ستاره شو7💫
قسمت_دوم #رمان #انتقامبهسبکبچهمحل پاشنۀ کفشهایش را بالا کشید و دوید سمت من. موهای تراشیدۀ مشکی
#قسمت_سوم
#رمان
انتقام به سبک بچه محل
.
.
- اسم گروهو گذاشتیم «سریع و خشن سی و چهار». فرامرز سریعه، خشن هم که جلو روت وایساده، سی و چهار هم جمعِ...
صورتش رو به من بود اما چشمانش را کج کرده بود سمت مادرم که لیوان چای را بهزور تا نزدیک دهانش میبرد و با مردمک چشم، حرکات دست او را دنبال میکرد، از پایین به بالا.
خوشحال بودم و حرفم را تمام نکرده پیچیدم توی اتاق. خوشحال شدم چون برای آن سؤالش که: «چرا باید بهتون پول بدن؟ » جوابی نداشتم. آنقدرها برایم مهم نبود. مهم این بود که بازی میکردم، پول میگرفتم، تازه روی بقیه را هم کم میکردم. آنهایی که خیر سرشان چندسال زودتر از من صاحب گوشی شده بودند، اما حتی بلد
اما حتی بلد نبودند با آن درست بازی کنند.
برای کارت باباحسن رمز دوم گرفتم و آن صد و پنجاه تومن قبل از آنکه کمک آموزشی شود؛ شد بستۀ اینترنتی و قاب گوشی و یک دستبند چرمی خفن که با فرامرز دو تا از آن را اینترنتی سفارش دادیم و با هم ست کردیم. حتی قبضهای خانه را هم پرداخت کردم تا خودی نشان دهم. باورم شده بود که در کار با گوشی کاربلدی شدهام برای خودم و میفهمم باید چه کار کنم. اما نه، نمیفهمیدم.
اول هفته بود که یک بخش جدید به بازی اضافه شد. بخش بازار. چندتا تفنگ و جلیقۀ ضدگلوله و جون اضافه و... در آن بود که سطحشان از آنهایی که به صورت رایگان در بازی بودند، خیلی بالاتر بود. قیمت تمامشان روی هم پنجاه تومان میشد. اولش قید خرید را زدم و به فرامرز گفتم: «ما که بدون اینا هم میتونیم ببریم. بعدشم تا ریال آخر پولهامون رو خرج کردیم. بیخیالش». اما وقتی فرامرز گفت که همان دوتا گروه غریبۀ بیدستوپا هر چه در بازار بوده را خریدهاند و هنوز هیچی نشده امتیازشان از همه زده بالاتر؛ قضیه فرق کرد. نمیخواستم به آنها ببازیم فقط بهخاطر اینکه دستشان در بازی پُرتر است. عصر نشده من از کارت باباحسن و فرامرز هم از کارت پدر خودش، که پدرش برای او از بانک
گرفته بود و برایش پول پسانداز میکرد؛ پنجاه تومن را دادیم و هر چه بود را خریدیم. همان عصری که شبش نگاه بابا یخ بست روی صفحۀ گوشی و لقمه ماسید.... فکر میکردم قضیه پنجاه تومن را فهمیده و از پنهان کاری ام ناراحت شده اما وقتی فرامرز پیام داد که هفتاد میلیون از حساب پدرش کم شده و بازی هم دیگه باز نمیشه کم کم عرق سرد نشست به پیشانیم....
گوشی بابا را برداشتم و پیامک بانک را خواندم. انگار یک سطل آب یخ بریزند روی سرم، کپ کردم. تمام پنجاه میلیون وام ما هم پریده بود. نفسم سنگین شد و بند آمد. سعی کردم به روی خودم نیاورم، اما از دیشب تا الان هزار بار این صحنهها را مرور کردهام: وارد سایت شدم، مشخصات کارت را وارد کردم، حتی چندبار صفرهای جلوی پنجاه تومن را شمردم و بعد پرداخت را زدم و تمام. حتی فکرش را هم نمیکردم که...
ادامه دارد...
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
.
تبریک میگم به همه معلم های عزیز
کانال و همه معلم های خودم🎉♥️
چـــه اونایی که علــــم و دانـــش بهمون
یاد میدن و چه اونایی که درس زندگی
بهمون میدن😇🪴
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
↻✂️📏✏️••||
.
.
#حوصلتون_سر_نره🙃🙂
#آموزش
|🍉|
〽️اینجوری به معلمت تبریک بگو 😍
📱اپ استفاده شده: #پیکسلب👌
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم یه تبریک متفاوت 😁
اقا عماد احمدی ستاره کانالمون تبریک به معلمشون گفتند ✌️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدیه عجیبی که به عنوان معلم گرفته!😂
سیدخندان 😁
#روز_معلم
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂