُحَمَّد ٍو َآلِ‌ مُحَمَّد ٍو َعَجِّلْ‌ فَرَجَ
به منا سبت بزرگداشت شهادت : شهید اکبر( مرتضی ) زارعان نام پدر: محمد عملیات: رمضان محل شهادت: پاسگاه زید تاریخ تولد: 01/09/1344 تاریخ شهادت: 27/04/1361 سن شهید هنگام شهادت : 17سال ، برگی ازخاطرات شهید : هدیه آخرین دیدار " با هم بزرگ شديم و او هميشه الگوي من بود. اولين درسي كه از او یاد گرفتم خواندن نماز در اول وقتش بود. هر لحظه به ياد خدا بود و عشق و ارادت خاصي به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و امام خميني(ره) داشت. آخرين بار قبل از اعزام شود به جبهه به خانه آمد. پدر و مادرمان در خانه نبودند و او تلویزيون، چرخ گوشت و ماشین لباسشويي را که تهیه کرده بود در کناری گذاشت و گفت: «مجتبي اينها را به پدر و مادر هديه بده و بگو مرا حلال كنند.» گفتم بمان تا بيايند گفت: «اگر بمانم تا برگردند اجازه نمي دهند من دوباره به جبهه بروم. به پدر و مادر بگو قول مي دهم اين آخرين مرتبه است كه به جبهه مي روم.» يك دوچرخه هم داشت كه به من هديه داد. هدیه به ارواح مطهرو منور شهدای اسلام و امام شهدا ، خمینی روح خدا ، قدس الله نفسه الزکیه و هدیه به ارواح مؤمنین و مؤمنات ، الفاتحه مع الصلوات 🤲 الّلهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلَی‌ مُحَمَّد ٍو َآلِ‌ مُحَمَّد ٍو َعَجِّلْ‌ فَرَجَهُم ْ🤲 لینک گروه دوستان شهدا شهرستان برخوار https://eitaa.com/joinchat/394657979Ca7c78fcd87
به منا سبت بزرگداشت شهادت : شهید اکبر( مرتضی ) زارعان نام پدر: محمد عملیات: رمضان محل شهادت: پاسگاه زید تاریخ تولد: 01/09/1344 تاریخ شهادت: 27/04/1361 سن شهید هنگام شهادت : 17سال ، برگی ازخاطرات شهید : هدیه آخرین دیدار " با هم بزرگ شديم و او هميشه الگوي من بود. اولين درسي كه از او یاد گرفتم خواندن نماز در اول وقتش بود. هر لحظه به ياد خدا بود و عشق و ارادت خاصي به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و امام خميني(ره) داشت. آخرين بار قبل از اعزام شود به جبهه به خانه آمد. پدر و مادرمان در خانه نبودند و او تلویزيون، چرخ گوشت و ماشین لباسشويي را که تهیه کرده بود در کناری گذاشت و گفت: «مجتبي اينها را به پدر و مادر هديه بده و بگو مرا حلال كنند.» گفتم بمان تا بيايند گفت: «اگر بمانم تا برگردند اجازه نمي دهند من دوباره به جبهه بروم. به پدر و مادر بگو قول مي دهم اين آخرين مرتبه است كه به جبهه مي روم.» يك دوچرخه هم داشت كه به من هديه داد. هدیه به ارواح مطهرو منور شهدای اسلام و امام شهدا ، خمینی روح خدا ، قدس الله نفسه الزکیه و هدیه به ارواح مؤمنین و مؤمنات ، الفاتحه مع الصلوات 🤲 الّلهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلَی‌ مُحَمَّد ٍو َآلِ‌ مُحَمَّد ٍو َعَجِّلْ‌ فَرَجَهُم ْ🤲
هدایت شده از ناخواسته ۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️شب تاسوعا هست من مسلمان نیستم، من هستم اما به این دلیل،👆 هرساله اینجا خدمت‌گذار عزاداران اباالفضل هستم.
هدایت شده از ناخواسته ۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زینب زینب زینب.... امان از دل زینب السلام علی قلب زینب الصبور
به منا سبت بزرگداشت شهادت : شهید علیرضا زارعان نام پدر: محمد عملیات: مرصاد محل شهادت: پیرانشهر- حاجی عمران تاریخ تولد: 12/01/1345 تاریخ شهادت: 28/04/1367 سن شهید هنگام شهادت : 22 سال ، برگی ازخاطرات شهید : گنجشک ها در سرما فصل زمستان بود و هوا خیلی سرد. من آن زمان هفت ساله بودم. در زير كرسي گاهي از پشت پنجره به گنجشك هاي لرزان روي شاخه درختان بي تفاوت خيره مي شدم. يكي از همان روزهاي سرد عليرضا به مرخصي آمد. همه شادي كنان از اتاق بيرون آمديم و برادر را در آغوش کشیدیم. گويي گرماي مضاعفی با خود به اتاق آورده بود. حسابي سردش بود. او را زير كرسي جا داديم و بعد از چند دقايقه شروع به صحبت كردن كرد. مشتاقانه به خاطراتی كه از جبهه و جنگ برايمان تعريف مي كرد گوش مي دادیم. محو تماشاي عليرضا بودم که مچ هاي زخمي اش نگاهم را به خود جلب كرد. از شدت سرمای منطقه ترك خورده و خون بسته بود. مادر دستهايش را چرب كرد و زخمها را بست. بعد از آن دیگر طاقت ديدن كنجشك هاي لرزان بر روي شاخه ها را نداشتم. خاطره دوم : دل از تعلقات کند! آخرين مرتبه كه عليرضا مي خواست از مرخصي به جبهه برگردد تمام خانواده حضور داشتند. گره محكمي به پوتين هاي واكس زده اش زد و از زير قرآن گذشت. سوار ماشين شد ولي چند لحظه بعد پياده شد و به خانه برگشت. نگاه معناداري کرد و همان طور كه نگاهش به پشت سرش بود رفت و دل از تمام تعلقاتش كند. هدیه به ارواح مطهرو منور شهدای اسلام و امام شهدا ، خمینی روح خدا ، قدس الله نفسه الزکیه و هدیه به ارواح مؤمنین و مؤمنات ، الفاتحه مع الصلوات 🤲 الّلهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلَی‌ مُحَمَّد ٍو َآلِ‌ مُحَمَّد
به منا سبت بزرگداشت شهادت : شهید علی داوری نام پدر: حسین عملیات: رمضان محل شهادت: پاسگاه زید تاریخ تولد:12/11/1336 تاریخ شهادت:28/04/1361 سن شهید هنگام شهادت : 25 سال ، برگی ازخاطرات شهید : ساعت چهار بعدازظهر" در زمان طاغوت کمتر خانواده ای تلویزیون داشت. در محله ما یکی دو خانواده بیشتر تلویزیون نداشتند. فیلم های آن زمان هم از نظر رعایت شؤونات اسلامی مناسب نبودند. علی بسیار زیرک بود و برای اینکه ما نتوانیم به تماشای فیلم سینمایی برویم به بچه ها می گفت: «فوتبال ساعت چهار بعدازظهر برگزارمی شود.» هر چه اصرار می کردیم زمان فوتبال را تغییر دهد گوشش بدهکار نبود. خاطره دوم : زیر نور خورشید "ماه مبارک رمضان بود و علی برای مرخصی آمد. هنگام برگشت باز هم قسمت شد و با هم بودیم. وقتی سوار ماشین شد روی صندلی عقب آنجایی که آفتاب بود نشست. گفتم شما روزه هستی آن طرف که سایه است بنشین تا گرمای هوا را کمتر احساس کنی. در جوابم گفت: «ثواب روزه من با نشستن درآفتاب بیشتر می شود. اجازه بدهید رزمندگانی که بعد از من سوار ماشین می شوند در سایه بنشینند.» هدیه به ارواح مطهرو منور شهدای اسلام و امام شهدا ، خمینی روح خدا ، قدس الله نفسه الزکیه و هدیه به ارواح مؤمنین و مؤمنات ، الفاتحه مع الصلوات 🤲 الّلهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلَی‌ مُحَمَّد ٍو َآلِ‌ مُحَمَّد ٍو َعَجِّلْ‌ فَرَجَهُم ْ🤲 لینک گروه دوستان شهدا شهرستان برخوار https://eitaa.com/joinchat/394657979Ca7c78fcd87
هدایت شده از ناخواسته ۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ پست ویژه 👤 آقای عبدالسلام کمانگیر، محافظ مولوی عبدالحمید و سُنی شش آتیشه، با دیدن معجزه حضرت ابوالفضل علیه السلام، شیعه شد. 👌 تحت هیچ شرایطی از دست ندهید
هدایت شده از شبکه خبری سفیر
🔰 آقای پزشکیان بخوانند 👤 🔸اینکه چرا عنوان این یادداشت را «آقای پزشکان بخوانند» گذاشتیم، یک دلیل ساده اما مهم دارد. او احتمالا این روزها سرش حسابی شلوغ است و فرصت ندارد یا اگر هم دارد، مطالب «احتمالا» آن طور که هست به دستش نمی‌رسند. فقط به عنوان یک نمونه اگر فراموش نکرده باشید، در ایام مبارزات انتخاباتی، صفحه توئیتر آقای پزشکیان اعلام کرد، تا ساعاتی دیگر پیام مهمی را منتشر خواهد کرد. وقتی خبرنگاری از ایشان درباره محتوای این پیام سؤال کرد، او اصلا از موضوع و پیامی که به نام او در صفحه شخصی او منتشر شده بود اطلاع نداشت و تصریح هم کرد که «حتما بچه‌های رسانه‌ای آن را منتشر کرده‌اند.» 🔻این، یک هشدار بود هم به خود آقای پزشکیان و هم به مردم و نشان داد، آقای پزشکیان را افرادی احاطه کرده‌اند که بعضا، بدون هماهنگی با او اقداماتی را «سَرِ خود» انجام می‌دهند. 🔻عنوان این یادداشت را با توجه به این شرایط انتخاب کردیم تا شاید مطلب عینا، بدون کم و کاست و بدون تغییر در محتوا، به دست ایشان برسد. 🔸رفتارها و رخدادهای روزهای پس از انتخاب آقای پزشکیان هم، «خاص» و «ویژه» است. او طی دو هفته‌ای که انتخاب شده، حتی یک کنفرانس خبری نداشته است که این برخلاف رویه همیشگی است. ایشان طبیعتا باید جلوی دوربین‌ها حاضر شود و به سؤالات پاسخ دهد. از برنامه‌هایش، کابینه‌اش، اولویت‌هایش بگوید. اما در همین مدت، تا دلتان بخواهد این «اطرافیان» و «دور و بری‌ها» موضع داشته و از طرح و برنامه و تشکیل شورا و....سخن گفته‌اند. 🔸اطرافیان رئیس‌جمهور منتخب افرادی هستند که نشان داده‌اند، بدون هماهنگی و اطلاع او امور را جلو می‌برند. اگر ایشان یک کنفرانس خبری در این مدت تشکیل می‌داد، می‌توانست به این شبهات و سؤال‌ها پاسخ دهد. اما در عوض گفته شده این آقای ظریف است که با حضور در تلویزیون، می‌خواهد به مردم توضیح دهد! 🔸شرایطی که در بندهای بالا به گوشه‌ای از آنها اشاره شد، در دوران مبارزات انتخاباتی آقای پزشکیان نیز، کاملا مشهود بود. او تقریبا همه چیز را به اطرافیان می‌سپرد. گفت یک پزشک و جراح قلب است و برنامه‌ای هم ندارد و مسائل را به کارشناسان می‌سپارد. 🔸-تردید نداریم- شما هم نداشته باشید-که این اطرافیانِ مجاهد شنبه‌یِ طلبکار، فردا روزی اگر خدایی نکرده آقای پزشکیان موفق نشد، به هیچ وجه مسئولیت اقداماتش را نخواهد پذیرفت. آنها به بزرگ‌تر از پزشکیان هم رحم نکردند. 🔻آقای پزشکیان اگر ۱- از این طیف فاصله نگیرد ۲- اداره امور را همان‌گونه که تا امروز بوده، به آنها بسپرد، همین‌ها او را زمین خواهند زد و اگر زمین خورد، همین طیف انگشت اتهام را به سوی ما منتقدانی خواهد گرفت که خیلی زود و به موقع هشدارهای دلسوزانه را دادیم. ✅ eitaa.com/safir_channel ایتا ✅ splus.ir/safir_channel سروش
به منا سبت بزرگداشت شهادت : شهید محمدعلی طاهری نام پدر: عباس عملیات: رمضان محل شهادت: شلمچه تاریخ تولد: 25/06/1324 تاریخ شهادت: 29/04/1361 سن شهید هنگام شهادت : 37 سال ، برگی ازخاطرات شهید : به فکر دیگران " خدمت به پدر و مادر را بدون منّت و بی هیچ كم و كا ستی انجام مي داد. دغدغه مشکلات ديگران را داشت و این نشانه بزرگی روحش بود.به همسايه ها كه آب لوله كشي نداشتند گفته بود كه بيايند و از منزل ما آب ببرند. به همسايه هايي هم كه ماشين نداشتند قسم مي داد كه اگر شب يا نيمه شب به ماشين احتياج داشتند در خانه ما را بزنند. به مرخصی که می آمد شبها روي زمين مي خوابيد. به او گفتم چرا روي تشك نمي خوابي و خودت را اذيت مي كني؟ می گفت: « رزمنده ها در جبهه براي اينكه ما راحت بخوابيم روي سنگ و خاك مي خوابند ، روي سنگ و خاك غذا مي خورند و نماز مي خوانند و نگهباني مي دهند. خون پاكشان جاري مي شود، من چطور روي تشك بخوابم؟»خاطره دوم : عاشق عبادت " روزهاي جمعه بدون استثناء ساعت ده صبح كه مي شد وضو مي رفت و خود را براي اقامه نماز جمعه به ميدان امام اصفهان مي رساند. ماه رمضان كه مي رسيد سحرها در مسجد دعاي جوشن کبیر را با حضور قلب و زيبايي تمام در ميان جمع مي خواند. از آنجا كه به خواندن قرآن و نهج البلاغه و رساله امام خميني (ره) مداومت داشت از زرق و برق و اميال دنيوي به قدر كفايت بسنده کرده بود و خمس و زكات همان اندك دارايي اش را هم كه داشت را پرداخت مي کرد. هدیه به ارواح مطهرو منور شهدای اسلام و امام شهدا ، خمینی روح خدا ، قدس الله نفسه الزکیه و هدیه به ارواح مؤمنین و مؤمنات ، الفاتحه مع الصلوات