IMG_20220901_232506_187.jpg
حجم:
2.3M
▪️" ای رفته بی خبر به سفر
از سفر بیا... "
🔘 تصویر مخصوص #والپیپر موبایل با کیفیت بالا.
▪️ای رفته بیخبر به سفر، از سفر بیا
خواهی کسی خبر نشود، بیخبر بیا
ای آفتاب، سایه مگیر از سرم، ببین
دامن پر از ستاره بوَد، چون قمر بیا
چشمم چنان دو پنجرهی انتظار شد
تا باز مانده پنجرههایم ز در بیا
از بس که سنگِ روی تو بر سینهام زدم
از سوزم آب شد دل سنگ، ای پدر بیا... 😭
🤲 الهی بحقّ رقیّه سلاماللهعلیها عجّل لولیک الفرج...
🏴 سالروز شهادت حضرت سه ساله سلاماللهعلیها تسلیت.
🤲 الهی بحقّ رقیّه سلاماللهعلیها عجّل لولیک الفرج...
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها 🏴
ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂🙋♀
@Elteja | کانال اِلتجا25 Bazare Sham-2.mp3
زمان:
حجم:
12.67M
▪️" صباحاً و مساءً "
بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام میبیند و خون میگرید!
🎵 روایت بیست و پنجم:
بازار شام...(قسمت دوم)
#صباحا_و_مساء
#صیقل_روح
ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂🙋♀
#رمان
#قسمت_نود_و_هفت
آنها پلهها را پشت سر گذاشته بودند و حالا در کنار درِ ورودی قرار داشتند. هما با بالهای قویاش دو دستهی شیرمانند در را گرفت و به سمت داخل هل داد و آن را باز کرد. محمدجواد سالن بزرگی را دید که در آن چند وسيلهی عجیب چوبی دیده میشد. هُما داخل رفت و از دیگران هم خواست همراهش بروند. در کنار دیوار و در سمت راستِ سالن، یک نیمکت چوبی به چشم میخورد. سلوا و ذال روی آن نشستند. محمدجواد همه چیز برایش جدید بود به سراغ وسایل رفت تا آنها را بررسی کند. هما گفت:
«عجله نکن... برو این ظرف رو از حوض کنارِ در، پر کن و بیار.»
سپس ظرفی چوبی، مانند یک پیاله، با عمقی کم را به دست محمدجواد داد. محمدجواد ظرف را گرفت و سریع به سمت حوض دوید. در کنار درِ ورودی، حوض سنگیِ کوچکی به شکل مربع قرار داشت. هنگامی که محمدجواد به حوض رسید. هما گفت:
«موقع برگشت ظرف رو روی سرت بذار و بدون اینکه از دستات کمک بگیری ظرف آب رو بیار. اگر یک قطره از آب اون ظرف بیرون بریزه باید دوباره این راه رو بری و پرش کنی.» محمدجواد که فکر میکرد کار ساده ای است. ظرف را از آب حوض پر کرد و روی سرش گذاشت تا دوباره به داخل برود. هنوز دو قدم برنداشته بود که ظرف تکان خورد و به روی زمین افتاد.
سلوا با صدایی بلند گفت: «عجله نکن.... ما منتظر میمونیم تا تو بیای.»
محمدجواد بارها و بارها ظرف را پر از آب میکرد و در قدم دوم به زمین میافتاد. سلوا از روی نیمکت بلند شد و به سراغ محمدجواد رفت. با بالهایش کمر محمدجواد را صاف کرد. حالت پاهایش را تنظیم کرد و سرش را بلند کرد و گفت:
«حالا ظرفت رو پر کن و روی سرت بذار تمرکز کن و بگو بِسمِ الله الرَّحْمَنِ الرَّحيم.»
محمدجواد ظرف را پر از آب کرد و روی سرش گذاشت. نفس عمیقی کشید و گفت:
«بِسمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيم.»
هر قدم که برمیداشت لحظهای صبر میکرد و قدم بعدی را برمیداشت. نزدیک به هُما که شدند ذال شروع کرد به تشویق کردن محمدجواد. محمدجواد که احساس پیروزی میکرد، هیجان زده شد. حواسش از ظرف پرت شد و ظرف در دو قدمی هُما بر زمین افتاد. محمدجواد که حس پیروزیاش ناگهان به حس شکست تبدیل شده بود رو به ذال کرد و گفت:
«همش تقصیر تو بود، اون قدر سروصدا کردی که اینطوری شد.»
و با عصبانیت روی نیمکت نشست. هما گفت: «هنوز که برای من آب نیاوردی پس چرا نشستی؟ »
محمدجواد با همان حالت عصبانی گفت:
«مگه ندیدی چی کار کرد. تقصیر اون بود. حواسم رو پرت کرد تا نتونم آب بیارم.»
هما گفت: «اما ذال که تقصیری نداشت. اون فقط تو رو
تشویق میکرد.»
ادامه دارد...
#داستان
#محمدجوادوشمشیرایلیا
ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂🙋♀
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
↻✂️📏✏️••||
.
.
#حوصلتون_سر_نره🙃🙂
#کاردستی
کاردستی جامدادی✏️
ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂🙋♀
یکی از دغدغه های زندگیم همینه😁😁😄
#بخندیم
ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂🙋♀
@Elteja | کانال اِلتجا26 Majlese Yazid-1.mp3
زمان:
حجم:
11.89M
▪️" صباحاً و مساءً "
بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام میبیند و خون میگرید!
🎵 روایت بیست و ششم:
مجلس یزید...
#صباحا_و_مساء
#صیقل_روح
ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂🙋♀
@Elteja | کانال اِلتجا27 Majlese Yazid sherkhani.mp3
زمان:
حجم:
13.71M
▪️" صباحاً و مساءً "
بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام میبیند و خون میگرید!
🎵 روایت بیست و هفتم:
مجلس یزید (شعرخوانی)
#صباحا_و_مساء
#صیقل_روح
ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂🙋♀
@audio_ketabPart09_قرارگاه محمود.mp3
زمان:
حجم:
3.9M
#کتاب_صوتی🎧
📗قرارگاه_محمود
فصل 9⃣
"چمدانی با عطر و بوی حرم"
#شهیدمحمودنریمانی
#اللهمعجللولیکالفرج
#رفیق_خدایی
ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂🙋♀